تاریخ سند: 22 مرداد 1339
با تاییدات خداوند متعال ما محمدرضا پهلوی شاهنشاه ایران
متن سند:
شماره : 2665
نظر به استدعای تیمسار سرلشگر
علی اکبر ضرغام1 وزیر دارائی که به وسیله
جناب دکتر اقبال2 نخست وزیر معروض
افتاده است به موجب این فان [فرمان]
امیرعباس هویدا را برای مدت چهار سال به
سمت عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت
ایران منصوب فرمودیم
به تاریخ 28 تیرماه 1339 شمسی
نامه نخست وزیری مربوط به این فرمان در پرونده آقاخان بختیار
می باشد
توضیحات سند:
1ـ اکبر ضرغام فرزند نصراله به سال 1292 ش در تهران زاده شد.
تحصیلات ابتدائی را در دبستان تربیت و متوسطه را در
دبیرستان ثروت و نظام تهران به آخر رساند.
سپس در مهر ماه 1311 وارد دانشکده افسری شد و بعد از دو سال به درجه
ستوان دومی نایل آمد.
خدمات نظامی خود را در واحدهای نظامی ارتش شروع کرد تا اینکه در 1328 ش از دانشکده
جنگ فارغ التحصیل گردید.
وی دو سال بعد در فرمانداری نظامی تهران مشغول خدمت شد و در 1331 ش به عنوان
مأمور خدمت به وزارت دارائی انتقال یافت که در همان آغاز مدیریت کل قندوشکر را به عهده گرفت.
چندی بعد آجودان
مخصوص شاه شد.
در سال 1333 ش به مدیریت کل گمرک کشور منصوب و بعد از یک سال خدمت، به درجه سرتیپی
نایل گردید.
ضرغام در فروردین 1336 وزیر گمرکات و انحصارات و در آذر 1338 وزیر دارایی کابینه اقبال، در شهریور
1339 وزیر دارائی شریف امامی و در سال 1341 ش مدیر بانک اصناف ایران شد و چند سال بعد (1349 ش) مدیریت
مؤسسه انحصار دخانیات ایران را به عهده گرفت.
سرلشگر ضرغام در اوایل سال 1340 ش به جرم فساد مالی مدتی بازداشت سپس آزاد گردید.
از اوایل سال بعد
فعالیتهای سیاسی خود را شروع کرد و جمعیت نیروهای ملی را بنیان نهاد و رهبری آنرا به عهده گرفت.
ضرغام را از
پایه گذاران کانون ناسیونالیستهای ترقی خواه وابسته به جناح آمریکایی هیأت حاکمه و عضو شاخه نظامی حزب «آریا»
معرفی کرده اند.
2ـ دکتر منوچهر اقبال در سال 1288 شمسی در خراسان متولد گردید و در 4 آذرماه سال 1356 درگذشت.
او بهنگام
مرگ 68 سال داشت و آخرین سمت او رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران بود.
منوچهر اقبال در جوانی آن اندازه خوش سیما بود که در شمار دوستان نزدیک اشرف پهلوی درآمد و بقدری مطیع و
وفادار که در زمره محرمان شاه قرار گرفت.
برخورداری از عناوین دانشگاهی و ارتباطات گسترده خارجی، او را به
بهترین نامزد برای اجرای سیاست های مورد نظر شاه در آورده و به همین دلیل، دولت منوچهر اقبال قریب چهار سال
دوام آورد ولی شاه برای مهار بحران سال 1339 او را قربانی کرد در حالیکه موفق شده بود در دوران صدارت او ساواک را
بنیانگذاری نماید.
پدر منوچهر اقبال، حاج مقبل السلطنه خراسانی، معروف به «اقبال التولیه» در آذرماه 1304 نماینده مجلس موسسانی
شد که انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان را تسجیل نمود.
هر چند مقبل السلطنه چهره درجه اولی نبود که به حسب
رعایت ظواهر، حضور او در مجلس ضروری باشد ولی انتخاب او شاهدی بر پیوندهایش با دستگاه رضاخان بود و بدین
ترتیب خانواده اقبال در ردیف 40 خاندان برجسته ایران قرار گرفته بود.
فرزندان حاج مقبل السلطنه شامل علی
(نماینده مجلس)، عبدالوهاب (سناتور)، خسرو (سرمایه دار)، محمد (وکیل دادگستری)، احمد (سفیر) و منوچهر
می شوند.
منوچهر در سال 1305 با هزینه شخصی عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونی از دانشکده
پزشکی پاریس فارغ التحصیل گردید.
و در همین سال با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد.
منوچهر اقبال پس از بازگشت
به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازی رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق (خراسان) به کار پرداخت.
در سال 1313،
رضاشاه در سفری به خراسان دچار زنبور گزیدگی شد و منوچهر اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت شاه قرار
گرفت.
پس از پایان سربازی، در سال 1314 رئیس بهداری شهرداری مشهد شد و مدتی بعد به تهران آمد و در شهریور
1315 ریاست بخش بیماری های عفونی بیمارستان رازی را به دست گرفت و در سال 1318 دانشیار دانشکده پزشکی
دانشگاه تهران و سپس استاد کرسی بیماری های عفونی در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاخان مقارن است.
