گزارش
متن سند:
از: ۳۰۴ تاریخ: ۴/۴/۴۵
گزارش
محترماً به استحضار میرساند:
در ساعت ۱۱:۳۰ روز ۲/۴/۴۵ اطلاع حاصل شد که ایرج امینی۱ (فرزند دکتر علی امینی) از ژنو به تهران مراجعت نموده و دو طغرا پاکت از طرف بهرام برای حشمتاله نورده آورده.
اینجانب با کسب اجازه از مقام مدیریت کل برای به دست آوردن دو عدد نامه که به وسیله مسافر از طرف بهرام ارسال شده بود شخصاً اقدام نموده و در ساعت ۱۱:۴۵ به پارک امین الدوله منزل دکتر امینی رفته جلوی درب ورودی منزل چند نفری جمع بودند و بنده سراغ آقای ایرج امینی را گرفتم و مرا به ساختمانی که در قسمت شمال باغ قرار داشت و از قرار معلوم دفتر کار مشارالیه بود راهنمایی کردند پس از دو دقیقه انتظار ایشان آمدند وارد اطاق شده و خودشان را معرفی نموده ولی قبل از اینکه ایشان از من سئوالی نمایند گفتم من از طرف آقای نورده آمدهام چون ایشان در مسافرت هستند نامههای تیمسار را لطف بفرمائید نامبرده بلافاصله رفتند در اطاق کارخودشان و دو عدد پاکت که در روی هر دو آن نوشته شده بود (آقای حشمتاله نورده تلفن ۱۳۷۶-۷۸) آوردند و به اینجانب دادند تعارف کردند که چای میل بفرمائید ولی من از محبتشان تشکر کرده و گفتم کار لازمیدارم که باید مرخص شوم و این عملیات بیش از ۱۰ دقیقه طول نکشید و در ساعت ۱۱۵۵ از درب منزل خارج شدم و تا ساعت ۵ بعد از ظهر بهره برداری از دو پاکت فوق الذکر بعمل آمد و در ساعت ۱۷۳۰ هر دو پاکت به وسیله اینجانب به درب منزل حشمتاله نورده برده و تحویل خانمش شد.
توضیح:
قبلاً اطلاع موثق در دست بود که حشمتاله نورده در بروجن اصفهان میباشد لذا در ساعت ۱۷۱۵ از تلفن عمومی که در نزدیکی منزلش بود با خانمش تماس گرفته و سراغ نورده را گرفتم پس از اطلاع از نبودن وی در منزل گفتم بنده مهندس نظری و از منزل دکتر امینی تلفن میکنم تیمسار دو نامه دادهاند برای آقای نورده شما لطفا آدرس منزل را بفرمائید که من بدهم بیاورند خدمتتان آدرس منزل گرفته شد و گفتم تا یک ربع الی بیست دقیقه دیگر میفرستم. به این طریق بدون جلب توجه آنان نامهها به دست خانم طرف رسید. در دو پاکت ارسالی بهرام پنج عدد نامه وجود داشت که بنام اشخاص زیر فرستاده شده:
۱- از بهرام به مجید۲ برادرش که در آن چنین نوشته شده:
یک کاغذ با پست فرستادم و در آن راجع به عروسی پری (دختر مجید بختیار که در آلمان مقیم باشد و با یک پسر آلمانی دوست و عروسی نموده) نوشته بودم اینک چون مسافر میآید بدین وسیله بهتر میتوانم بنویسم. تحقیقاتی که من کردم به این نتیجه رسیدم که بهترین طریق که باید حل گردد همین است که عقد و عروسی نمایند لذا اقدام کردم که به طریق آبرومند برگزار شود شما هم دیگر ناراحت نباشید تقدیر هر طور باید بنماید میکند و دست آدم نیست. به قراری که به من اطلاع میدهند عظیمه خانم دنبال ملیحه (خواهر بهرام) مزخرف گوئی میکند اگر اطلاعی دارد که ملیحه را از ماشین کسی مانند رحیم دادگر بیرون کشیدهاند و تف توی صورتش انداختهاند بگوید کجا و کی تا من حساب ملیحه را برسم. ضمناً به ملیحه بنویسید که مواظب رفتار و حرکاتش باشد. از میرزا نصیر نیکبخت (شوهر ملیحه) تقویت کنید که بتواند کارش را انجام دهد. چون قرار است حسین (فرزند بهرام) و نورده (مباشر بهرام) بیایند اگر اخباری باشد و کاری باشد به من بنویسید.
