تاریخ سند: 27 اسفند 1356
روزنامۀ محترم آیندگان
متن سند:
[تاریخ: ]27 /12 /2536[1356] 13561227
روزنامۀ محترم آیندگان
در برنامۀ آخر شب 27 /12 /36 تلویزیون بحث شرق و غرب که آقایان احسان نراقی و شهباز1 و میبدی در آن شرکت داشتند مطالبی مطرح شد که به نظر بسیاری از شنوندگان آگاه، مبهم و حتی غیرمنطقی آمد.
آقای دکتر نراقی گفتند ما میتوانیم صنعتی شویم بدون عوارض صنعتی شدن، مقصودشان از «عوارض» برخوردها و مناقشات کارگری کارفرمائی و کلاً برخورد طبقاتی بود.
آقای نراقی گفتند اخلاقیات و سنتهای «اخوت و رحم و عطوفت شرقی» میتواند در جامعۀ پر تنش امروز روابط قشرهای درگیر را به مناسباتی صلح آمیز تبدیل کند. از جمله به کارخانه داران ایران توصیه کردند «آقا ! شما هم یک کمی کوتاه بیایید تا طرف مقابل هم کوتاه بیاید» و افزودند صنعتی شدن به شکل سرمایهداری است که مبارزات کارگری و «سندیکا بازی و اعتصاب» به وجود میآورد. بعد وارد تاریخ شدند و گفتند در ایران اصلاً اختلافات طبقاتی وجود نداشته و این حرفها را روشنفکران غرب زده به تقلید از اروپائیان باب کردهاند.
با آنکه در صفحات آیندگان دو سه بار افکار آقای نراقی به وسیلۀ م. قائد2 حلاجی شده، معذلک از آنجا که اینگونه افکار و تخیلات در سطح وسیعی پخش میشود و تأثیر زیادی در اذهان دارد مناسب به نظر میرسد به عنوان یک بینندۀ تلویزیون و علاقمند به مسائل اجتماعی از استاد بپرسیم:
آیا تاریخ گذشته ایران حاوی برخوردهای طبقاتی حاد نبوده است؟ مگر نه اینکه مزدکیان در 1500 سال پیش و خرم دینان در 1200 سال پیش مبارزات دهقانان را علیه زمینداران بزرگ سامان دادند؟ مگر نه اینکه 1100 سال پیش از این بردگان به رهبری صاحب الزنج در جنوب ایران و عراق پانزده سال علیه خلافت عباسی و نظام بهرهبرداری جنگیدند؟ اگر اینها و صدها نمونۀ دیگر به معنی مبارزۀ طبقاتی نیست پس چیست؟ استاد مسلماً این اطلاعات مقدماتی را دارد ولی عمداً آنها را فراموش و پنهان میکند تا بگوید «مردم ایران در جنبش مشروطه خواستار عدالت بودند نه آزادی، این آزادیخواهی تخم لقّی بود که سوسیال دموکراتها و فراماسیونرها توی دهان مردم شکستند.» از استاد میپرسیم مگر عدالت بدون آزادی امکانپذیر است؟ و آیا عدالت مگر به این معنی نیست که ستمها و تبعیضها و امتیازات گروهی از مردم در مقابل گروه دیگر رفع و کنترل شود و این تقابل دو گروه وسیع مردم یعنی همان رویاروئی طبقاتی. آقای دکتر به وجود آمدن سندیکا و مبارزه به شکل اعتصاب را ره آورد غرب و ناشی از صنعتی شدن به فرم کاپیتالیستی میداند اما هر دانشآموز دبیرستانی این داستان تاریخی را خوانده است که 1050 سال پیش نانوایان نیشابور دکانها را بسته دست از کار کشیدند و امیراسماعیل سامانی رئیس صنف نانوا را زیر پای پیل انداختند. پس دیده میشود که در آن زمان تشکل صنفی و حرفهای وجود داشته و سندیکا به معنای جدید هم تکامل همان تشکل صنفی قرون وسطائی است و آن «اخوت» و «جوانمردی» که دکتر نراقی اشاره میکند، مرام سازمانهای صنفی و محلهای و قشرهای پیشهور بینوایان شهری در برابر فئودالهای نظامی و اشرافیت کهن بوده و معنی مطلق نداشته. مثلاً یعقوب لیث رویگر رئیس عیاران سیستان و دیگر عیاران از جمله کارهایشان این بود که کاروان ثروتمندان را میزدند و بین بینوایان تقسیم میکردند و یا قدرتمندان متجاوز داخلی و بیگانه را مورد خشنترین تعرضات قرار میدادند اما بین خود اصول برادری و مهر و عطوفت را مرعی میداشتند. با این برداشت ایده آلیستی و غیرعلمی از «عدالت» و «اخوت» آقای دکتر مطلب را به بازیافت هویت ملی و آنچه خود داشتیم میکشاند این حرف ظاهرالصلاح و دهان پرکن بدون در نظر گرفتن شرائط امروز و نفوذ پنهان و آشکار استعمار در کشورهای جهان سوم چه معنی واقعاً درست و راهگشا و اصیلی میتواند داشته باشد؟! نکته اینجاست که همین افسانه و افسون را هم غربیان برای ما ساز کردهاند. این آقایان هانری کوربین و روژه گارودی و امثال آنها هستند که الهام بخش افکار «تازه و اصیل» آقای دکتر شدهاند. اینان به شرقی مفلوک که پس از قرنها خواب دارد بیدار میشود و راه پیشرفت مادی و معنوی را با استفاده از مواریث زنده و سازندۀ بشریت (اعم از شرقی و غربی) جستجو میکند میگویند تو به همان نقالیهای خوابآور قدیم دلخوش باش و با خوش خیالی بگو «ای بابا ! غرب خودش دچار بحران است و میخواهد از افکار بودا و شاه نعمت الله ولی و ملاصدرا پیروی کند و روح خود را نجات دهد.»
