تاریخ سند: 17 خرداد 1354
گـــزارش
متن سند:
شماره : 5-275- /4-108
محترما خاطر عالی را آگاه میسازد : گزارش مأمورین وابسته حاکی است
روز 16 /3 /54 مجددا عده ای از طلاب ناراحت پس از برگزاری نماز مغرب و
عشاء در داخل مدرسه فیضیه بطور دسته جمعی مبادرت به تظاهر و دادن
شعارهای مخالف نظیر (رهبر ما خمینی عزیز است ـ رهبر شما پهلوی کثیف است
ـ درود بر خمینی عزیز ـ مرگ بر...
.
مزدور ـ مرگ بر شما مزدوران که برای یک
لقمه نان خودتان را بحکومت ننگین فروخته اید) نموده و با پرتاب سنگ و آجر
بطرف مأمورین بطور دسته جمعی قصد خروج از مدرسه را داشته اند که با
استفاده از ماشین آب پاش و یک کپسول گاز اشگ آور از خروج آنها جلوگیری و
5 نفر از آنها را که بیش از سایرین فعالیت و تظاهر مینمودند دستگیر و بشهربانی
دلالت نموده اند :1
لزوما در شعبه اطلاعات از 5 نفر مذکور که خودشان را 1- رجبعلی ملکیان
فرزند حسین شناسنامه 16 صادره اصفهان متولد 1336 اهل اصفهان ساکن
اصفهان خیابان هاتف مدرسه علمیه نوریه حجره 14 تحتانی شغل محصل علوم
دینی، تبعه ایران، مجرد، باسواد، مسلمان 2- سید صدرالدین فرزند سید
سخاءالدین شهرت موسوی شناسنامه شماره 8 صادره زنجان متولد 1328 اهل
زنجان ساکن فعلی قم مدرسه خان حجره 9 تحتانی شغل محصل علوم دینی،
مسلمان، متأهل، باسواد، تبعه ایران 3- محمد فرزند نادرعلی شهرت نادری
شناسنامه شماره 7337 صادره بابل متولد 1336 بابل، مجرد باسواد اهل بابل
ساکن قم
کوچه تولیت مدرسه سعادت حجره 6 طبقه اول مذهب شیعه.
تبعه ایران 4- سید
محمد صادق فرزند سید مهدی شهرت احمدی شناسنامه نمیداند صادره همایون
شهر اصفهان متولد 1335 اهل همایون شهر ساکن فعلی قم خیابان چهار مردان
کوچه عشقعلی پلاک ـ شغل محصل علوم دینی، مجرد، باسواد 5 ـ علیرضا فرزند
ابراهیم شهرت مجتبی شناسنامه نمیداند 16 ساله مجرد با سواد اهل قریه ابرده
مشهد خراسان ساکن قم مدرسه فیضیه طبقه تحتانی حجره 16 مذهب شیعه، تبعه
ایران معرفی مینمایند بازجوئی شده همگی منکر شرکت در تظاهرات بوده و
متعذر بعذرهای غیرموجه میباشند.
با مراتب معروضه و با نگرش باینکه پنج نفر مذکور قبلاً بوسیله مأمورین در بین
تظاهر کنندگان شاسائی و سپس دستگیر گردیده اند قویا جزء تظاهر کنندگان
بوده و برای فرار از کیفر از بیان حقیقت خودداری می نمایند اینک پرونده بحال
حاضر تقدیم تا چنانچه اجازه فرمایند جهت رسیدگی بیشتر و روشن شدن قضیه
بسازمان محترم اطلاعات و امنیت شهرستان قم ارسال گردد.
رئیس شعبه اطلاعات
ستوانیکم محمدی
عینا از نظر ریاست محترم شهربانی میگذراند.
معاون اداری و سرپرست دایره اطلاعاتی.
ه
سرهنگ کامکار
امنیت داخلی
رسیدگی لازم معمول و در مورد اینها و 23 نفر روز قبل نیز نظر مرکز خواسته شده .
17 /3
توضیحات سند:
1 ـ واکنش ها در برابر حوادث
خرداد 54 مدرسه فیضیه
خلاصه نشستیم و پس از یافتن
شماره تلفن مراجع و علماء از
طریق دفتر مخابرات، شروع
کردیم به آنها زنگ زدن.
