صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

برگ مواجه حضوری محمدصادق امانی همدانی با محمدباقر محی الدین انواری

تاریخ سند: 4 اسفند 1343


برگ مواجه حضوری محمدصادق امانی همدانی با محمدباقر محی الدین انواری


متن سند:

ساعت 0900 روز 4 /12 /43 محمدصادق امانی همدانی و محمدباقر محی الدین انواری مواجه داده می شود س ـ از محمدصادق امانی ـ این شخص که سمت راست شما نشسته می شناسید (اشاره به محمدباقر محی الدین انواری) ج ـ بله می شناسم جناب آقای انواری است س ـ از محمدباقر محی الدین انواری ـ شخصی که مقابل شما نشسته می شناسید (اشاره به محمدصادق امانی همدانی) ج ـ بله می شناسم ایشان آقای صادق امانی هستند اخوی آقای سعید امانی1.
انواری س ـ از صادق امانی تاکنون چند بار به منزل آقای انواری رفته اید در حضور ایشان تکرار کنید.
ج ـ دو بار به منزل آقا رفته ام.
صادق همدانی س ـ آدرس منزل آقای انواری که رفته اید بگوئید.
ج ـ کوچه هفت تن مقابل مسجد هفت تن.
صادق همدانی س ـ از محمدباقر محی الدین انواری ـ اظهارات صادق امانی را شنیدید چه می گویید.
ج ـ اظهارات ایشان را (صادق امانی) شنیدم اگر هم آمده باشد یادم نیست و ممکن است موقع ایام حج ایشان هم جزو افرادی که برای دیدن آمده باشند بوده و من یادم نیست.
انواری س ـ صادق امانی آدرس منزل شما را صحیح گفت.
ج ـ منزل من در بازارچه هفت تن هست ولی مقابل مسجد هفت تن نمی باشد و در حدود صد قدم فاصله دارد.
انواری س ـ از صادق امانی همدانی ـ توضیح دهید دوبار چه موقع بود که به منزل آقای انواری رفتید ج ـ مرتبه اول اوائل تابستان سال چهل و سه بود و مرتبه دوم چهار یا پنج روز بعد از آن بود که به منزل آقای انواری رفتم.
صادق امانی س ـ از آقای انواری ـ اظهارات صادق امانی را شنیدید چه میگوئید ج ـ بله شنیدم یادم نیست.
انواری س ـ چون شما در بازجوئی قبلی اظهار نمودید اظهارات صادق را در مواجه قبول دارم پس در این صورت اظهارات نامبرده را (صادق امانی) در مورد اینکه به منزل شما آمده قبول دارید؟ ج ـ بله قبول دارم در صورتی که متکی به دلیل باشد.
انواری س ـ از صادق امانی اظهارات آقای انواری را شنیدید در صورتی که دلیلی دارید بر صحت اظهارات خودتان بگویید.
ج ـ بله شنیدم حالا من شرح می دهم که اولا منزل ایشان تقریبا روبروی مسجد در کوچه تقریبا گشاد و کوتاه قرار گرفته و وقتی من دیدم مثل اینکه تازه بنایی شده بود چون آجرها نو بود و دارای درب چوبی بود که تقریبا عصر تابستان بود رفتم درب منزل آقا (اشاره به انواری) در زدم خود آقای انواری آمدند دم در و خیلی برای آقا غیر مترقبه بود و تعارف کردند رفتم داخل منزل توی اطاق و آقازاده آقای انواری شربت سرکه انگبین آوردند و من خوردم.
صادق امانی س ـ از آقای انواری ـ اظهارات صادق امانی را شنیدید.
ج ـ بله اظهارات آقای صادق امانی را شنیدم و تکذیب نمی کنم ولی چون مدتی گذشته من یادم نیست.
انواری س ـ آدرس منزل شما را صادق صحیح گفت.
ج ـ بله صحیح گفت.
انواری س ـ از صادق امانی بار دوم که به منزل آقای انواری رفتید چه موقع از روز بود.