ای دل غافل ! آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم.
پس معنای واقعی بازیافت هویت ملی چیست؟ این سئوال به ویژه اکنون در رابطه با وابستگی اقتصادی و صنعتی جهان سوم به غرب حدّت بیشتری دارد جز با شناخت واقع بینانه و علمی گذشته و نگرش پویا به حال و آینده از یک سو و ارتقاء مواریث زنده و پوینده گذشته و مبارزه با افکار و سنتهای پوسیده و بازدارنده از سوی دیگر و جذب و هضم همۀ اندیشههای پیشرو و زندگی ساز که میراث مشترک بشریت است، نمیتوان وارد مسأله هویت ملی شد. این شناخت مقدمۀ مبارزه برای آزادی و استقلال مادی معنوی یعنی تحقق هویت علمی است. آقای شهباز به یک نکته مهم اشاره کردند و آن راهیابی به سوی تکنولوژی ملی از راه اشاعۀ جهانبینی علمی و طرد پریشاناندیشیهای تخیلآمیز بود و گفتند برای این کار باید عمیقاً با سواد شویم. یعنی اگر از جامعهشناسی دم میزنیم یا راجع به سرنوشت قوم و ملتی اظهار نظر میکنیم حداقل اطلاع و بیغرضی علمی را داشته باشیم.
از انصاف نباید گذشت که آقای نراقی در گفتگو با اسماعیل خوئی به یک سنت بسیار خوب ایرانی اشاره کردهاند و آن آزادی مباحثه در مدارس و مجامع علمی قدیم بین طلاب و استادان بوده، اکنون اگر ایشان با توجه به سنت مذکور میل دارند که مسئله کاملاً روشن شود و یک نفر به صورت متکلم وحده در نیاید و اگر احیاناً اشتباهی در برداشت اینجانب و یا دیگر منتقدان وجود دارد رفع گردد در همین روزنامه یا هر وسیله جمعی دیگر پاسخ و توضیحات خود را بیان فرمایند.
با تقدیم احترام و تشکر قبلی
جمشید شائق لیسانسیه حقوق3
توضیحات سند:
1. حسن شهباز: فرزند حسین، در سال 1299ش در اصفهان به دنیا آمد. در کالج آمریکاییها و انگلیسیها تحصیل کرد و در دانشگاه اصفهان و تهران ادامه تحصیل داد و به سرعت در راستای تأمین منافع استعمارگران به کار گرفته شد.
از جمله مشاغل او که دارای لیسانس ارتباطات بود، مشاور عالی وزارت اطلاعات، رادیو تلویزیون و ارتباطات عمومی تهران میباشد.
در اواسط سال 1328ش، به دنبال دعوت رئیس جمهور آمریکا (هاری ترومن) از محمدرضا پهلوی جهت دیدار از آمریکا و اعلام نیاز سفارت آمریکا به یک خبرنگار ویژه، حسن شهباز، از طریق مجید موقر، به « دکتر گرنی » معرفی شد و به استخدام این سفارتخانه درآمد. البته قبل از آن در سفارت پاکستان شاغل بود. وظیفهی او در سفارت آمریکا در این زمان، ترجمه مطالب و اخبار آمریکایی و کمک به انتشار نشریات و بروشورهایی بود که به زبان فارسی منتشر میگردید. سفارت آمریکا که برنامه وسیعی در ایران داشت، هر روز بر دامنهی کار و فعالیت او میافزود. در آن موقع، بسیاری از روزنامهها با کمک مالی و هدایت سفارت آمریکا منتشر میشدند و حسن شهباز، اخبار و مطالب هدایت شدهای را که توسط آمریکاییها تعیین میشد، ترجمه میکرد و در اختیار اینگونه جراید قرار میداد. این فعالیتها به گونهای بود که پس از چندی، ادارهی امور رادیویی نیز به وی سپرده شد. حسن شهباز وظیفه داشت تا هر هفته، چندین بسته نوار موسیقی روز آمریکا، که مروّج ابتذال بود را، به انضمام اخبار دلخواه مقامات سفارت، به رادیو برساند و ترتیب پخش آنها را بدهد. پیشرفت شهباز در این امور به جایی رسید که مشاور اول « ادوارد ولز »، که بعد سفیر همه کارهی سفارت بود، شد و مأموریت ارتباط با دولتمردان و رجال کشوری در خصوص برنامههای آمریکا در ایران به او محوّل گردید. در همین راستا بود که حسن شهباز، به مناسبتهای مختلف، با ترتیب دادن مهمانی در سفارت آمریکا، تعدادی از این افراد را بر سرِ سفرهی آمریکا مهمان مینمود. همین مسئله بود که موجب شد تا حسن شهباز در بین دولتمردان رژیم شاه، دارای جایگاه و پایگاه شود. حسن شهباز که در این مهمانیها هم بساط عیاشی دیگران را فراهم مینمود و هم خود به عیاشی میپرداخت، خود نیز به دام اعتیاد به الکل و مواد مخدر افتاد.
