تاریخ سند: 18 مهر 1357
برابر اطلاع واصله آیتالله سید حسن قمی در لابلای سخنرانی روز 24/6/57 خود مطالب ذیل را عنوان نموده است
متن سند:
شماره: 20 /24 /57 تاریخ:18 /7 /1357
از: شهربانی استان خراسان
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت خراسان
پیرو 20 /24 /57- 1 /7 /57
برابر اطلاع واصله آیتالله سید حسن قمی در لابلای سخنرانی روز 24 /6 /57 خود مطالب ذیل را عنوان نموده است.
پدر من با پدر این مرد(اشاره به رضاشاه کبیر)1 مقارن بودن[ند] و در مقابل این همه بی دینیها و ظلمها، قیام کرد؛ من هم در کنارش بودم. او از دنیا رفت، پدر این مرد هم از دنیا رفت، در آنجا حساب هم را میرسند.
از 15 خرداد2 به بعد که من و آقای خمینی را تبعید کردند، خیال کردند که همه چیز تمام شد؛ لکن مردم از پای ننشستند و همواره به ندای روحانیت پاسخ دادهاند و من واقعاً تعجب میکنم که چرا فلان نخستوزیر، فلان استاندار، فلان رئیس ضد امنیت، فلان رئیس شهربانی، ای پاسبان، ای فرد عادل ارتشی، چطور برادرت را میکشی و اهمیت هم نمیدهی؛ گیرم مسلمان نباشی، ایرانی که هستی. اگر بگویم همه اینها خودشان را به بیگانگان فروختند و از ایرانیت بوئی نبردهاند، این چه وضع آدمکشی، این چه وضع ظلم و ستم در دستگاه دولتی می باشد؛ بالاخره هدف ما اجرای احکام قرآن میباشد، انشاءالله دنبال این هدف مقدس هستیم. چقدر آرزو دارم که در راه خدا و اسلام خونم ریخته شود، ولی دلم میخواهد از خون ریختن برادران دینی جلوگیری کنم. چرا اینقدر مردم را کشتید، چرا به دست خودتان قبر خودتان را میکنید، شما خیال میکنید با این کارها میتوانید احساسات مردم را خاموش کنید، روز به روز نفرت مردم نسبت به دستگاه ظالمانه بیشتر میشود. باید ظلم از این مملکت برچیده شود، اینقدر ظلم، اینقدر دزدی، اینقدر چپاول، ثروتهای مملکت را چرا به بیگانگان میدهید؛ برای آنکه آنان بدیهای شما را ذکر نکنند. چند وقت سر و صدا بلند بود از کجا آوردهای، خوب اگر این برنامه پیاده شود ثروتمندترین مردم چه کسی بعد از او چه کسانی هستند؛ مجبورند سر و صدا را بخوابانند تا صدای کسی بلند شد زندان کردند، تبعید نمودند چون که من با قوانین مخالف شرع آنان موافق نبودم، مرا تبعید و زندانی نمودند. من نزدیک هفتاد سال از عمرم گذشته، باید به این ظالم گفت شما هم پیر شدی و میمیری و در تک نمره قبر باید جواب بدهی. ستمگران شما هشیار باشید، بازپرسهای الهی میآیند، فکر نکنید اسلحه گرفتید و مردم را به خاک و خون میکشید، همه را باید در تک نمره قبر پاسخگو باشید.
در خاتمه مجلس، اشعاری وسیله شخصی به نام ایزدی سروده شده که به پیوست3میباشد.
ارزیابی خبر . اظهار مطالب صحت دارد.
