صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

وضعیت زندان

وضعیت زندان


متن سند:

وضعیت زندان
در دوران رژیم شاهنشاهى، زندان‌هاى متعددى در اطراف و اکناف کشور ایران ساخته شد تا فریاد آزادیخواهان در آن به خاموشى گراید.
این مجازات تنها شامل حال کسانى نبود که با دیدگاهى الهى، سرنگونى نظام حکومتى طاغوت را خواستار بودند، بلکه صداى هر کسى به اعتراض برمى‌خاست ـ حتى اگر این اعتراض شامل جزیى‌ترین مسائل اجتماعى بود ـ در چهاردیوارى سلول‌ها، از ارتعاش باز مى‌ایستاد.
رژیم پهلوى در مجازات زندان تا آنجا پیش رفته بود که حتى وابستگان خود را نیز گاه‌گاهى به علت اعتراضات سطحى، به زندان مى‌افکند و...
در یک تقسیم‌بندى کلى، زندانى‌ها در دوره پهلوى‌ها به دو دسته تقسیم مى‌شدند: زندانیان عادى و زندانیان سیاسى؛ دسته اول زندانیان خود شامل دو دسته بودند: اول کسانى که در مسائل مختلف اجتماعى به کجروى و انحراف روى آورده بودند و در سطوح مختلف مملکتى داراى پایگاه و جایگاهى نبودند، مانند: سارقین، آدمکشان، فروشندگان جزء مواد مخدر و... دسته دوم افرادى بودند که به علت مشکلاتى از قبیل: ورشکستگى، تصادفات غیر عمد و... به زندان محکوم مى‌شدند.
ولى اصطلاح زندانیان سیاسى شامل حال همه افرادى مى‌شد که به نوعى با برنامه‌هاى حکومت دیکتاتورى شاه، مخالفت مى‌کردند. این افراد از سطحى‌ترین آنها گرفته تا مبارزان گرانقدرى که تنها هدفشان از مقابله با رژیم طاغوت، سرنگونى آن و جایگزینى حکومت مبتنى بر فرایض الهى و بر پایه‌هاى احکام قرآن بود، همه و همه در محیط بسته‌اى به نام زندان، دوران محکومیت خود را سپرى مى‌کردند. بدیهى است، بنابر نوع فعالیت‌ها و مخالفت‌ها، هم دوران محکومیت این افراد متفاوت بود و هم برخوردهاى شکنجه‌گرانى که آنان را در سیاه‌چالهاى رژیم به بند کشیده بودند. چرا که در این بین بودند، افراد بسیارى که تن به ذلت همکارى با سازمان امنیت نمى‌دادند و در برابر خواسته‌هاى آنان، سر تسلیم فرود نمى‌آوردند و به همین علت، براى مدتهاى مدید در سلول‌هاى انفرادى و تحت شکنجه‌هاى قرون وسطایى، نماد صبر و مقاومت مى‌شدند و پس از آنکه به لحاظ جسمى رنجور و ناتوان مى‌شدند و شکنجه‌گران را ناامید مى‌کردند، پرونده اتهامى!؟ آنان به بیدادگاههاى نظامى ارسال مى‌شد و سپس به زندانیان بندهاى عمومى ملحق مى‌شدند. و باز در این بین بودند افرادى که بارها و بارها از زندان‌هاى عمومى براى بازجویى‌هاى تکمیلى و ادامه شکنجه‌هاى طاقت‌فرسا، به سلول‌هاى انفرادى منتقل شدند و حتى حسرت یک آه را بر دل سردمداران حکومت جور، گذاشتند و...
خصوصیت اصلى بندهاى عمومى زندان این بود که افراد به مدت طولانى در محیطى بسته، زندگى مشترک داشتند. در چنین محیطى کمتر کسى امکان مخفى کردن شخصیت، افکار، تمایلات و نقاط ضعف و قوت خود را داشت، زیرا افراد به‌طور دائم در کنار هم بودند و همین امر موجب مى‌شد تا هر آنچه در درون دارند، آشکار نمایند. در چنین محیط‌هایى، قدرت مخفى نمودن و وارونه جلوه دادن شخصیت و معتقدات و موضعگیرى‌ها، تقریبا وجود ندارد و شاید جزو محالات باشد.
چندى پس از زمانى که اعضاى هیئت‌هاى مؤتلفه اسلامى، پس از اعدام انقلابى حسنعلى منصور ـ نخست‌وزیر وقت ـ شناسایى، دستگیر و به زندان و اعدام محکوم شدند، و به دنبال آن اعضاى حزب ملل اسلامى نیز شناسایى و دستگیر شدند، از درون جمعیت علم‌گراى نهضت آزادى، گروهى پا به عرصه مبارزه نهاد که بعدها نام سازمان مجاهدین خلق را براى خود برگزید.