در سال 1333ش، به همراه « چارلز کولاک » که از مأمورین سازمان سیا بود، که از بیروت به ایران آمده بود، مأمور تشکیل کلوپهای روتاری گردید و خود، به عنوان یکی از اولین روتارینها، با سازماندهی این تشکیلات اقدام کرد و به عنوان مسئول روابط دفتر چارلز کولاک فعالیت داشت.
حسن شهباز که با حمایت آمریکاییها، به عنوان معاون رضا قطبی به تلویزیون راه یافته بود، در ترویج ابتذال، از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
با اوج گیری انقلاب اسلامی، حسن شهباز نیز به آمریکا گریخت و به فعالیت مطبوعاتی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی مشغول شد و به همراه هما سرشار، به نشر «ره آورد» روی آورد و در کنار آن نیز، دفتر ازدواج و طلاق دایر نمود.
وی در اردیبهشت ماه سال 1385ش در همانجا از دنیا رفت.
2. محمد قائد شرفی: در سال 1329ش، در شیراز به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم، به دانشگاه شیراز رفت و در رشته روانشناسی ادامه تحصیل داد و در سال 1352 فارغ التحصیل گردید.
از همان سالهای دانشجویی، برای برخی از نشریات مقاله نوشت و پس از تشکیل روزنامه صهیونیستی آیندگان، به آن روزنامه رفت و سردبیری صفحه فرهنگی را به عهده گرفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ماههای پایانی عمر این روزنامه، به عضویت شورای سردبیری رسید.
با تعطیلی روزنامه آیندگان در مردادماه 1358ش، به همکاری با احمد شاملو در کتاب جمعه روی آورد و سرمقالههای آن را با نام مستعار « م. مراد » تهیه کرد. کتاب جمعه نیز در خرداد 1359ش، تعطیل شد و او، به همکاری با نشریاتی چون: آدینه. فیلم. صنعت حمل و نقل و جامعه سالم پرداخت. در سال 1377ش، امتیاز ماهنامه « لوح » را گرفت و آن را تا مهر ماه سال 1382 منتشر نمود و سپس آن را تعطیل کرد و به همکاری منظم با ماهنامه گردشگری روی آورد.
او از جمله کسانی است که، پس از اعلام فعالیت غیرقانونی کانون نویسندگان، به آنان پیوست و در سال 1380ش، مدتی به عنوان یکی از اعضای هیئت دبیران، انتخاب گردید.
محمد قائد، در کنار تألیف کتابهائی چون: «سیمای نجیب یک آنارشیست» و «داستان آیندگان»، دارای ترجمههایی نیز میباشد که از آن جمله است: «قدرتهای جهان مطبوعات» و «نخستین مسلمانان در اروپا»
3. پس از انتشار این نوشته در روزنامهی آیندگان، ساواک در پی شناسایی جمشید شائق برآمد، که نتیجهی آن به شرح زیر گزارش شده است: «در اجرای اوامر صادر در زمینه شناسائی جمشید شائق نویسنده مطالب مورد نظر درباره برنامه تلویزیونی آقای احسان نراقی در آیندگان از عمید نائینی سردبیر روزنامه استفسار گردید. نامبرده اظهار داشت: مطالب منتشر شده در ستون نامه به آیندگان که مربوط به نامههای واصله میباشد درج شده است و مطالب مورد نظر نیز از طریق پست واصل و نسبت به چاپ آن اقدام شده، لذا من نیز او را جز نامی که در نامه ارسالی خود را معرفی کرده نمیشناسم و نمیتوانم در مورد اینکه آیا این نام جعلی و یا حقیقی است اظهار نظر نمایم زیرا هیچگونه آشنائی و شناسائی به هویت جمشید شائق ندارم. احسنی 23 /1 /37 »
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 459