۲- یک نامه از بهرام برای حشمتاله نورده (مباشر بهرام) که چنین نوشته: قبل از حرکت به آقای سلطانمرادخان تلفن کنید و یا اگر هستند ملاقات کرده و بگوئید اگر برای اوائل ژوئیه تشریف نمیآورند (نیس جنوب فرانسه) اوراق را که فرستادم امضاء کرده توسط شما بفرستند که ضروری است. مبلغ هزار تومان برای آقای سهراب خان ایلبک حواله نمائید. یک جلد کتاب فروهر تالیف اورنگ که اخیراً چاپ شده بیاورند. حواله چهار صد هزار تومان به لندن رسیده است خیلی ممنونم. در حدود ۴۰ إلى ۵۰ هزار تومان برای هزینه جاری با خودتان بیاورید.
۳- یک نامه از بانو قدرت شاهین جهت حشمتاله نورده که چنین نوشته: یک کلفت ولگرد پروین و مینا فرستادهاند پروین صالحی زن عموی سابق بهرام و مینا شاهین خواهر بانو قدرت شاهین میباشند که همین هفته اول دعوا مرافعه را شروع کرده و از دیروز میگفت باید مرا بفرستید بروم والا میروم سفارت شکایت میکنم. بیبی اختر (عیال مطلقه مجید برادر بهرام) که فعلاً در ژنو نزد بهرام است راجع به عزت نامی که سابقا منزل آقا مجید کار میکرده و فعلاً در همسایگی آقا مجید در منزل کتابی است صحبت کرد.
بهرام گفتند که به شما بنویسم که با او تماس بگیرید بعد از اینکه مطمئن شدید میآید و بازی در نمیآورد مدارک او را به دست آقای نامی بدهید و جریان ماوقع را بگوئید که چون آن یکی از آب بد در آمده هر طور شده این را درست کنید و به اسم فرانسه او را بفرستید نیس (جنوب فرانسه) ولی خواهش دارم قبل از آمدنتان اگر ممکن است این کار را بکنید بیبی اختر هم دیشب یک کاغذ به زری خانم دخترش از قول خودش نوشته که او را همراه به آلمان بیاورد چون در کاغذ با پست نمیشود بنویسد اینست که این کاغذ که به دست شما میرسد بمنزل آقا مجید مراجعه کنید و با آن صحبت کرده و اگر خودتان فرصتی ندارید برای تهیه رونوشت سجل و سایر چیزها از خود مجید خان بخواهید که یک نفر را که بختیاری نباشد دنبال کارهای این زن بگذارد وقتی که کارهایش شد او را به دست دکتر نامی بدهید او خودش گذرنامه را گرفته روانه میکند بیچاره این دفعه هم به اسم پرستار برای دختر خودش این ولگرد را فرستاده.
۴- یک نامه از بانو قدرت شاهین به خواهرش (مینا شاهین) که در آن راجع به وضع کلفتی که فرستاده نوشته که چه کارهایی کرده (حتی با خود بانو قدرت شاهین دعوا و به او فحش داده) و خیال دارند او را روانه نمایند به ایران چون در این چند روزه زندگی آنها را به هم زده و بهرام خیلی ناراحت است و با بانو قدرت قهر میباشد راجع به این موضوع.
۵- یک نامه از بانو قدرت شاهین به خواهرش (رخساره شاهین) نامبرده ضمن پارهای مطالب چنین نوشته:
دیگر نمیدانی این کلفته چه بازی دیروز به پا کرد اصلا دیوانه است و اینطور که میگوید و قسم میخورد کلفتی تا به حال نکرده خود منزل ۳۰ هزار تومانی دارد که ماهیانه ۳۰۰ تومان اجاره داده و از این ولگردها بود که مرتب با یکی صبح میکرده پول میگرفته نمیدانی چه فریادهائی دیروز میکشید تمام موهای سرش را میکند که چرا گفتهام نرود بیرون.
توضیحات سند:
١- ایرج امینی فرزند دکتر علی امینی در سال ۱۳۱۴ در تهران متولد شد. وی بخشی از تحصیلات دوره ابتدائی را در تهران و مابقی را در سوئیس گذرانده و لیسانس خود را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا گرفت وی به ترتیب در شرکت ملی نفت ایران، شرکت فیلیپس و وزارت امور خارجه به کار مشغول بود و مدتی نیز سفیر ایران در تونس بود. (اسناد ساواک، پروندههای انفرادی)
۲- عبدالمجید بختیار فرزند فتحعلی در سال ۱۲۹۶ به دنیا آمد. وی که برادر تیمور بختیار است در جریان ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ چند ماه توسط دولت مصدق بازداشت شد و پس از آن واقعه به واسطه خدماتش از سوی شاه موفق به دریافت یک قطعه نشان درجه ۳ رستاخیز گردید. تا قبل از سال ۱۳۳۹ در سمتهای معاون فرمانداری چهار محال بختیاری، فرماندار شهرستانهای شهرضا، قزوین و گرگان بوده است. وی در سال ۱۳۵۲ به واسطه سرطان معده وفات مییابد. (اسناد ساواک، پروندههای انفرادی)
منبع:
کتاب
سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، جلد اول، اولین رئیس ساواک صفحه 210