به
هرکدام که فکرمان می رسید و
احساس می کردیم کمکی از
دستش بر می آید، زنگ زدیم.
افرادی که با آنها تماس گرفتیم و
الآن در خاطرم مانده است،
عبارت بودند از آیه اللّه
گلپایگانی، آیت الله نجفی
مرعشی، آقای شریعتمداری،
آقای صادق روحانی.
به منزل
آیه اللّه مکارم و آقای فلسفی هم
خود من شخصا زنگ زدم و
صحبت کردم.
و خلاصه گفتیم که
فیضیه در محاصره است و اگر به
آن حمله شود، قتل عام صورت
خواهد گرفت.
آنها هم به ما گفتند
: راه حل پیشنهادی شما چیست؟
ما هم گفتیم : شما حرکت کنید به
طرف فیضیه و به همراه مردم و
طلّاب بیرون، داخل مدرسه
شوید و با ما مخلوط شوید تا
آنها نتوانند کسی از ما را
شناسایی کنند!
به خوابگاه دانشجویان در تهران
هم زنگ زدیم و آنها را به
واکنش دعوت کردیم تماسها
بطور مکرّر ادامه داشت که یک
مرتبه آقای علوی اصفهانی گفت
: «نکند تلفن را کنترل کنند»!
البته آنقدر شعار داده بودیم که
تن صدایمان عوض شده بود و
سینه ها گرفته بود؛ در عین حال
برای رعایت احتیاط کاغذی را
روی دهنی تلفن گذاشتیم!
جوابهایی که از تلفنها گرفتیم
مختلف بود :
یکی گفت : «پیشنهاد می کنیم
دیوار بین مسجد اعظم و فیضیه
را خراب کنید و بریزید
بیرون!
دیگری گفت : استخاره کردیم،
خوب نیامد که با شما همکاری
کنیم!
سوّمی گفت : من حاضرم به
تنهایی راه بیفتم به فیضیه ؛ هر
چه باداباد!
آخری گفت : اصلاً انگیزه شما از
این کارها چیست؟...
»
غذای ما تقریبا تمام شده بود.
لذا رفتیم بالای بام فیضیه و
فریاد زدیم که آب را به روی ما
بسته اند.
غذایمان هم تمام شده
هل من ناصر ینصرنا!
اینجا بود که طلبه های بیرون، از
طریق دریجه کوچک بین فیضیه
و مسجد اعظم، شروع کردند به
رساندن آذوقه از قبیل نان، پنیر
و خرما و حتی موز ما هم
خوشحال شدیم و اعلام کردیم
که بچه ها! بیشتر شعار بدهید!
صداهایتان را بلندتر کنید.
موز
هم رسیده است! (البته برای
خوردن موز، فرصت نشد و
دستگیر شدیم و نصیب مأمورین
شد)
کم کم روز هفدهم به نیمه رسید و
حلقه محاصره فیضیه، تنگ تر
شد.
ناگهان! اطلاع دادند که
سرهنگ جوادی، معاون
شهربانی قم پشت در دارالشفاء
چند کلمه با ما حرف دارد رفتیم
ببینیم حرف حسابش چیست؟
اصلاً انگیزه شما از این کارها
چیست؟
گفتیم : اولاً بخاطر شهدای پانزده
خرداد.
در ثانی به خاطر وجود
ظلم و ستم در نظام شاهنشاهی.
گفت : چرا پرچم زده اید بالای
بام؟ این پرچم را پایین بیاورید!
گفتیم : برای چه پایین بیاوریم،
این علامت خون شهدای 15
خرداد و یادآور قیام امام حسین
(ع) است.
جوادی عصبانی شد و شروع کرد
به تهدید کردن که می زنیم و
می بندیم و چه می کنیم.
طلبه ها جوابش را با سنگ
دادند.
او هم گریخت و کلاهش
افتاد.
از بس ترسیده بود، اصلاً
برنگشت کلاه را بردارد!
خاطرات حجه الاسلام باقر
صدر، کتاب حماسه 17 خرداد،
ص 76
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک صفحه 296