انحراف فکرى و اعتقادى بنیانگذاران این سازمان، براى افرادى که با تفکرات نهضت آزادى و سردمداران آن، و همچنین با تفکرات این افراد، آشنایى داشتند، از همان ابتدا واضح و روشن بود، ولى شرایط سیاسى اجتماعى آن دوران و پوششى که این افراد از نام اسلام براى خود برگزیده بودند ـ و دیگر عللى که نیاز به بحثى مفصل و مبسوط دارد و نیازمند کتاب مستقلى است ـ باعث شد که بسیارى از کسانى که دل در گرو اسلام عزیز داشتند و براى سرنگونى رژیم شاهنشاهى تلاش مى‌کردند، به هوادارى از این سازمان برخیزند.
با ضربه‌اى که در سال 135 به این سازمان وارد آمد و افراد آن به زندان رفتند و ائتلافى که با گروه بیژن جزنى و سازمان کمونیستى فدائیان خلق کردند، این انحراف به بروز و ظهور رسید و براى عده‌اى دیگر محرز و مسلم شد ولى آوازه این انحراف از چارچوب زندان و بعضى محافل، فراتر نرفت. تا اینکه در سال 1354 که این سازمان، اعلامیه تغییر مواضع خود را انتشار داد و آیه قرآن را از آرم تشکیلاتى سازمان، حذف کرد، براى همگان مسلم شد که ریشه انحراف فکرى و اعتقادى سردمداران این سازمان، تا چه پایه‌اى مى‌باشد.
با عنایت به این مختصر و باتوجه به اینکه سند این بخش گزارشى است از یکى از کسانى که در یکى از بندهاى عمومى زندان قصر در جمع زندانیان سیاسى حضور داشته و با ساواک همکارى مى‌کرده است، ضمن واگذارى قضاوت درخصوص نحوه افکار و اعتقادات نویسنده این گزارش ـ که از لابلاى اصلاحات به کار برده شده در گزارش، مشخص است ـ به خوانندگان محترم، قبل از مطالعه این گزارش، بخشى از حال و هواى زندانیان سیاسى و حرکت‌هاى داخل زندان را از زبان یکى از زندانیان با هم مرور مى‌کنیم :
«وضعیت مجاهدین بین سایر گروه‌ها و افراد عجیب بود. مجاهدین که خود را مسلمانان واقعى معرفى کرده بودند و عده‌اى نیز از آنان به خاطر مبارزاتشان علیه رژیم و مقابله با آنان، از مارکسیسم حمایت و دفاع مى‌کردند، در زندان ماهیت واقعى خود را بروز دادند.به‌طورى که بسیارى از طرفداران آنها، پس از آگاهى و آشنایى با نظریات، موضعگیرى‌ها، رفتار و اخلاق آنان، نسبت به آنان تغییر موضع دادند.
هرکس که بى‌چون و چرا و چشم و گوش بسته مطیع و وابسته مجاهدین نبود، به نحوى طرد و بایکوت و انواع برچسب‌ها بر او زده مى‌شد. و به این ترتیب حاضر به قبول هیچ نظر مخالفى نبودند. نزدیکى به مارکسیست‌ها و دوستى و دفاع از آنها به حدى افراطى بود که در بعضى مواقع در مواضع خود صریحا مى‌گفتند: بدترین مارکسیست‌ها از بهترین مسلمان معتقد به مالکیت خصوصى بهتر هستند.
از نظر بعضى از آنها، مارکس، لنین، مائو، فیدل کاسترو، چه‌گوارا، بیژن جزنى و نظایر آن، انسان‌هاى مقدس و بزرگى بودند که باید از آنها تعظیم و تکریم و پیروى مى‌شد. در تعریف این‌گونه افراد، آنان را مسلمانان واقعى منهاى اعتقاد به خدا و قیامت معرفى مى‌کردند.