اقبال در آغاز در زمره اطرافیان احمد قوام قرار گرفت.
در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321) به معاونت وزارت بهداری
رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتی او بود.
در شهریور 1323 در کابینه محمد ساعد کفیل وزارت بهداری شد و
در دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) به وزارت بهداری و وزارت پست و تلگراف رسید.
در زمان ورود وزرای «توده ای»
به کابینه قوام (ایرج اسکندری، دکتر فریدون کشاورز و دکتر مرتضی یزدی)، به منظور ایجاد توازن در قبال آنان، اقبال
در نقش «جناح راست» کابینه ظاهر شد و به همراه سپهبد احمد امیراحمدی (وزیر جنگ) و ذکاءالدوله (سهام الدین)
غفاری (وزیر پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند علیه حزب توده و دولت خود مختار پیشه وری در آذربایجان دست
زد.
در این سناریو، قوام می بایست نقش «میانه رو» ایفاء می نمود.
منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان
1327)، علیرغم رقابت هائی که با وی برای تصاحب پست نخست وزیری داشت، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس
«سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» نفوذ خود را گسترده ساخت.
اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به
اقداماتی دست زد که برای وی شهرت گسترده ای به عنوان یک «چهره مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید»، بمنظور سیاست زدائی مدارس و دانشگاه ها و
مصوبه ضد مطبوعات شهریور 1327 بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به
توقیف تعدادی از آنها انجامید.
منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه
شد و مدت کوتاهی بعد (21 آذر 1327) وزیر بهداری و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند به وزارت کشور
رسید.
دکتر اقبال در جریان انتخابات این زمان با وساطت دکتر هادی طاهری (وزیر مشاور) مبلغ 500 هزار تومان رشوه
دریافت داشت.
در این دوران اقبال به عنوان یک چهره وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت یافت و اوج آن، زمانی
بود که وی به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجرای یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از جمله توقیف و
تبعید آیت الله کاشانی و انحلال برخی احزاب و توقیف جرائد، را به مجلس پانزدهم اعلام داشت.
منوچهر اقبال در دولت
رجبعلی منصور (فروردین ـ تیر1329) نیز به عنوان وزیر راه حضور داشت.
با صعود رزم آرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئی که اندوخته بود به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان
استاندار آذربایجان راهی این خطه شد.
در مرداد 1329 با اعلام لیست کارمندان مشمول «بند ج» توسط دکتر محمد
سجادی، رئیس هیئت تصفیه، نام اقبال در این لیست به چشم می خورد.
مشمولین این لیست صلاحیت خدمت در
دستگاه دولتی را نداشته و باید اخراج می شدند.
اقبال در آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز را نیز به عهده داشت.
در دوران دولت مصدق، اقبال متصدی شغلی نبود و تنها در دانشگاه تدریس می کرد.
او مدتی بعد، در سال 1331، عازم
اروپا شد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دیماه 1333
ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکده پزشکی را به دست گرفت و در 12 خرداد 1335 وزیر دربار شد.
اوج موفقیت
اقبال از این زمان آغاز گردید و از همین زمان است که رقابت شدید و کینه توزانه ای میان او و اسداللّه علم آشکار شد.
اقبال در این دوران عالیترین روابط را با محمدرضا و اشرف پهلوی داشت و می کوشید تا از خود یک چهره کاملاً خاضع و
تابع نشان دهد.
دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال، پس از جدائی از محمود رضا پهلوی، عروس اشرف (همسر شهریار
شفیق) شد.
در نتیجه این روابط بود که دکتر منوچهر اقبال در 15 فروردین 1336 به نخست وزیری رسید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و بتدریج نارضائی مقامات
آمریکائی از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمه دوم سال 1336 به اوج خود رسید.
دولت اقبال پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنش های سیاسی در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهی
بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نماینده مجلس بیستم ـ در
ساختمان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مورد حمله و توهین «دانشجویان» قرار گرفت و اتومبیل وی به آتش کشیده
شد.
منوچهر اقبال در آبان 1342 توسط شاه به عنوان مدیر عامل «شرکت ملی نفت ایران» منصوب شد و در این پست مهار
شده تا آخر عمر باقی ماند.
در واپسین دوران زندگی اقبال، تحقیر مدام و توطئه های آشکار و نهان علم علیه او تداوم
یافت و مقابله ها و ابراز حسادت های اقبال، وی را در موضعی مطرود و حقیر در نزد شاه قرار داد.
دکتر منوچهر اقبال در
سفر سال 1331 به فرانسه به عضویت فراماسونری درآمد.
در سالهای بعد، در راس لژهای تابع تشکیلات فراماسونری
فرانسه قرار داشت.
نام اقبال در زمره مؤسسین لژ «خورشید تابان» در خرداد ماه 1343 و رئیس هیئت مدیره این لژ قرار
داشته است.
منبع:
کتاب
امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 56