صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مربوط به مصاحبه اختصاصی تلویزیون ملی ایران با پرویز نیکخواه

تاریخ سند: 30 خرداد 1349


مربوط به مصاحبه اختصاصی تلویزیون ملی ایران با پرویز نیکخواه


متن سند:

در این دیدار سوم روی سخنم همچنان بیشتر با جوانان است بگذارید همه مسائل طرح شده را از زاویه یی دیگر بنگریم.
تفاوت بین انگلی حقیر که در یک سیب می زیید و انسان متفکر در این است که یکی در محیط خود محدود و دیگری در پی شتافت محیط و سازمان دادن به زندگی خویش است و جایی که زندگی سیاسی یک ملت مطرح می گردد بدون شناخت عمقی از مسایل جهانی و رابطه ی بین نیروهای جهانی زندگی به سامان میسر نمی شود همچنان که به هنگام سلطنت دودمان قاجاریه در ایران به هنگام نخستین دست اندازیهای قدرتهای استعماری میسر نشد.
گامهای غول آسای کنونی در زمینه پیشبرد فن و ارتباط علم و جنگ سازمانهای اجتماعی عظیم ابزار جدید تولید و پیدایی غولهای نظامی بر عرصه زمین همه ی محاسبات گذشته را درباره روند تکامل و ارتباط بین طبقات و ملتها و حیات مستقل آنها کهنه جلوه می دهد.
همچنان که دست به عنوان وسیله کار، جای خود را به بیل و سپس بیل مکانیکی داده است.
همچنان که چوب و ذغال به عنوان منابع انرژی جای خود را به ذغال سنگ و نفت داده اند و می روند که برای نیروی اتم میدان باز کنند همچنان که یغماگران منابع طبیعی زمین اینک به جای کاوش در قارهای [غارهای] جدید به اعمال [به اعماق ]دریاها سفر می کنند و کیفیت کالاهای اولیه برای صنایع پیشرفته در حال دگرگونی است، همچنان که خودکاری درصنایع در عصر حاکمیت علم سینبرتیک.
ترکیب طبقات اجتماعی را در هم می ریزد و طبقات جدید می آفریند و جوامع بشری را با مسایلی تازه مواجه می سازد.
بقای ملت ها نیز اگر به همراه این سیر تکاملی حرکت نکنند به خطر می افتد.
در این جهان است که وطن ما ایران به رغم تمام آشوبهای جهانی در امنیت بسر می برد و بر آن است که کار خلاق تولید را آگاهانه به جلو براند و به فرهنگ ملی خود شکوفایی بخشد.
اما براساس چه زمینه ای؟ آیا با بقای مالکان بزرگ و نظام سیاسی فرسوده شان حرکت کنونی میسر می بود؟ آیا با بی اعتنایی به جهل و فقدان بهداشتهای اولیه در بین توده های زحمتکش ممکن می گشت که جریان تولید آهنگی مناسب بیابد؟ آیا با بی اعتنایی به منابع طبیعی محدودات جغرافیایی مقدار سرمایه های موجود برنامه گزاری به شیوه ای خودگرایانه میسر گشت؟ آیا با مهار نکردن استثمار فرد از فرد و مرد از زن.
با گسترش ندادن عدالت اجتماعی.
شور کار کردن می توانست پدید آید؟ اهمیت عظیم منشور انقلاب سپید و عظمت کاری که برای تحقق کامل آرمانهای این منشور می باید انجام گیرد با پاسخ منفی به این پرسشها روشن می گردد.
برخی ممکن است بگویند این همه از ضرورت و جبر تاریخ ناشی می شود.
اما مگر نفس دانایی در درک ضرورت و جبر تاریخ نهفته است؟ برخی ممکن است نخستین ایرادشان به سپیدی این دیگرگونی یا انقلاب اجتماعی باشد و اشاره شان به همه کشاکش های خونین تاریخ.
نخست می باید گفت دگرگونی و نه خونریزی هدف است و انقلابهای بزرگ خونین اکثرا به فاجعه انجامیده اند.
چرا که در خونریزی فی نفسه فضیلتی نهفته نیست.
اما اگر در تکامل اجتماع خونریزی ضرورت افتد چه باک.