محترماً به عرض میرساند که گفتار اقدامی تحریکآمیز بوده و اظهاراتش باعث تشنج در مردم حاضر در جلسه شده. 19 /7 /57
بخش 1. به مرکز ارسال گردد. 19 /7
توضیحات سند:
1. رضاخان(رضاشاه)، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ﻫ ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد، در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطه خواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سیدضیاء سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوامالسلطنه، مشیرالدوله و مستوفیالممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورد. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوک الطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگرافکنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلام زدایی، غرب گرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و ... به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند. ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188
2. قیام 15 خرداد : بـهار 1342 ایران و به ویژه شهر قم پرتلاطم و جنب و جوش بود و کـانون ایـن خـروش منزل حضرت امام(ره) در قم بود. محرم ۱۳۸۳ ق مصادف با خرداد 1342ش بود. در ایام عزاداری سرور شهیدان نام حضرت امام(ره) و نظرات ایشان ورد زبان محافل و هیئتهای مـذهبی بـود. حکومت پهلوی که میدانست روحانیون مخالف در این ایام به خوبی از فرصت استفاده میکنند وحشتزده در صدد جـلوگیری از تبلیغات ضدرژیم برآمد و به وعاظ دستور داد که در ایـام عزاداری از طرح مـباحث سیاسی به ویژه مسائل روز خودداری ورزند. اما حضرت امام(ره) با علمای قم مذاکره کرد و از آنان خـواست تـا هرچه بیشتر عاشورا را بـه نقطه اوج نهضت رسانند و پیشنهاد کرد روحانیون روز عاشورا به مدرسه فـیضیه بـروند و برای مردم سخنرانی کنند. رژیم که از شور و هیجان و ازدحام مردم در مدرسه فـیضیه وحشت داشت سعی کرد تا با شایعهپراکنی مردم را بترساند و در صبح روز عاشورا یکی از مقامهای ساواک از طرف شاه، حضرت امام را تـهدید کرد کـه اگـر بـخواهـد در مدرسه فیضیه سخنرانی کند کماندوها آنجا را به آتش و خون میکشند. پاسخ امـام خمینی این بود که ما هم به کـماندوهای خـود دستور میدهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب نمایند. به رغـم تـهدیدات شاه، عـصر روز عاشورا حضرت امـام(ره) از مـنزل خارج شدند و در میان ابراز احساسات انـبوه جـمعیت بیسابقه وارد مدرسه فیضیه شدند و نطق تاریخی و سرنوشتساز خـویش را ایراد کردند. امام در سخنانشان به صراحت و به شدت به شاه و سیاستهای حکـومت او اعتراض کردند و او را مجری برنامهها و مقاصد آمریکا و اسرائیل مـعرفی کردند و نتیجه سـیاستهای رژیـم را نابودی اسلام و بدبختی ملت دانستند. در پی این سخنان، مأموران رژیـم در شب۱۲ محرم مـطابق ۱۵ خـرداد 1342 به منزل حضرت امام هجوم بردند و حدود ۳ بعد از نیمه شب ایشان را دستگیر و شبانه به تهران منتقل و در زندان قصر زندانی کردند و این اقدام رژیم عامل بروز قیام ۱۵ خرداد 1342 شـد. خبر دستگیری رهبر انقلاب با سرعت در سراسـر ایـران انتشار یافت. مردم قم قبل از دیگر شـهرها قبل از طـلوع آفتاب ۱۵ خـرداد در جـوار منزل حضرت امـام(ره) اجتماع کردند و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سـوی حرم حضرت معصومه(س) رفتند علماء و روحانیون هم که در منزل آیتالله گلپایگانی جمع شده بودند بـعد از صـدور بیانیهای به مردم پیوستند و فریاد یا مرگ یا خمینی در آسمان قـم طـنین افکـند. جـمعیت انبوه سـپس بـه راهپیمایی پرداختند امـا هنوز از حرم چندان فـاصله نگرفته بودند که بـا رگـبار مسلسل نیروهای رژیم مواجه شدند و درگیری آغاز شدکه تا ساعت ۵ بعدازظهر ادامه داشت و سپس شهر قم در خاموشی فرورفت. طـی این درگیری تعداد زیادی از مردم بیدفاع شـهید و مـجروح شـدند. در تـهران تظاهرات مردم خشمگین از بازار بارفروشان در مرکز شهر شروع شد. کشـاورزان ورامین، کن، جماران و دیگر روستاهای اطراف به سمت تهران سرازیر شدند. جمعیت انبوه با شعار مرگ بر شاه در خیابانهای اطـراف بازار تهران به حرکت درآمد. نـام شاه را از مـیدان و مسـجد برداشتند و جای آن را نـام حضرت امام(ره) قرار دادند. رژیم که از قیام عمومی مردم تهران به وحشت افتاده بود نیروهای ارتش و تانکها را به خبابانها گسیل داشت و تهران یکـی از خشونتآمیزترین و خونینترین روزهای تاریخ خود را پشت سر نهاد. رگبار مسـلسلها و گلولههای تانکها جوی خون در خیابانهای مرکز تهران به راه انداخت جمع کثیری از مردم که خواستههای مشروع و قـانونی داشـتند شهید و مـجروح گردیدند. همزمان با تـهران و قـم در شهرهای دیگر هم مردم قیام کردند در شـیراز و خـمین زادگاه حضرت امام(ره) مردم پرتحرکتر بودند(روحانی، بررسی و تحلیل از نـهضت امام خمینی، ص 448 ـ 476؛. دوانی، نهضت روحانیون ایـران، ج 4، ص 43ـ57؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲، ص 42 ـ 45)
3. برخی از ابیات اشعار مورد نظر که به طور پراکنده و نامنظم نوشته شده، چنین است: «روزی که عصاره[بشر] شر گردد . دین[و]هدف و شرافتش زر گردد . از بهر نجات خلق آید مهدی . کز یمن قدوم او ورق برگردد... با خبر باش که در مجلس قانون شکنان . سخن گرم نماینده فریبت ندهد...» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 15 صفحه 202