ج ـ بار دوم هم در حدود چهار و پنج روز بعد از ملاقات بار اول به در منزل آقای انواری رفتم زنگ زدم آقای انواری آمد دم در و با ایشان ملاقات کردم دیگر به داخل منزل نرفتم.
صادق امانی س ـ از آقای انواری این قسمت از اظهارات آقای امانی را شنیدید چه می گوئید.
ج ـ یادم نیست که ایشان به درب منزل من آمده باشد و منزل من از اول زنگ نداشته و سوراخی به در منزل است که سیم تلفن از آن گذشته.
انواری س ـ از صادق امانی اظهارات آقای انواری را شنیدید در مورد زنگ منزل چه می گویید.
ج ـ شنیدم جای زنگ هست ولی ممکن است من یادم نباشد و امکان دارد در منزل را زده باشم.
صادق امانی س ـ از آقای انواری پس به طور کلی اظهارات صادق امانی را در مورد اینکه دو بار به منزل شما مراجعه نموده و با شما ملاقات نموده با توجه به اینکه تکذیب نکرده اید قبول دارید؟ ج ـ من این آقا صادق را آدم دروغ گویی نمی دانم و می دانم که دروغ نمی گوید و حرفش را نیز تکذیب نمی کنم ولی چون یادم نیست دلیل بر تصدیق هم نمی شود.
انواری س ـ از صادق امانی ـ علائم و مشخصات بیشتری از منزل آقای انواری را در حضور ایشان بگوئید تا مورد قبول آقای انواری باشد.
ج ـ بار اول پس از اینکه وارد حیاط منزل آقای انواری شدم وسط حیات تخت چوبی به چشم می خورد از حیاط وارد راهرو شدم که در راهرو وارد اطاق سمت چپ راهرو شدم و داخل اطاقی که وضع عادی داشت و زیاد زینت آلات نداشت و در اطاق فرش بود شدم که من سمت راست مقابل حیاط در اطاق قرار گرفتم و آقای انواری پشت به حیاط در اطاق نشستند که وارد مذاکره شدیم.
صادق امانی س ـ از آقای انواری ـ اظهارات صادق امانی را شنیدید چه می گویید.
ج ـ شنیدم تمام این مشخصات که صادق امانی گفت صحیح است و درست می گوید و این اطاق که آقای امانی می گوید اطاق من است ولی من یادم نمی آید.
انواری س ـ از صادق امانی ـ پس از اینکه بار اول به منزل انواری رفتی و داخل اطاق شدی با ایشان چه مذاکره کردید در حضور او بگویید.
ج ـ همانطوری که قبلاً هم گفته ام پس از اینکه بار اول به منزل آقای انواری رفتم داخل اطاق با ایشان نشستیم در حدود ده دقیقه طول کشید تا منظورم را بگویم چون موضوع مهمی بود در این مدت ده دقیقه راجع به وضع روحانیون و فشاری که دولت به روحانیون وارد می آورد صحبت کردم بعدا به ایشان (انواری) گفتم که برای مبارزه مثبت به نظر ما باید چند نفر از شخصیتهای مهم ترور بشود در این مورد با آقای شیخ جواد فومنی2 صحبت کرده ام و ایشان نظر موافق داده اند ولی چون آقای خمینی این موضوع را منع نموده از شما خواهش می کنیم با رابطه که با آقای خمینی دارید نزد ایشان بروید از ایشان بخواهید که اجازه بفرمایند اینکار را بکنیم و منع خود را بردارند که آقای انواری هم نظر من را تأیید کردند و ضمنا هم قبول کردند که بروند نزد آقای خمینی و جواب برای من بیاورند.
صادق امانی س ـ از انواری ـ اظهارات صادق امانی را شنیدی چه می گویی.
ج ـ (در تمام مدتی که صادق امانی مطالب بالا و مذاکرات خود را با انواری تکرار می کرد شیخ انواری به طور کلی تغییر حالت داده و رنگ صورتش سرخ شده و ناراحت بود) بازجو ختایی اظهارات آقای صادق امانی را شنیدم اجازه بدهید من ده دقیقه با او تنها یک جا باشم و صحبت کنم.