همچنان که در میهن ما در لحظاتی از تاریخ حفظ استقلال و یک پارچگی این مرز و بوم در مقابل تهاجم و دست اندازی بیگانه یا فسادهای داخلی جز از این طریق خونین نتوانسته است انجام گیرد.
اما اگر کسی بپذیرد که خونریزی جزئی از سرنوشت خون آلوده بشر و همچنان باید بر جای ماند و هر تحول اجتماعی آن گاه اصالت دارد که با رنگ سرخ خون آغشته گردد نه تنها برداشت درستی از تحولات اجتماعی به دست نیاورده بل که در این عصر راه انهدام را تجویز کرده است.
تجارب زمانه را به هیچ گرفته و در مورد سرنوشت وطن ما راه فنا را گزیده است.
در عین حال باید توجه داشت که شکوفای اقتصادی در ایران درست به هنگامی پدیدار گشت که شاهنشاه رهبری امور را شخصا به دست گرفتند.
آری بودند کسانی که می خواستند و احتمالاً هنوز هم هستند و می خواهند به انقلاب سپید ششم بهمن جهتی غیرملی بدهند.
اما اینک جامعه در جهتی مخالف با آن سیر می کند و خواست مردم جز تحکیم منافع ملی نیست.
تضمین این حرکت در گرو بیداری سیاسی و کوشش همگانی ما است.
درک درست نقش شاهنشاه در تحولات سیاسی در ایران حائز اهمیت بسیار است و از آنجا که من خوب آگاهم که یکی از گره های فکری در میان بعضی از جوانان در نیافتن گسستگی ها و جهشهای سیاسی در سه دهه اخیر است و از آنجا که بر اسلوب کار نیروهای ضد ملی و بیگانه به شایعه سازیها.
تزویرها و دورویی های سیاسی آگاهم و این را هر کس که تاریخ سیاسی ایران را به دقت بخواند و خود دست اندر کار مسایل سیاسی باشد بر آن وقوف می یابد و این است که بر طرح این نکته اصرار دارم.
هر روشنفکر مسئولی که با مسایل سیاسی، نه از روی تفنن بلکه با جدیت مواجه شود و از دیدگاهی مترقی و عدالت خواهانه به مسایل بنگرد می باید این پرسشها را از خود بکند همچنان که در زندان برای من مطرح شد : آیا شاهنشاه مبتکر طرحهایی در زمینه ی گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی نبوده اند؟ آیا شاهنشاه جدی ترین انتقادکننده ی دستگاههای بوروکراتیک اداری.
کیسه دوزان.
جاه طلبان.
خویشاوندبازان.
فرصت طلبان و عوام فریبان نبوده اند؟ آیا شاهنشاه جدی ترین مدافع نهضت تعاون، در ایران نیستند و بر تعالیم اصیل اسلامی در زمینه عدالت اجتماعی و اقتصادی تأکید نمی کنند؟ آیا شاهنشاه مدافع سیاست مستقل ایران.
همزیستی، بل همکاری مسالمت آمیز با همه ملتها و مدافع منافع کشورهای رو به توسعه نبوده اند و همکاری صلح آمیز منطقه ای را تجهیز نکرده اند؟ و آیا ایران به رهبری شاهنشاه در مجامع بین المللی علیه تبعیض نژادی.
تجاوز به حقوق و سرزمین ملتها پیکار نمی کند و از حیثیت شایسته یی، برخوردار نگشته است؟ اینها نکات پراهمیتی است.
زیرا نیروهای جوان ترقیخواه و آگاه بر مسایل جهانی که سرنوشت میهن خود را عزیز می دارند باید بر اهمیت چنین پشتیبانی دقیقا آگاهی یابند.
در این جریان تکاملی جدید بر سر این دوراهی بزرگ برای جوامع بشری یعنی راه جنگ و راه انهدام از یک سو و راه همکاری و توسعه از سوی دیگر.کدام را می پذیریم؟ ایران راه همکاری و توسعه را پذیرفته و این راه مترقی و انسانی است.
