صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

ترجمه متن شماره 18

ترجمه متن شماره 18


متن سند:

توضیح : نامه پیوست را آقای بولارد ناظم سابق دانشکده معماری پاریس به خانم گرجی نماینده رادیو تلویزیون ملی ایران در پاریس نگاشته و ضمن آن خاطرات خود را از دوران تحصیل علیاحضرت در دانشکده شرح داده است.
«روز ورود دوشیزه فرح دیبا را به دانشکده به خوبی به خاطر دارم.
من نیز در همان سال به سمت ناظم دانشکده منصوب شده بودم.
یکی از وظایف ویژه ناظم قبل از آغاز سال تحصیلی (پانزدهم اکتبر) مصاحبه با دانشجویان جدیدالورود است.
دانشجو فرح دیبا توسط خاله او به ما معرفی شد.
وی در آن هنگام دوشیزه ای بلند قامت و تا حدودی خجول بود.
از اینکه توانستم این دانشجوی جدید را به یکی از هم میهنان او (دوشیزه حاجبی) معرفی نمایم خوشبخت شدم و بدین ترتیب علیاحضرت در کارگاه Bouquerel ثبت نام نمودند.
دوشیزه فرح دیبا به مدت دو سال به عنوان یک شاگرد ممتاز در دانشکده به تحصیل اشتغال داشته1 و طی این مدت برای ما هیچگونه مسئله ای ایجاد ننمود.
از جمله خصائل دیگر دانشجوی جدید گشاده رویی، ملاحت، رفیق دوستی، مهربانی با عموم و دارا بودن قریحه هنری را می توان برشمرد.
به خاطر دارم که علیاحضرت با آقای Pinel دربان سالخورده دانشکده و همسر او به طور اخص مهربان بودند.
متأسفانه نامبردگان شخصا خاطرات خود را ارائه نخواهند نمود زیرا هر دو در ماه گذشته بدرود حیات گفته اند.
از سوی دیگر، دانشجوی مورد بحث همیشه از این بیم داشت که مبادا تکالیف خود را به نحو احسن انجام ندهد.
هنوز تصویر او را که پس از جلسه امتحان ریاضیات سال 1959 به شدت می گریست به یاد دارم زیرا توهم داشت از اینکه به اندازه کافی به سؤالات آقای Legendreاستاد خود پاسخ صحیح نداده است.
وی در آن سال با معدل خوبی پذیرفته شده و متعاقب ضیافتی که در پیشگاه اعلیحضرت شاه در سفارت ایران ترتیب یافته بود و او بدون هیچگونه اطلاع قبلی در آن شرکت کرده بود دانشکده را ترک نمود.
آخرین خاطره ای که از معظم لها به یاد دارم تلفنی است که ایشان از تهران به من کرده و ضمن آن یکی از دوستان خود را جهت ثبت نام در سال تحصیلی 1959 ـ 1960 معرفی نمودند.
در پاسخ اظهار تعجب اینجانب که چرا هنوز به پاریس مراجعت نکرده اند فرمودند که طی تعطیلات یک رشته مطالعات درباره ساختمان مسجدهای قدیمی کشور خود آغاز کرده اند که به زودی به پایان خواهد رسید.
چند روز بعد از سفارت ایران در پاریس بدون ذکر توضیح اطلاع رسید که دوشیزه فرح دیبا به پاریس مراجعت نخواهد کرد و دیری نپایید که ما از طریق مطبوعات از ما وقع اطلاع حاصل نمودیم.
خوشبختانه دو سال بعد علیاحضرت از دانشکده بازدید به عمل آورده از بازیافتن آمفی تئاتر، کارگاهها، سالن طراحی، کتابخانه و سایر امکنه که ساعات دلپذیری را در آنجا گذرانیده بودند اظهار خوشوقتی فرمودند.
طی این بازدید علیاحضرت به من فرمودند که تنها خاطره ناخوشایند ایشان از دانشکده مشاهده مراسم Brimades1 بوده است و سؤال کردند که آیا هنوز آداب ذکر شده انجام می پذیرد.
با توجه به حساسیت مفرط و پاکی قلب معظم لها چنین به نظرم رسید که از مشاهده مراسم مزبور بسیار رنج برده اند.
(1) در برخی از مدارس هنرهای زیبا نیز همانند دانشکده های افسری مرسوم اینست که شاگردان سالهای بالا با دانشجویان سالهای پایین تر و تازه واردین تا حدودی بد رفتاری می کنند.
به طور مثال در دانشکده معماری پاریس به منظور زائل نمودن حجب مفرط شاگردان تازه وارد که بایستی در کلاسهای پیکرسازی (که معمولاً با حضور مدلهای عریان برگزار می شود) شرکت نمایند.
برخی از تازه واردین را مجبور می کنند تا در حضور جمع برهنه شوند.
2