انواری س ـ شما اگر مطالبی دارید که باید با صادق امانی صحبت کنید در همین جا مذاکره نمائید و دیگر انکارش موردی ندارد به طوری که ملاحظه می کنید صادق امانی تمام مطالب را در حضور شما می گوید.
ج ـ لازم است ده دقیقه با صادق امانی تنها باشم بعدا می گویم.
انواری س ـ از صادق امانی مجددا مطالبی را که درباره آقای انواری گفته اید تکرار نمایید تا ایشان بشنود.
ج ـ همان طوری که قبلاً گفتم باز هم می گویم اولا در حال عادی و بدون کوچکترین ناراحتی من اعتراف کرده ام و کوچکترین فشاری از طرف مأمورین نبوده با اینکه من می دانستم این اعترافات من من را به پای چوبه دار خواهد برد شهامت داشتم و اعتراف نمودم چون در تمام مراحل سعی کرده ام از گفتن حقیقت منحرف نشوم و درباره شما هم همین طوری که گفتم اعتراف کرده ام و در حضور خودتان گفتم بهتر است شما حقیقت امر را بگویید.
3 صادق امانی س ـ از شیخ محمدباقر انواری ـ اظهارات صادق امانی را شنیدید چه می گویید.
ج ـ درست است اعتراف می کنم اگر من تا بحال نمی گفتم برای این بود که ایشان یک صحبت خصوصی برای من کرده بود من نمی خواستم باعث ناراحتی ایشان شوم به این دلیل نمی گفتم ولی حالا که متوجه شدم خودش جریان را اعتراف کرده من هم قبول دارم.
انواری س ـ مذاکرات خودتان و صادق امانی را مقابل جواب بنویسید.
ج ـ آقای صادق امانی از نظر اینکه اینجانب با آیت الله خمینی ارتباط دارم نزد من آمد و این مسئله را مطرح کرد خفقان و اختناق شدید شده و صدای نارضایتی مردم از دستگاه به دنیا منعکس نمی شود اشخاصی حاضر هستند بعضی از مقامات دولتی را ترور کنند و چون آنها مسلمان هستند بدون اجازه مجتهد جامع الشرائط یعنی مرجع تقلید نمی خواهند کاری را انجام دهند و اشخاصی که داوطلب این کار شده اند مقلد حضرت آیت الله خمینی هستند بایشان مراجعه شده ایشان منع فرموده اند افراد مذکور با منع معظم له از نظر دینی اقدام نمی کنند شما اگر به قم رفتید از حضرت آیت الله خمینی راجع به این مسئله سؤال کنید و اگر ایشان منع کردند به عرضشان برسانید لااقل شما منع خودتان را بردارید تا ما با مجتهد دیگری تماس بگیرم من در همان هفته یا هفته بعد از آن به قم مشرف شدم و مقاله ایشان را بازگو کردم معظم له فرمودند مکرر راجع به این موضوع بعضی از جوانهای حاد و دارای افکار افراطی به من مراجعه کرده اند من آنها را منع کرده ام حالا هم باز تکرار می کنم این کار به صلاح مملکت نیست دستگاه روحانیت را با این کار در خارج از کشور اخلالگر معرفی می کند اسلام منطق صحیح دارد سعی کنند مردم را به اسلام واقعی آشنا سازند مردم اگر مسلمان به معنای واقعی شدند مقدرات آنها خوب می شود و این ناراحتیها که پیش آمده و می آید به حول و قوه الهی برطرف خواهد شد من به مغازه آقای صادق امانی رفتم و سخن و گفته حضرت آیت الله خمینی را برای ایشان نقل کردم و من چون اطلاع از کار آقای صادق امانی و رفقایش نداشتم فکر می کردم کار ترور به وسیله اشخاصی دیگر انجام گرفته و چون آقایان مذهبی هستند دستگاه می خواهد برای آنها پرونده سازی کند از اظهار مطالب در ابتدای امر خودداری کردم بعد که آقای صادق امانی در حضور من مطالب را صریحا گفتند من هم جریان را نوشته و اعتراف کردم.
انواری

