صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: شیخ محمد صدوقی

موضوع: شیخ محمد صدوقی


متن سند:

از: ۲۶/ ه‍ تاریخ: ۱۱/۹/۵۷
به: ۳۱۲
موضوع: شیخ محمد صدوقی

شخصی به نام طباطبایی از بندرعباس با نامبرده فوق تماس حاصل نمود و اظهار داشت که: طبق دستوری که داده بودید من اول با آقای انواری صحبت کردم و‌ ایشان حاضر نشدند با من به شهربانی بیایند. ولی تلفن کردند به رئیس شهربانی که من می‌روم آنجا و بعد من رفتم پیش تیمسار ریاست شهربانی بندرعباس و تیمسار بسیار مرد مسلمانی است و حضور شما هم خیلی ارادت دارد. صدوقی پرسید او کجا؟ طباطبایی گفت بعد از دو ساعتی که صحبت کردیم و زمانی که اتاق خلوت شد تیمسار قرآن را از جیب خود در آورد و گریه کرد و گفت من از ارادتمندان به شما هستم و در این استان شما روی سه نفر می‌توانید حساب کنید یکی من، یکی استاندار و یکی فرمانده نیروی دریایی. ولی مابقی مقامات مخالف هستند. و بعد که من راجع به این‌ها صحبت کردم. تیمسار گفت: متأسفانه دیروز برای چهار نفر آنها کمیسیون تشکیل گردیده و از دست استان خارج شده است. ولی راجع به مابقی چشم؛ ولی شما با من بیایید استانداری و همین مطالبی را که به من راجع به حضرت آیت‌الله گفتید به آنها هم بگویید و ساعت ۱۲ جلسه‌ای در استانداری است، و بعد من به اتفاق تیمسار ریاست شهربانی رفتم استانداری؛ و من آنجا همان طوری که شما فرموده بودید تهدیدشان کردم. بعد استاندار این‌ها با هم صحبت کردند و قرار شد غیر از آن چهار نفر بقیه را آزاد کنند و استاندار گفت که سلام مرا به آیت‌الله برسانید و بگویید چون آن چهار نفر از دست استان خارج گردیده است متأسفم ولی با‌ این حال کوشش خودمان را می‌کنیم، و بعد راجع به کسب اجازه جلسات صحبت کردم و گفتم اگر قرار باشد شما تعهد بگیرید فلان و بهمان ماهم اقدام منفی می‌کنیم، استاندار گفت خودمان ۳۰ تا مجلس تشکیل داده‌ایم. من گفتم ما خودمان راهش را بلدیم که آن مجالس را خنثی کنیم و بعد که خیلی صحبت کردیم استاندار به رئیس شهربانی گفت: از این‌ها تعهد نخواهید و بعد من جلسه را موکول کردم به بعد از ظهر که به اتفاق آقای انواری برویم و به آقای انواری هم گفتم ایشان هم موافقت کردند و بعد از ظهر به اتفاق انواری و استاندار و ریاست شهربانی قرار است برویم منزل آقای یاوری و صحبت را ادامه دهیم. می‌خواستم از جنابعالی بپرسم در جلسه بعد از ظهر با چه قیافه‌ای حاضر شویم؟ صدوقی گفت: البته برخوردتان که خیلی خوب باشد. یعنی اظهار لطف و محبت بکنید و دست بدهید و روبوسی کنید و چون طرف، این‌ها نیستند و طرف، کلیه دستگاه هست بفرمایید فلان کس گفته است: در این مبارزه که شروع کرده‌ایم تا سر حد خون ‌ایستادگی داریم و ما که وارد این نهضت شده‌ایم به قول آقای خمینی هیچ کس در این نهضت دخالت ندارد و ما هم داریم کار خدایی را تعقیب می‌کنیم و هیچ چیزی نمی‌تواند ما را باز دارد جز بی‌ایمانی و اگر کسی ‌ایمانش ضعیف شد ممکن است همان ‌ایمان او را از پای درآورد و گرنه که هیچی و اگر چند ماه پیش بود و این خونریزی‌ها نمی‌شد و نشده بود ممکن بود ما بتوانیم تماسی بگیریم با مرجع بزرگ و‌ ایشان را قدری ملایمتر سازیم تا بلکه به جایی ختم شود ولی حالا ایشان که صد در صد ‌ایستاده که تا حکومت اسلامی ‌برپا نشود ما دست برنداریم، ما هم‌ این گونه هستیم ولی به کسانی که در دستگاه‌های دولتی هستند و ‌ایمان دارند ما نیاز داریم و هم احترام