تاریخ سند: 4 مرداد 1348
موضوع: اظهارات شیخ محمد موحدی لنکرانی
متن سند:
از: 21
به: 316 شماره: 2182 /21
ساعت 21 روز 29 /4 /48 شیخ محمد موحدی لنکرانی ضمن بحث خصوصی درباره اوضاع عراق اظهار داشت چندی قبل مأموری از طرف دولت عراق بهمنزل خمینی مراجعه و به مصطفی فرزند وی ابلاغ مینمایند که به بغداد برود مصطفی در ابتدا استنکاف میکند لکن پدرش خمینی به او میگوید اطاعت کن زیرا ممکن است گرفتاری فراهم نمایند ناچار مصطفی همراه مأمور به بغداد عزیمت مینماید و مأمور او را مستقیماً نزد حسن البکر هدایت میکند حسن البکر ضمن ملاقات با مصطفی خمینی اظهار مینماید که ما برای پدر شما احترام قائلیم و او را میشناسیم لکن شما در مجالس متعدد نسبت به حزب بعث بدگوئی میکنید و اخطار میکنم چنانچه منبعد در این باره حرفی بزنید شما را از عراق اخراج خواهیم کرد حسن البکر1 سپس نسبت به مصطفی اظهار محبت مینماید و مصطفی هم از موقعیت استفاده نموده و برای برادر سیدمحمد شیرازی وساطت میکند و حسن البکر وعده میدهد در صورت امکان در این باره اقدام خواهد نمود.
نظریه منبع ـ نظری ندارد.
نظریه رهبر عملیات ـ مفاد گزارش صحیح بهنظر میرسد و اصلح است درباره روابط مصطفی خمینی با حسن البکر بررسیهای بیشتری معمول گردد.
در ساعت 9:30 روز 6 /5 /48 به بخش 316 واصل گردید
131 ـ 46
نظریه امنیت داخلی ـ مفاد گزارش صحیح است ملاقات مصطفی پسر خمینی با حسن البکر طبق سوابق موجود حقیقت دارد و با این کیفیت روابط دولت عراق با خمینی و پسرش بایستی حسنه باشد.
روحانی 2
آقای محمدی بهرهبرداری شود 6 /5
با پرونده شیخ محمد موحدی لنکرانی ارائه شود
316 /15 /5 /48
3 نسخه دیگر تکثیر شده است.
بهره برداری شد 25 /5 /48
بایگانی شود
توضیحات سند:
1.
احمد حسنالبکر در سال 1914 در تکریت تولد یافت.
در سال 1932 از دانشسرای عالی فارغالتحصیل گردید و تا سال 1938 به شغل معلمی پرداخت.
سپس به دانشکده افسری در بغداد ملحق شد.
پس از کودتای 14 ژوئیه 1958 به عضویت شورای دادگاه نظامی درآمد.
در قیام 8 مارس 1958 شواف، متهم به شرکت در این قیام گردید و به این علت با درجه سرهنگ دومی بازنشسته شد.
بعد از کودتای 8 فوریه 1963 به دریافت درجه سرلشکری نایل آمد و به نخستوزیری برگزیده شد.
بعد از یازدهم نوامبر 1963 اختلاف و درگیری در کادر حزب بعث عراق شعلهور گردید.
در این زمان البکر ریاست جناح مخالف علی صالح سعدی دبیر کل وقت حزب را که در برابر میش عفلق، دبیر کل [اصلی] حزب ایستادگی میکرد عهدهدار بود.
حسنالبکر بعد از کودتای «عبدالسلام عارف» در 18 نوامبر 1963 علیه شرکای بعثی خود، از سمت نخستوزیری برکنار و به عنوان جانشین رئیس جمهوری ـ که یک سمت تشریفاتی بود ـ برگزیده شد، ولی قبول نکرد.
وی مدتی در دوران حکومت عبدالسلام عارف به همراه تعداد کثیری از بعثیها به اتهام تلاش برای براندازی رژیم زندانی شد.
در سال 1965 بعد از طرد علیصالح سعدی دبیر کل حزب از این تشکیلات، از سوی رهبر قومی به جای وی منصوب گردید.
البکر پس از کشتهشدن عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایی و روی کار آمدن عبدالرحمن عارف ضعیف النفس و بیکفایت در آوریل 1966، فعالیت سیاسی خود را به منظور به دست گرفتن قدرت گسترش داد.
تا اینکه پس از پیروزی دومین کودتای بعثی در 17 ژوئیه به ریاست جمهوری و ریاست شورای رهبری انقلاب برگزیده و به دریافت درجه فیلد مارشالی نائل گردید.
سرانجام احمد حسنالبکر در سال 1982، در سن 68 سالگی به علت ابتلاء به بیماری سرطان در بیمارستان درگذشت.
2.
شهید آیتالله حاج سید مصطفی خمینی برخلاف خواست خود امام(ره) و به دستور شورای فرماندهی انقلاب به بغداد اعزام و پس از ورود یکسره به کاخ ریاست جمهوری برده شدند.
در آنجا علاوه بر حسن البکر رئیس جمهور، چند تن از اعضای به اصطلاح شورای فرماندهی انقلاب و نیز تیمور بختیار حضور داشتند.
در آغاز با اشاره به دیدارهای ایشان با آقای حکیم تهدید و پیشنهاد همکاری با رژیم عراق و تیمور بختیار در مبارزه علیه ایران مطرح شد که از طرف ایشان قاطعانه رد شد و همان نکتهای را که امام(ره) در نخستین دیدار با مقامات عراقی گوشزد کرده بود، او نیز به کاخ نشینان یادآور شد که: « اختلاف ما با رژیم ایران یک اختلاف اساسی و عقیدتی است و برطرف شدنی نیست؛ اما اختلافی که اکنون میان دولتهای عراق و ایران بروز کرده موسمی و زودگذر است.
شما و دولت ایران امروز به هم بد میگویید و یکدیگر را طعن و لعن میکنید و فردا در کنار هم قرار میگیرید.
اما ما نمیتوانیم هیچوقت با آنها کنار بیاییم و تفاهم کنیم» (نزدیک به این مضامین)
رژیم بعث عراق که دریافت سید مصطفی خمینی انعطاف ناپذیر است و با تطمیع و تهدید نمیتوان او را فریفت و مجری اغراض و امیال خود قرار داد، او را آزاد کرد.
ر.ک: شهید آیتاله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388 و نهضت امام خمینی، ج 2، ص 573
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی به روایت اسناد ساواک صفحه 73