توضیحات سند:

1ـ سعید امانی فرزند احمد در سال 1304 ه ش در تهران متولد شد، وی که در بازار تهران به کار خواربارفروشی اشتغال داشت پس از اعدام انقلابی منصور، و پیگیری ساواک برای دستگیری برادرش شهید حاج صادق امانی، در تاریخ 4 /11 /43 دستگیر، ولی از اتهامات وارده تبرئه گردید.
2ـ مرحوم آیت الله حاج شیخ جواد فومنی حائری در سال 1291 ه ش به دنیا آمد، دروس مقدماتی را نزد والد معظم خود مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جعفر حائری معروف به «دشتی» که از علماء و مدرسین مشهور حوزه علمیه کربلا بود فرا گرفت و سپس به نجف اشرف مشرف شد و از محضر آیات عظام مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی استفاده نمود و پس از نیل به درجه اجتهاد در سن 27 سالگی به تهران مراجعت کرد و به فعالیت های سیاسی فرهنگی مشغول شد که تشکیل هیأت اتحادیه دینی، احداث مسجد نو شماره 1 و 2، تأسیس اولین کودکستان تربیت دینی، تأسیس دبستان نو مخصوص دختران و پسران بطور مجزا و تأسیس شرکت تعاونی روزی دهشاهی از آن جمله است.
مرحوم حاج شیخ جواد فومنی در 7 بهمن 1343 به رحمت ایزدی پیوست.
3ـ قرار اولیه اعضای شاخه نظامی مؤتلفه در صورت دستگیری سکوت در مقابل بازجوها بود و همین کار را نیز کردند به گونه ای که در ابتدای دستگیری شهیدمحمد بخارایی در شهربانی گمان می کردند وی لال است و قادر به سخن گفتن نمی باشد.
شهید صادق امانی نیز در تاریخ 10 /11 /43 دستگیر، بلافاصله پس از دستگیری بازجویی آغاز گردید.
در ابتدا وی نیز مانند سایرین لب به سخن نگشوده، از دادن اطلاعات خودداری نمود.
مجموعا هفت جلسه در اداره اطلاعات شهربانی از وی بازجویی نمودند.
با دستگیری سایرین و برخی از بستگان آنها و دستیابی به تعداد اسناد و مدارک سرنخهایی بدست آمد.
بازجویان با طرح این سرنخها و اعمال شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی بر شهید امانی خواستار اطلاعات بیشتر بودند.
در جلسه سوم بازجویی موضوع فتوا و اینکه در مورد ترور اشخاص به طور کلی و بخصوص ترور منصور با کدام یک از آقایان روحانیون تماس گرفته و مشورت کردید مطرح گردید.
شهید امانی در پاسخ ارتباط خود با روحانیون را منکر شد و اظهار داشت : «موضوع فقط بین خودمان مطرح بود.
» در جلسه چهارم بازجویی در تاریخ 23 /11 /43 مجددا موضوع مطرح گردید.
شهید امانی بر اثر شدت فشارهای وارده و به جهت اطلاعاتی که بازجوها داشتند موضوع اجازه از امام توسط آقای عسگراولادی و مخالفت امام را بیان می کند.
در جلسه پنجم بازجویی ایشان اشاره به ملاقات با آیت الله فومنی و موافقت ایشان با اعدام انقلابی منصور را بیان می کند.
قابل ذکر است که آیت الله فومنی در آن تاریخ رحلت فرموده بودند.
در ششمین جلسه بازجویی و پس از سیزده روز مقاومت در مقابل شکنجه های وحشیانه مأموران رژیم وی به ارتباط خود با آیت الله انواری اعتراف می نماید.

منبع:

کتاب آیت‌الله محمدباقر محی‌الدین انواری به روایت اسناد ساواک صفحه 31







صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.