اینک می باید پرسید آیا با فرقه گرایی، قوم گرایی جنبش های واکنشی رو به قهقرا که بر تعصب و خرافه های گونه گون تکیه دارند، آیا با بی عدالتی اجتماعی، عدم تعاون، گسستگی ملی و بیگانگی عاطفی و آیا به کمک هرج و مرج، کشاکش های قهرآمیز، خشونت بار و کینه آفرین و بالاخره آیا با پرهیز از ایجاد حسن جوار با همه همسایگان و تن در ندادن به همکاری های اقتصادی منطقه ای می توان این راه را پیمود؟ پاسخ به این همه منفی است و به همین سبب همه تلاشهایی که بر جنبه های نفاق به جای وحدت به فرقه گرایی و قوم گرایی به جای همبستگی کامل ملی به کینه و بیگانگی عاطفی به جای گذشت و یگانگی عاطفی، به صف بندی طبقاتی به جای عدالت اقتصادی تکیه دارند، ارتجاعی هستند و در مقابل جریان اصلی تکامل جامعه ایران قرار می گیرند، پس اگر ایران راه حاکمیت و اتحاد ملی، عدالت اجتماعی، تعاون و همکاریهایی را می پوید و صلح را ضامن اصلی توسعه در این منطقه می داند و در مقابله با همه تحریکات جنگ آفرینانه، که جز به سود قدرتهای جهانی نمی تواند باشد می ایستد وظیفه هر روشنفکر مسئولی است که به تحکیم این مبانی و سیاست ها که همه از منشور ششم بهمن نشأۀ [نشأت ]می گیرند کمک دهد.
و با هر جریان نفاق افکنانه ضدملی به مقابله برخیزد اما قشر وسیعی از جوانان هنوز آنچنان که باید، گرچه تجارب لازم بدست آمده است، آگاهی سیاسی لازم را از خود نشان نمی دهند و به اهمیت این گذر تاریخی در جامعه ما پی نمی برند.
بگذارید به حوادث سیاسی گذشته نزدیک اشاره یی بکنیم : تجارب سالهای 30 و 31، سالهای مبارزات نوپای ضداستعماری ملت ایران، را چنین می توان خلاصه کرد : هرگاه واقع گرایی سیاسی را با پندار گرایی احساساتی معاوضه کنیم یعنی هرگاه مسایل دقیق و پیچیده ی اقتصادی و سیاسی را بخواهیم به کمک شعله ور ساختن احساسات و دامنه زدن به کشاکش های درونی جامعه یا مطرح ساختن شعارهای توخالی حل کنیم، بن بست و فاجعه در کمین است.
دامن زدن به یک جنگ احساساتی تعصب آمیز علیه قدرتهای جهانی گرچه ابتدا کاری آسان است.
سپس در آن مشکل ها می افتد که مهار کردن آن را دشوار می سازد.
و بالاتر از همه به پیشرفت اقتصادی آسیب می رساند و آن را متوقف یا کند می کند.
ما چنین تجربه گرانبهایی را، که خوشبختانه به فاجعه ای به ابعادی که در دیگر کشورها دیده ایم منتهی نگشت، از گذشته داریم که به هر حال بهای گرانی نیز برای آن پرداختیم.
تاریخ حرکت جدید جامعه ما از اوایل دهه اخیر شروع می شود.
یک بار دیگر همان گونه زد و بندهای سیاسی می رفت که آغاز شود.
جلوگیری از آن گونه دموکراسی خان خانی و پیدایی قدرت مرکزی مسئول جهتی مترقی داشت، چرا که شعارهای دموکراسی طلبانه آن روزها دمکراسی را نه برای توده مردم بلکه برای همان خان های سابق و اربابان سیاسی آن روز می خواست در این جریان حادثه ی اول بهمن 40 پدید آمد.
دانشجویان آن زمان اینک خوب آگاهند که به هنگام اعتصاب اول بهمن خود ناآگاه در جهت منافع مالکان و بهره برداران دیگر حرکت کرده بودند.
در آن زمان جوانان آگاهی سیاسی لازم را از خود نشان ندادند، نمی توانستند هم نشان دهند زیرا در هیچ کشوری و در هیچ برهه یی از زمان جوانان عموما و دانشجویان خصوصا صلاحیت رهبری سیاسی یک ملت را نمی توانسته اند داشته باشند و اگر مجزا از جریانهای اصیل سیاسی به میدان آمده اند در غایت بدل به وسیله یی برای نیروهای دیگر شده اند.
این نه فقط از این رو است که به تجارب سیاسی تاریخ میهن خود مجهز نیستند بلکه به عنوان یک قشر اجتماعی فاقد هرگونه پیوند اصیل اقتصادی هستند.
در آن سالها جنبش مخالف گونه ای پدید آمد که هیچ برنامه یی را ارائه نمی کرد و بر آشوب و هیاهو تکیه داشت.