عملاً جو زندان‌ها تا سال 1354 (از نظر گروه‌هاى اسلامى) در اختیار سازمان بود و به استثناء تعداد کمى از زندانیان، همگى مطیع و گوش به فرمان آنها بودند. سازمان چنین تبلیغ مى‌کرد که مخالفین آنان عده‌اى افراد «بریده»، «زیرهشتى»، «آدمهاى مسئله‌دار»، «طرفداران خرده بورژوازى»، «مرتجع»، «راست»، «بى‌سواد» و... هستند. سازمان معتقد بود که هرکس مبارزه کند و ضد امپریالیسم باشد مترقى و پیشرو است و هرکس مخالف شوروى و وحدت نیروها در مقابله با امپریالیزم باشد، مرتجع است. سازمان تمام روحانیون و بازاریان را (به استثناى تعدادى که کورکورانه آنها را پذیرفته بودند) مرتجع و راست قلمداد مى‌کرد. به همین دلیل مطالعه کتاب‌هاى مرحوم علامه طباطبایى، شهید مطهرى، سید قطب، شهید صدر و مرحوم دکتر شریعتى و بسیارى دیگر از بزرگان اسلام را تحریم و ممنوع کرده بودند.»
آقاى جواد منصورى در خاطرات خود، مبارزین مسلمان را در اواسط سال 1354 به شکل زیر، تقسیم‌بندى کرده است:
الف ـ اعضا و هواداران سازمان
ب ـ گروه میثمى
ج ـ طرفداران امام خمینى (ره) با برچسب طرفداران خرده بورژوازى، ارتجاع مذهبى قشریون راست و...ترکیب اعتقادى زندانیان را نیز به شرح زیر نقل مى‌کند:
الف ـ اعضا و طرفداران سازمان (اکثریت)
ب ـ اعضاى گروه‌ها و جریانات مارکسیستى
ج ـ مسلمانان مخالف سازمان (اقلیت)
جالب اینجاست که در این سند که مربوط به تاریخ 22 /1 /1357 مى‌باشد، نویسنده گزارش، زندانیان قصر را به دو دسته تقسیم کرده است :
الف ـ مذهبى با پایگاه طبقاتى خرده بورژوازى بخصوص بازارى
ب ـ غیرمذهبى (کمونیست)

و متن این سند چنین است :
به: عرض مى‌رسدتاریخ: 22 /1 /37
از: 383 شماره: 7 ج 75 ـ 612 /383
موضوع : وضعیت زندان و تحلیل آن
زندانیان در ندامتگاه مرکزى قصر دو دسته اصلى تشکیل مى‌دهند که عبارتند از: مذهبى و غیرمذهبى (کمونیست) روابط این دو دسته در عرض دو سال اخیر تغییرات زیادى کرده است و ناسازگارى بین دو دسته سرچشمه عقیدتى و طبقاتى داشته و مذهبى‌ها با پایگاه‌هاى طبقاتى خرده‌بورژوازى بخصوص بازارى منشهایى بروز دادند که با منش مارکسیستى نمى‌توانست سازگار باشد. با این همه در سال 2531 تحت نفوذ جزنى و سرکردگان فدایى و مجاهدین اتحادى بین دو دسته بوجود آمد، این اتحاد به‌عنوان یک عامل مخالفت با پلیس مطرح مى‌شد و بر این پایه استوار بود که هر دو دسته از تبلیغ کردن اعضاى یکدیگر به نفع خود چشم‌پوشى نمایند ولى در پنهان هر دو دسته به تحریک و تحقیر در بین خودشان مى‌پرداختند زیرا از نظر مذهبى‌ها مارکسیست‌ها کافر و هدفشان ضد اسلامى بود، از نظر مارکسیست‌ها مجاهدین و غیرمذهبى‌هاى دیگر در فکر اصلاح روبناى جامعه بوده و خواستار تشکیل حکومت اسلامى هستند و نام آنها را زندانیان خبر
(مخفى خرده‌بورژوازى ـ رادیکال) ـ گذاشتند و این اتحاد نیم‌بند با همه کشمکش‌هایش ادامه داشت تا با بروز اختلاف در بین مجاهدین از هم‌گسستگى مذهبى‌ها به‌علت نداشتن مشى خاص در مبارزه همگى دنباله‌رو مشى مجاهدین بودند و اتحاد بین مذهبى‌ها و غیر مذهبى‌ها در اصل اتحاد بین فداییان و مجاهدین بود و فدائیها از این اتحاد استفاده کرده و شدیدا مائوئیست توده‌ایها را تحت فشار گذاشتند و وضع به صورتى درآمد که در جلسات علنى کمون در قصر شدیدا به مشى‌هاى غیرنظامى به‌طور کلى مائوئیستى، توده‌اى، لنینیستى شدیدا حمله مى‌شد و پیروان این مشى‌ها براى دورى از بایکوت همگانى دست به تقیه مى‌زدند و وانمود به ایمان به مبارزه مسلحانه مى‌کردند. در سال 2532 با بروز زدوخورد بین زندانیان و پلیس در شیراز و تهران تشکیلات (نامى که زندانیان به جمع رهبران مى‌دادند) فرو مى‌ریخت زیرا قبل از این اتفاق همگى زندانیان عضو کمون از تشکیلات پیروى مى‌کردند و تکروى به چشم نمى‌خورد.
