صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اظهارات احسان نراقی

تاریخ سند: 5 آذر 1347


موضوع: اظهارات احسان نراقی


متن سند:

از: 312 تاریخ:5 /9 /1347
به: عرض می‌رسد شماره: 767 /312
موضوع: اظهارات احسان نراقی

احسان نراقی رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران ضمن مذاکرات خصوصی با شخص ناشناسی اظهار داشته است:
«یک دائی دارم به نام ناصر مشیری1 که آدمی اهل درس خواندن نبود و با زحمت وارد دانشسرای مقدماتی شد چون آدمی بود اهل کار، به کمک یکی از دائی‌های ‌من و دکتر اقبال پیش ملکه مادر2 رفت و مشغول کار شد در آنجا خود را نشان داد و بعد به فکر وارد شدن در دانشگاه افتاد و با هر زحمتی بود در رشته تاریخ لیسانس گرفت و با کنار آمدن با استادها فوق لیسانسش را هم گرفت. دیروز آمده بود منزل به من گفت حالا در دانشکده ادبیات دانشکده تهران رشته تاریخ را تدریس می‌کند. او گفت که در انتخاب دکتر نصر3 خیلی مؤثر بوده و از بالا سفارش کرده. به حدی از این موضوع ناراحت شدم که حدی نداشت اگر شعبان جعفری4 را می‌آوردند و می‌گفتند درس بده آنقدر ناراحت نمی‌شدم. پرفسور رضا برای حفظ موقعیت خودش همه کاری می‌کند و به این نتیجه رسیده‌ام که دانشگاه برای او ارزشی ندارد. مخاطب نامبرده ضمن تائید سخنان او گفته است که «در نظر دارند حسن هنرمندی5 را بیاورند دانشگاه فلسفه تدریس کند ولی اگر در رشته فلسفه تخصص نداشته باشد من مخالفت خواهم کرد.»
ملاحظات 312:
تصور نمی‌رود ناصر مشیری دائی احسان نراقی باشد و احتمالاً اشتباه شنیده شده و از اینکه مشارالیه در رشته تاریخ دانشگاه تدریس می‌کند تا به حال اطلاعی نرسیده است.
تحقیق شود. 6 /9
فتوکپی در اجرای اوامر صادره به بخش 322 فرستاده شد. 7 /9 /47

توضیحات سند:

1. میرناصر مشیری: فرزند میرسعید (مشیرالسلطان)، در سال 1307ش در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی‌‌ و متوسطه، در دانشکده ادبیات تهران ادامه تحصیل داد. پس از شهریور 1320ش، در سال 1323ش و در نوجوانی، مختصر گرایشی به سازمان جوانان حزب توده داشت. در سال 1328ش، در وزارت فرهنگ استخدام شد و در سال 1329 با درجه افسری به سربازی رفت.
میرناصر مشیری که پس از مدتی اشتغال در وزارت فرهنگ به دربار راه یافته و رئیس دفتر ملکه مادر و آجودان کشوری شاه، شده بود، در سال 1339ش، که ریاست دفتر شهناز پهلوی را هم به عهده داشت، برای نمایندگی مجلس شورای ملی از ماکو تلاش کرد و در همین موقع مطرح شد که وی اهل ماکو می‌باشد؛ ولی علت آن، ماکوئی بودن هیراد (رئیس دفتر مخصوص شاه و پسر سردار ماکوئی معروف)، داماد او بود.
مشارالیه در سال 1346ش، در رشته تاریخ فوق‌لیسانس گرفت و در همین سال برای ورود به مجلس شورای ملی از کرج تلاش نمود که موفق به این خواسته نشد؛ ولی نشان درجه 3 دریافت کرد.
وی که پس از دریافت فوق‌لیسانس، به صورت نیمه‌وقت در دانشگاه ملی نیز به تدریس مشغول شده بود، پس از آنکه از برقراری ارتباط با حزب مردم برای راه‌یابی به مجلس طرفی نبست، به عضویت حزب ایران نوین درآمد و در سال 1354ش، دوباره تلاش خود را برای راه‌یابی به مجلس از ماکو آغاز نمود.
میرناصر مشیری که فردی مردم دار و کار راه انداز معرفی گردیده که برای برپائی مجالس عزاداری به مردم کمک می‌کرده، اهل قمار! نیز بود.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آمریکا‌‌ رفت و مدتی در نشریات سلطنت‌طلب، علیه نظام مقدس جمهوری اسلام مطلب نوشت و این درحالی بود که مورد حمایت و سفارش نراقی در کشور قرار داشت!
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
2. تاج‌الملوک: که نام او نیم‌تاج خانم و معروف به ملکه مادر بود، فرزند تیمورخان آیرملو(از خوانین سوادکوه و از سران قزاق) در سال 1274ش در باکو به دنیا آمد.
در سال 1295ش، با رضاخان میرپنج ازدواج کرد. در سال 1312ش، برای دیدار محمدرضا پهلوی که در سوئیس تحصیل می‌نمود، به آن کشور مسافرت کرد که در راه این مسافرت، از کشورهای آلمان و فرانسه نیز بازدید کرد.
در جریان انقلاب اسلامی و فرار شاه، تاج الملوک به آمریکا‌‌ رفت و به همراه شمس پهلوی، در ویلای شخصی خود ساکن شد.
تاج الملوک که پس از مرگ رضاخان، دارای مفاسد فراوانی بود، در اسفندماه سال 1360ش در آکاپولوکوی مکزیک از دنیا رفت.
3. سیدحسین نصر: فرزند ولی‌‌الله خان نصر، (نماینده‌‌ی اولین دوره‌‌ی مجلس شورای ملی) در سال 1312 ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات را تا نیمه اول متوسطه در تهران بود و سپس به آمریکا‌‌ عزیمت کرد و در سال 1333موفق به اخذ لیسانس در رشته فیزیک و فلسفه علوم شد و در رشته ژئوفیزیک، فوق لیسانس گرفت و سپس به دانشگاه هاروارد رفت و در سال 1337ش موفق به اخذ دکترای‌ فلسفه تاریخ و علوم شد و در همین سال به ایران بازگشت و عهده‌دار مشاغلی‌ چون: «دانشیاری‌، استادی، رئیس دانشکده ادبیات‌ دانشگاه تهران، عضو شورای‌ مرکزی‌ آموزش کشور، رئیس دانشگاه صنعتی‌ آریامهر، مدیرعامل انجمن شاهنشاهی‌ فلسفه ایران و بالاخره ریاست دفتر مخصوص فرح پهلوی»‌، گردید و علاوه بر مشاغل فوق در چندین مؤسسه و مرکز و شورای‌ داخلی‌ و خارجی‌ نیز عضو بود.
سیدحسین نصر، در اوایل دهه 1340 به عنوان نویسنده‌ای مستقل مطرح بود که در اواخر همین دهه به دربار نزدیک شد.
مشارالیه در سال 1351 از طرف دانشگاه تهران، جهت مکاتبه با یکی‌ از اساتید دانشگاه اسرائیل (اورشلیم) که جهت مکاتبه در خصوص فلسفه و منطق اظهار تمایل کرده بود، معرفی‌ شد.
او که با نعمت‌الله نصیری‌ و ناصر مقدم دوستی‌ و مراوده داشت و نشان‌های ‌مختلف همایونی‌ دریافت کرده بود، همزمان با پیروزی‌ انقلاب اسلامی‌ به آمریکا‌‌ پناهنده شد و با بنیاد کیان و فصلنامه ایران‌نامه که با سرمایه‌گذاری‌ اشرف پهلوی‌ تأسیس شده بود، به همکاری‌ مشغول شد.
4. شعبانعلى جعفرى: فرزند غلامعلى، در سال 1300ش در تهران متولد شد. او که معروف به «شعبان بى‌مخ» بود، به عنوان سردسته اوباش تهران، در تظاهرات ضددولتى سال‌هاى 32 ـ 1331 و همچنین، سرکوب مخالفان شاه و سپهبد زاهدى، پس از کودتای 28 مرداد 1332 دست داشت و جنایات زیادى مرتکب شد.