توضیحات سند:

1ـ این نیز از نمونه های چاپلوسی غربیان نسبت به فرح دیبا می باشد، در حالی که فرح دیبا در خاطراتش بیان کرده که سال اول مردود شده اما ناظم مدرسه معماری پاریس او را شاگردی ممتاز معرفی کرده است.
؟! 1ـ با اینکه فرح دیبا در خاطراتش تصریح نموده که به دلیل طولانی شدن زمان ثبت نام و دیر حاضر شدن سر کلاس از سنت بیژوتاژ که آزار تازه واردین توسط دانشجویان قدیمی و بی حیثیت کردن [بی آبرو نمودن ]بوده رهایی یافته ولی چند سطر پایین تر نوشته چون من با بازی های جمعی آشنا بودم و اخلاقی قابل انعطاف داشتم به خوبی از عهده برآمدم.
فرح دیبا در تشریح سنت بیژوتاژ می نویسد : همین که وارد مدرسه معماری شدم، به بوروکراسی ایران رحمت فرستادم، چرا که برای نام نویسی 15 روز مرا معطل کردند.
اما این معطلی موجب شد که من از سنت «بیژوتاژ» (Bizutage) که عبارت است از آزار تازه واردین توسط دانشجویان قدیمی، رهایی یابم.
بعضی از دانشجویان خارجی که از خشونت این سنت آزرده شده و معنای آن را درک نمی کردند از تحصیل صرف نظر کرده به مملکت خود بازگشته بودند.
این سنت در مورد دختران با ملایمت بیشتری اجرا می شد.
اساس بر این بود که تازه واردین در خدمت شاگردان قدیمی باشند و اوامر آنها را اجرا کنند.
در تمام مدت روز هر یک از قدیمی ها می توانستند به ما فرمانی دهند که می بایست فورا اجرا شود و اغلب اوقات ما را به جستجوی شیئی می فرستادند که اصلاً وجود خارجی نداشت، مثلاً یک پرگار مخملی.
همه جا سروصدا راه می افتاد و هر یک از ما یقین داشتیم که شیئی مورد نظر را در اتاق پهلویی و یا در طبقه بالا خواهیم یافت.
اگر از فرمان آنها سرپیچی می کردیم.
تنبیه میشدیم و در آن صورت میبایست با دهانی باز به دیوار تکیه کنیم و آنگاه یکی از جلادان خوش خنده یک لیوان آب به صورت ما میپاشید و ما مجبور بودیم با کلماتی شمرده بگوییم : سرور بزرگوار و عالیقدر سپاسگزارم.
کسانی که حاضر به گفتن این جمله نبودند، لیوان آب دومی نثارشان میشد و این دقیقا چیزی بود که آنها می خواستند من که با بازی های جمعی آشنا بودم و اخلاقی قابل انعطاف داشتم به خوبی از عهده برآمدم.
فرح پهلوی در خاطراتش که به عنوان هزار و یک روز من در خارج کشور به چاپ رسیده درباره این سنت در دانشگاه پاریس می نویسد : «.
.
ما ناچار بودیم فی المثل برای وارد شدن به آتلیه در بزنیم و منتظر اجازه آنها باشیم و وقتی به ما اجازه دادند بگوییم متشکریم دانشجویان نجیب و ارجمند قدیمی گاهی قدیمی ها ما را وادار می کردند روی میز برویم و برقصیم و آواز بخوانیم و به زبانهای مختلف حرف بزنیم و گاهی هم گیلاس آب به صورت ما می پاشیدند و اگر اعتراض می کردیم این کار را تکرار می کردند.
قدیم ها گاهی پسرها را مجبور می کردند که به کلی لخت شده روی میز بنشینند.
در این حالت ما جرأت نمی کردیم حتی سرمان را بلند کنیم یا ما را به آتلیه دیگری می فرستادند تا چیزهایی را که وجود ندارند برایشان بیاوریم.
من همیشه وحشت داشتم که مرا به آتلیه دیگر بفرستند چون در آنجا هم ما را مجبور می کردند یک جوان ریشو را ببوسم همسران شاه، ج 2، ص 612 و 611 2ـ بنظر می رسد فرح دیبا درباره واقعیت سنت بیژوتاژ خودداری کرده و اصل موضوع، مطالب ذکر شده قسمت اخیر بوده که فرح به دلیل تبعاتی که شایعه این مسئله برای او در جامعه داشته امتناع کرده است.

منبع:

کتاب زنان دربار به روایت اسناد ساواک - فرح پهلوی - جلد اول صفحه 195



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.