می‌گذاریم و از هر گوشه و کنار بفهمیم که یک رئیسی و یا افسری فرمانداری، استانداری مسلمان هستند ما دعا کردیم و بهشان هم اطمینان دادیم که در زمینه که ان شاءالله موفقیت حاصل می‌شود بهشان نیاز داریم و همین کارهایی را که حالا دارید انجام می‌دهید همان زمان هم انجام خواهید داد ولی طبق دستورات اسلام و رهبری ولی عصر و ما خواسته‌هایمان این است و به ما هم دستور داده‌اند که اجازه برای جلسات نگیریم و اجازه هم نخواهیم گرفت ولو به تعطیلی مجالس‌ها کشیده شود و حتی شده محرم دست روی دست می‌گذاریم و در کنج خانه عزاداری می‌کنیم و عزاداری تک تک. سپس صدوقی پرسید: شما نفهمیدید آن چهار نفر کی هستند؟ طباطبایی گفت: یکی آقای متین، آقای فلاحتی که شغلش در و پنجره ساز است و یکی عبدالله‌زاده که یزدی است و شیشه بر است و یکی هم کرمی است که بندری می‌باشد که این چهار نفر پرونده شان از این جا رفته است ولی استاندار قول داده است که حتی در مورد این‌ها هم اقدام کند و بقیه را قول داده است که آزاد کند. صدوقی گفت: ‌امیدوارم؛ ولی به آقای انواری از جانب من سفارش کنید که هر چه بیشتر خودتان را بگیرید و شدت به خرج بدهید عظمتتان بیشتر است و در چشم آنها بزرگی فوق العاده‌ای پیدا خواهید کرد ولی اگر سستی پیدا شود و آنها به‌ این سستی پی ببرند حسابتان پاک است و ان شاء الله نتیجه خواهید گرفت. طباطبایی گفت: مردم بندرعباس از آقای انواری و آقای متقی ناراحت هستند صدوقی گفت: متقی که اصلاً به درد نمی‌خورد و حتی سراغش هم نروید ولی آقای انواری مردی است مقدس، روشن، فهمیده، متدین و با ایمان ولی قدری ضعیف است. بهش بگویید: صدوقی گفته است که من هم پیش از این که وارد این صحنه‌ها بشوم قدری می‌ترسیدم که چی می‌شود، یک ساعت دیگر چه می‌شود ولی وقتی تصمیم گرفتم و وارد معرکه شدم هیچ ناراحت نیستم حتی اگر دنیا را سرباز و توپ و تفنگ و تانک پر کند و بالای سرم با مسلسل بیایند ابدا ترسی ندارم و به حالم فرقی ندارد و به ایشان بگویید تا زمانی که جانب احتیاط را دارند قلبشان متزلزل است ولی اگر عاقلانه وارد صحنه شدید و خود را آماده برای فداکاری کردید بدانید که هیچ ناراحتی برایتان پیش نخواهد آمد. طباطبایی گفت: من گفتم و حتی گفتم که آقای صدوقی گفته است اعلامیه‌ای بدهید ولی ایشان در جواب من خیلی سست بودند و جانب احتیاط را خیلی رعایت می‌کنند و حتی ‌امروز که من به تیمسار رئیس شهربانی بندر گفتم که آقای انواری هم بیایند تیمسار گفت نه ایشان عنصری سست هستند حتی رئیس شهربانی هم می‌داند. در ضمن رئیس شهربانی ضمن این که خیلی بهتان سلام رسانده‌اند گفته‌اند که شما با ایشان تماس بگیرید چون از ارادتمندان است و شماره تلفن ایشان ۷۷۷۷ البته منزل و شماره تلفن شهربانی هم ۷۰۰۰ است و چون خیلی مخلص بوده است بد نیست تماسی با ایشان بگیرید و شماره تلفن من هم ۵۶۹۷ می‌باشد. صدوقی گفت موفق باشید.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: از چهار نفری که دستگیر شده‌اند گویا دو نفر آنان به نامان فلاحتی و عبدالله‌زاده اهل یزد می‌باشد. افق
نظریه سه شنبه: اعمال و رفتار حاج محمد صدوقی کماکان به نحو مقتضی تحت مراقبت می‌باشد. شفیع
نظریه ۲۶ / ه‍: نظرات فوق مورد تأیید است.
محترماً به عرض می‌رساند

منبع:

کتاب شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی صفحه 462



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.