شعبان جعفری، فرد بی‌سوادی بود که از آغاز حکومت محمد مصدق تا دیماه 1331، با دار و دسته‌‌ی خود، در سخنرانی‌ها و تظاهرات خیابانى با جبهه ملى همکارى داشت و بعضى اوقات در کنار دکتر حسین فاطمى، به عنوان محافظ دیده مى‌شد؛ ولی در اوایل بهمن ماه سال 1331، مسیر خود را عوض کرد و در جریان نهم اسفند، به اتهام حمله به خانه نخست‌وزیر بازداشت و محاکمه گردید. ماجرا از این قرار بود که در روز 9 اسفند 1331 مصدق که بى‌خبر از همه جا مشغول انجام تشریفات سفر شاه به عتبات بود، گروهى از اوباش و چاقوکشان به سردستگى شعبان بى‌مخ، با همراهى یک واحد کوچک ارتشى، بیرون درِ اصلى کاخ شاه گرد آمدند و با شعارهایى بر ضد مصدق و به نفع شاه، انتظار شکار خود را مى‌کشیدند. مصدق موفق شد از درِ پشتى کاخ خارج و خود را به منزل مسکونى‌اش برساند. آنان، خود را به خانه مصدق رساندند و با جیپ درِ خانه وى را شکستند، اما با شلیک نیروهاى ارتشى محافظ، در محاصره افتاده و حرکت آنها شکست خورد و شعبان بى مخ که پس از 28 مرداد به لقب «سرهنگ تاج بخش» مفتخر گردید، دستگیر شد.
شعبان جعفرى از قهرمانان کشتى بود و سال‌هاى زیادى از عمر خود را در زورخانه گذارند. وى، پس از کودتای 28 مرداد، با کمک‌های ‌مالی محمدرضا پهلوی، باشگاهى به اسم «باشگاه جعفرى» تأسیس کرد که خود مدیر آن بود. در جریان انتخابات مجلس هجدهم که در فروردین ماه 1333 انجام گرفت، چاقوکشان شعبان بى‌مخ دوش به دوش پاسبانان و مأموران فرماندارى نظامى جلوى شعبه‌هاى اخذ رأى ایستاده و رأى کسانى را که در انتخابات شرکت کرده بودند، مى‌گرفتند و اگر از افراد جبهه ملى، نامی را نوشته بود، او را کتک زده و یا بازداشت مى‌کردند و رهگذران را به زور وادار مى‌کردند نام نامزدهاى دولت را به صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه‌هاى غربى منعکس شد و حتى مجله تایم مطلبى تحت عنوان «ژنرال بى مخ» چاپ کرد و بر بى‌آبرویى دولت زاهدى و شاه افزود.
شعبان جعفری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از کشور گریخت. ابتدا به اسرائیل رفت و مدتی در ترکیه، همراه با آریانا به فعالیت علیه انقلاب اسلامی پرداخت و در نهایت نیز، به آمریکا‌‌ رفت و در شهر لس‌آنجلس سکنی گزید و در مرداد ماه سال 1385ش، در همانجا از دنیا رفت.
5. حسن هنرمند: معروف به هنرمندی‌، فرزند شمس‌علی،‌ در سال 1307 ش در یکی‌ از مناطق اطراف طالقان، به نام مرجان، به دنیا آمد. تا سال 1311 در محل تولد بود و پس از آن به علت مرگ پدر به ساری‌ رفت و در سال 1325 با اخذ دیپلم ادبیات به تهران نقل مکان کرد و از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، لیسانس زبان فرانسه گرفت.
مشارالیه که در وزارت فرهنگ استخدام شده بود، به تدریس در دبیرستان‌های ‌تهران پرداخت. او که اهل شعر و شاعری هم بود و اشعارش در مطبوعات به چاپ می‌رسید و مجموعه شعری نیز‌ با مقدمه دکتر هشترودی چاپ کرده بود، در سال 1337 به علت اعتیاد به مواد مخدر، ده روز بازداشت شد و در سال 1338 که به جای‌ فردی‌ به نام انوشیروان بهنام، جهت عضویت در کمیسیون بررسی‌ زبان فرانسه، در اداره پستخانه (اتاق مترجمین وزارت فرهنگ) معرفی‌ گردید، پس از مدت کوتاهی،‌ به علت اعتیاد، کنار گذاشته شد.
هنرمندی‌ در سال 1341 به علت قطعه شعری‌ که در مجله امید به چاپ رسانده بود، توده‌ای معرفی‌ شد. وی در این سال، برنامه شعر و سخن را نیز در رادیو ایران اجرا می‌کرد و سپس متصدی‌ برنامه صدای‌ شاعر نیز شد.
او که از سال 1330 جهت تحصیل و معالجه بیماری‌ به فرانسه رفته بود، تا سال 1332 مقدمات طب را در فرانسه تحصیل کرد و سپس به ایران بازگشت و مدتی‌ نیز در دانشکده ادبیات تحصیل کرد و زمانی‌ هم سردبیر مجله سخن شد.
مشارالیه که دو اثر از آندره ژید را ترجمه کرده بود، در سال 1342 مجدداً به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن دکترای ‌ادبیات تطبیقی‌ گرفت و در سال 46 به ایران بازگشت و در سال 1348 به عنوان دانشیار دانشکده ادبیات با استخدام وی‌موافقت شد. مشارالیه در سال 1350 که عازم فرانسه بود، در ارزیابی‌ ساواک، چنین معرفی‌ شد:
«نامبرده شاعر است و بیشتر متمایل به شعر نو و اهل عشق و دختر و زن. افکار و عقایدش بیشتر متمایل به شاعران و نویسندگان کشور فرانسه است.»
در سال 1355 ش، نیز با شرکت وی‌ در تشریفات دانشگاه که با حضور محمدرضا پهلوی صورت می‌گرفت، موافقت شد.
حسن هنرمندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه رفت و در شهریور ماه سال 1381ش، در شهر پاریس، خودکشی نمود.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

منبع:

کتاب احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 258

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.