اما در این زمان به علت عدم وجود تشکیلات شکل‌بندى‌هایى در بین زندانیان غیر مذهبى به وقع پیوست عناصر مائوئیستى و توده‌اى هرکدام براى خود دست به جبهه‌بندى زده و سعى در تبلیغ و عضوگیرى افراد منفرد کردند اما قدرت نظامى کارها و تعدادشان بیشتر بود و مبارزه اصلى در سالهاى 33 ـ 34 ـ 35 بین فدائیان و مائوئیست شروع به اوج‌گیرى کرد و موضوع کشمکش کارهاى صنفى درون زندان بود. فدائیها براى حفظ موقعیت گذشته و سیاسى کارها براى بدست آوردن موقعیت تازه تلاش مى‌کردند. در اوایل سال 2534 دستگاه، افرادى را که زندانشان تمام مى‌شد با قرار مجدد بازداشت مى‌نمود و مائوئیست‌ها تز جدیدى ارائه دادند که به حیثیت آنان در زندان لطمه زد و خودشان به دو دسته تقسیم شدند.
1ـ مائوئیست‌هاى معتقد به جامعه نیمه فئودال و نیمه مستعمره در ایران.
2ـ مائوئیست‌هاى معتقد به جامعه بورژوازى وابسته در ایران.
دسته اول اعلام کرد که با تحلیل روش دستگاه و عامل پلیس در زندان به این نتیجه رسیده‌اند که باید روابط کاملاً حسنه‌اى با پلیس داشت و کاملاً به خواسته‌هاى پلیس تن داد تا بتوان هر چه زودتر دوره ملى کشى (منظور زندانیانى که با قرار مجدد بازداشت شدند) را کوتاه کرد و براى ادامه فعالیت به جامعه بازگشت و در تأیید حرفشان از هر کدامشان که براى شرکت در جشن 28 امرداد دعوت شد پذیرفتند. این اتفاق باعث شد تا اختلاف ایدئولوژیکى بین مائوئیست‌ها آشکار شود و به دو دسته تقسیم شوند ولى رابطه بین این دو باز هم بهتر از رابطه با نظامى‌ها بود و هر پیشنهادى که از طرف یکى از جبهه‌ها داده مى‌شد بدون در نظر گرفتن مصالح انقلابى بلافاصله از طرف جبهه دیگر رد مى‌شد.
فشار زیاد پلیس و مسئله ملى‌کشى و اختلاف بین جبهه باعث شد که عده زیادى از افراد غیرمذهبى (کمونیست) از فعالیت و تبلیغ سیاسى در زندان دست بردارند و عده‌اى هم بودند که مصالح پلیس و یا خلق برایشان ارزشى نداشت و براى ارضاى حس جاه‌طلبى خود چند سمپاتیزان به دورش جمع مى‌کرد و به باندبازى و جبهه‌گیرى روى مى‌آوردند ولى عده‌اى هم خیلى متعصبانه مؤمن به مشى خود بوده و سایر مشى‌ها را به زیان خلق دانسته و پیروان گروههاى دیگر را خائن مى‌دانستند.
بعد از جدا شدن مذهبى‌ها و غیرمذهبى‌ها که بنیادش از مجاهدین سرچشمه مى‌گرفت دسته اول مائوئیست شروع کردند به برقرارى روابط حسنه با مذهبیها و اعلام کردند براى همه‌گیر کردن مبارزه در میان توده‌ها مذهب وسیله خوبى است چون اکثریت قریب به اتفاق توده ایرانى مسلمان است و آنها با ایجاد روابط خوب و ارگانیک با نمایندگان این مسلمانان در زندان مى‌توانند در توده نفوذ کرده و به وسیله این افراد شناخت کافى از توده بدست آورند و این قدم اول براى نفوذ در میان توده‌هاست. این مشى شدیدا مورد تمسخر جبهه‌هاى دیگر واقع و مائوئیست‌ها را به‌عنوان مرتجعین و عوامفریب مورد حمله قرار دادند و از طرف دیگر خود مذهبیها چنین عقیده‌اى داشتند و با اینکه بیشتر وقت مائوئیست‌ها صرف هم‌آهنگى با مذهبى‌ها مى‌شد ولى مذهبى‌ها در مواقع ضرورى که احتیاج به یک حرکت دسته جمعى داشتند با نظامى کارها وارد گفتگو مى‌شدند و مائوئیست‌ها را به بازى نمى‌گرفتند.
