تاریخ سند: 15 تیر 1342
گزارش
متن سند:
[تاریخ:] 15 /4 /1342
گزارش
محترماً به عرض می رساند دیروز مورخه 15 /4 /42 آقای انزابی در سرای دودری، ساعت 2 /1 10صبح، بالای منبر رفته [و] بعد از آن که خطبه ای خواند، چنین اظهار داشت: «عده ای می گویند که واعظ باید دور از سیاست بوده و غیر از شکیات نماز و مظلومیت امام حسین(ع) خلافی نگوید؛ای مؤمن! وظیفه واعظ است که عیبهای دولت را بگوید، چه شده بود که عده ای بیگناه را در مقابل مسلسل گذاشتند؟ فرزندان همه آنها هنوز هم چشم به در می باشند. (در این موقع، مردم با صدای بلند گریه کردند) ولی آه مظلومان کار خود را خواهد کرد. و حال، فرزند هر یک از شهیدان راه دین، هر موقع، در خیابان، سرهنگی را می بینند، می گویند جناب آقا! پدرم به شما چه کرده بود که وی را کشتی؟ آقایان! اشخاصی که به قم حمله برده بودند، آنها مأمورین دولت نبودند. (جن)! بودند و چون فعلاً مقتضی نمی باشد، ان شاءالله اسم های آنها را به عرض شماها خواهم رساند. و نیز میگویم هرچه تاکنون در دستجات حسینیه و همچنین سایر عزاداری[ها] شرکت کرده بودید، مثل امروز مورد اجابت واقع نشده است. خدا رحمت کند ناصر الدین شاه را، که در زمان ریاست خود، به خاک شوروی سفر کرد و پادشاه آنها هم (نیکلای) تمام قشون و قوای خود را از مقابل ناصرالدین شاه، رژه داد و بعد پرسید: تو بزرگی یا من؟ همه درباریان تعجب کردند که پادشاه ایران چه خواهد گفت. در جواب ایشان گفت: من پادشاه مسلمان ایران، بزرگم؛ چون اگر تو ثروت و ریاست و ملت داری من نیز دارا میباشم، ولی من می گویم پادشاه اصلی من نیستم، بلکه روزی ظهور خواهد کرد ولی تو به او اعتقاد نداری! در این موقع، شاه شوروی، سر به زیر انداخت و گفته-های وی را گواهی و تأیید کرد. بلی مسلمان این طور می باشد.» پس از این که او را دعا نمود، خاتمه داد. اینک مراتب جهت استحضار، معروض می گردد.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام و المسلمین محمد حسین انزابی به روایت اسناد ساواک صفحه 89