پس آن جنبش نمی توانست چیزی مترقی باشد و کسانی که به تعطیل آن رأی دادند کار درستی کردند زیرا دست کم یک بار دیگر نخواستند در چشم انداز مردم سرابی بیافرینند.
حادثه 15 خرداد1 42 را بسیاری تحلیل کرده اند.
شک نیست که عواملی با سوءتعبیر و سوءاستفاده از سخن و مقام کسانی در جامعه روحانیت نه تنها جنجال آفریدند و شعارهای درون تهی دادند بلکه به نفاق در بین ملت کمک کردند و به جامعه روحانیت ایران که سلامت آن بر اتحاد و یگانگی و پشتیبانی از حرکت مترقی جامعه استوار است آسیب رساندند.
چرا که اسلام بر خلاف بسیاری از ادیان دیگر در جوار معنویات متعالی به مسایل دنیوی نیز می پردازد و در برخورد با مسایل دنیوی اساسا مترقی و عدالت خواهانه است.
حادثه 21 فروردین که خوشبختانه سوءقصدی عقیم ماند.
.
جز ایجاد هرج و مرج و گشودن راههای نفوذ برای دست اندازی بیگانگان چه می توانست بیافریند وانگهی در کدام قسمت از تاریخ می توان تروریسم را به عنوان وسیله ای برای مبارزه ی سیاسی، به رغم همه ظاهر انقلابی مأبانه اش، عملی ارتجاعی به حساب نیاورد؟ در همین طول کوتاه زمان این همه تجربه ی آشکار هست و باز می شنویم که کسانی از بلندگوهای بیگانه گرچه خود محتضر هستند، مردم را به کشمکش به نفاق به فرقه گرایی به قوم گرایی دعوت می کنند و بنابر این تمام این تلاشها به رغم همه آرایش آنها، ارتجاعی است.
در اینجا از همه ترقیخواهان میباید پرسید : آیا جز راه به ثمر رساندن کامل منشور انقلاب سپید و کوشش برای گسترش تعاون و عدالت اجتماعی ـ پایه گذاری مستحکم اساس اقتصاد برای رسیدن به دموکراسی واقعی سیاسی و اقتصادی بر اساس آگاهی توده ها و احساس مسئولیت کادرهای کشوری از یک سو و راه هرج و مرج و نفاق و بیگانگی و بر باد رفتن منافع ملی از سوی دیگر راه دیگری هم هست؟ اگر کسی بگوید هست می گویم به سرنوشت ملتهایی بیندیش که به سمت قطبهای سیاسی جهان جذب شدند! به پوسیدگی ملیت، فرهنگ و ریشه آنها بیندیش! راه ایران، راه مستقل ایران است و همین مترقی و در جهت بقا و رشد ملت ایران بشمار می رود.
باز از همه ترقیخواهان باید پرسید : آیا با اتخاذ گرایشهای منفی، ول انگاری سیاسی و نشان دادن بی تفاوتی یا در مورد بعضی از جوان ها متوسل شدن به وسایل حساب نشده یی چون چریک بازی و قهرمان گرایی و افتادن در دامهای پندارگرایی سیاسی می توان امر توسعه را به پیش برد؟ چه کسی میتواند پاسخ مثبت دهد؟ راه روشن است و طرحها آماده.
قوانین مترقی دست همه ترقیخواهان را برای کار سازنده باز گذاشته است و شاهنشاه ایران نه تنها رهبر بل همراه و پشتیبان نیروهای ترقیخواه هستند.
آیا نشان دادن رخوت و بی حسی سیاسی در این گذرگاه تاریخی سهل انگاری در مقابل سرنوشت ملی به شمار نمی آید؟ من می گویم باید موج جدیدی از کار آفرید پیکار سازنده ای را که شروع شده است قوت بخشید و به تحقق آرمانهای انسانی کمر همت بست و هرگز اجازه نداد که در بطن امنیت و آرامش نطفه توطئه منعقد شود.

توضیحات سند:

1ـ نهضت امام خمینی، جلد 1 ـ 2، سید حمید روحانی ـ زندگینامه سیاسی امام خمینی، محمدحسن رجبی، ج 1، تهران مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 5 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

منبع:

کتاب پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک صفحه 318







صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.