در سال 2536 مسائل مورد منازعه بین جبهه‌هاى غیرمذهبى (کمونیست‌ها) مسائل کوچک صنفى بود و با ادامه برخوردها کم‌کم این مسائل از اهمیت افتادند و به‌علت عدم وجود یک پدیده عینى براى ایجاد یک تضاد حاد، روابط بین جبهه‌ها حالت تعادل و تضاد به صورت غیرفعال و متعادلى درآمد و روابط رو به بهبودى نهاد اما مسئله دادن عفو در سطح وسیع همان عاملى براى حاد و خونین کردن این تضاد بود و عده قلیلى از مائوئیست‌ها معتقد شدند که با تقاضاى عفو مى‌شود پلیس را فریب داده و براى ادامه فعالیت به جامعه بازگشت ولى نظامى کارها معتقدند این توجیهى است براى خیانت.
اکثر مائوئیست‌ها و توده‌ایها عقیده دارند که هرکس مى‌تواند و اجازه دارد تقاضاى عفو نوشته و آزاد شود و کسى نمى‌تواند معترض آنها شود و باید با آنان مانند افراد دیگر رفتار کرد لیکن طرفداران مبارزه مسلحانه مى‌گفتند این افراد خائن هستند و باید طرد شوند و اگر از نظر شخصى خوب باشند فقط مجازند از امکانات رفاهى کمون استفاده نمایند و حق هیچ‌گونه دخالت در کارهاى صنفى و سیاسى کمون را ندارند.
این اختلاف موجب بروز اختلاف در مورد تعریف کمون شد. زیرا مائوئیست‌ها معتقدند که کمون در زندانها یک سازمان صنفى و کاملاً غیرسیاسى هستند و تنها به این علت که زندانیان به خاطر مسائل سیاسى به زندان آمده‌اند باعث سیاسى شدن کمون نمى‌گردد و طبق این تعریف هر یک از افراد کمون مجاز است که در مورد مسائل مربوط به خود تصمیم گرفته و اجرا نماید و باز هم عضو کمون باشد و به خاطر نوشتن عفو و یا شرکت نکردن در اعتصابات و دیگر فعالیتهاى صنفى و سیاسى نمى‌توان شخصى را از کمون اخراج کرد.
طرفداران مبارزه مسلحانه معتقدند که کمون یک سازمان صنفى ـ سیاسى است با ضوابط مشخصى و هر فرد کمون باید تابع این ضوابط باشد و انجام دادن اعمالى مغایر با این ضوابط جایى براى ماندن شخص خاطى باقى نمى‌گذارد، این اختلافات باعث از هم پاشیدن کمون غیر مذهبى‌ها شد و در دو مورد منجر به زدوخورد گردید مانند بند 2 و 3 زندان قصر و قزل حصار و در این زمینه مذهبى‌ها به رفقاى نظامى کار نزدیک‌تر شدند چون مذهبى‌ها در مورد مسائل فوق همین نظر را داشتند و اگر مسئله عفو منتفى شود تضاد موجود جایش را به یک تضاد متعادل‌تر مى‌دهد با اینکه آزادیهاى داده شده به زندانیان زیاد است اما به علل زیر تشکیلات (رهبرى در زندان) سابق نمى‌تواند احیا گردد.
1ـ عدم اتحاد کامل مذهبیها با یکى از جبهه‌هاى غیرمذهبى (کمونیست)
2ـ عدم قدرت و زیادى کمیت طرفداران مبارزه مسلحانه با مقایسه با سالهاى 253 ـ 31ـ 32 چون تب مبارزه مسلحانه به صورت حاد در داخل و بیرون زندان خوابیده است.
3ـ ریشه گرفتن جبهه‌هاى مائوئیستى و توده‌اى در زندان، زیرا این دو دسته در حال حاضر همیشه سعى مى‌کنند در هر موقعیتى از افراد جبهه‌هاى دیگر و منفردین به سوى خود جلب نمایند و در ضمن این دو گروه شدیدا با نظامى کارها مخالفند و از هم نفرت دارند تا جایى که همکارى با دستگاه را مى‌پذیرند ولى با نظامى کارها همکارى نمى‌کنند.
نظریه: باتوجه به موارد فوق و تأیید صداقت شنبه، مراتب جهت استحضار معروض مى‌گردد.















منبع:

کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 447




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.