تاریخ سند: 15 آبان 1340
موضوع: تحریکات دکتر احسان نراقی
متن سند:
شماره: 1513 تاریخ:15 /8 /1340
موضوع: تحریکات دکتر احسان نراقی
اطلاعیه واصله حاکیست ساعت 10 روز 14 ماه جاری هنگامی که دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه به اصطلاح ملی مشغول تظاهرات بودهاند آقای دکتر احسان نراقی نزد آقای دکتر سیاسی1 رئیس دانشکده ادبیات بوده و مدت یک ساعت با او مذاکره نموده است. گفته میشود بیشتر تحریکات دانشجویان از طرف دکتر نراقی میباشد و به طوری که شایع است دکتر نراقی به دستور دکتر صدیقی2 سه نفر از دانشجویان به اسامی جزایری. پارسا و گلچین را تحریک نموده که به آقای دکتر بینا3 فحاشی کنند و آقای دکتر بینا نیز از جریان مطلع شده و به آقای دکتر سیاسی شکایت نموده است.
گیرندگان. ساواک در پرونده دکتر احسان نراقی ضمیمه شود. 18 /8 /40
4865- 17 /8 /40 فعلاً بایگانی شود. تابش 27 /8
توضیحات سند:
1. علی اکبر سیاسی: در سال 1274ش در تهران به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات ابتدایی، در مدرسه علوم سیاسی مشیرالدوله ادامه تحصیل داد. در سال 1290ش، به همراه تعدادی دیگر از جوانان کشور، تحت سرپرستی ریشارد، برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد. در همین سفر بود که به علت تحصیل در مدرسه علوم سیاسی، نام خانوادگی سیاسی برای او انتخاب شد. مدت پنج سال در پاریس، در رشته علوم تربیتی و روانشناسی تحصیل نمود و در سال 1296 به ایران بازگشت و به تدریس در مدرسه دارالفنون مشغول شد. دو سال بعد، در کنار تدریس، به عنوان مستشار و مترجم با سفارت فرانسه در ایران شروع به همکاری نمود. در همین ایام بود که به همراه حسن مشرف نفیسی و اسماعیل مرآت و محسن رئیس و... جمعیتی به نام « ایران جوان » را بنیان نهاد و پس از چندی هفتهنامهی جمعیت را منتشر ساخت؛ که مورد تأیید رضاخان سردارسپه قرار گرفت.
علی اکبر سیاسی، در سال 1308ش، دوباره راهی اروپا شد و در رشته روانشناسی دکترا گرفت و در سال 1310 به ایران آمد و رئیس اداره تعلیمات عالیه در وزارت فرهنگ شد و در کنار آن، به تدریس نیز ادامه داد. او که در جریان تغییرات فرهنگی رضاخانی در این سالها، دارای نقش فعالی بود و به عضویت پیوسته فرهنگستان درآمده بود، در سال 1321ش، رئیس دانشکده ادبیات و در مردادماه همان سال، در کابینه قوام، وزیر فرهنگ شد و با سیاستهای او، همراهی کامل داشت.
علی اکبر سیاسی، در کابینهی علی سهیلی نیز، دارای همین سمت بود، تا اینکه در سال 1323ش، در کابینه سهامالسلطان، وزیر مشاور شد. در سال 1326ش، در کابینه ابراهیم حکیمی به وزارت فرهنگ بازگردانده شد و در کابینه ساعد، وزیر امورخارجه گردید و در سال 1325، عضویت هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل را دارا بود.
مشارالیه که به مدت 12 سال ریاست دانشگاه تهران را به عهده داشت، تا اینکه در سال 1333ش، جای خود را به منوچهر اقبال داد و به تدریس مشغول شد.
علی اکبر سیاسی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت، ولی در سال 1368 به ایران بازگشت و در سال 1369ش از دنیا رفت.
باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، ص 844
2. غلامحسین صدیقی: فرزند میرزاحسین خان(ملّقب به: اعتضاد دفتر یاسلی توری مازندرانی)، در سال1284ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه اقدسیه و سپس آلیانس فرانسه سپری نمود و بعد به دبیرستان دارالفنون رفت. در سال 1308ش به اروپا اعزام شد و در شهر گولم فرانسه ادامه تحصیل داد و در 1311ش لیسانس گرفت و یک سال بعد از آن، در شهر ورسای، در دانشسرایعالی سنکلو ادامه تحصیل داد و در پایان سال 1315ش دکترا گرفت. پایان نامهی دکترای او، درباره روانشناسی کودک و آموزش و پرورش بود. پس از این مدرک تحصیلی در سال1316ش، به دانشگاه پاریس رفت و به مدت یک سال نیز در آن دانشگاه به تحصیل پرداخت و در سال 1317ش دکترای دوم خود را دریافت داشت و پس از 9 سال و نیم اقامت در فرانسه، به ایران بازگشت. خدمت سربازی را در دانشکده افسری سپری نمود و سپس در دانشگاه تهران مشغول به کار گردید.
برخی از مشاغل وی در دوران حضور در صحنههای سیاسی و اجتماعی ایران، به این شرح است:
مدیرکل دبیرخانه دانشگاه، 1327ش، ریاست هیئت ایران در هیئت نمایندگی یونسکو (از همین زمان با دکتر محمد مصدق، ارتباط گرفت)، وزارت پست و تلگراف در کابینه مصدق، 1332ش، وزیر کشور و با حفظ سمت رئیس شهربانی (در زمان ریاست او بر شهربانی بود که قتل افشارطوس اتفاق افتاد.)
پس از کودتای 28 مرداد 1332ش، غلامحسین صدیقی نیز در شهریور ماه همان سال بازداشت و در تاریخ12 /3 /1333 آزاد شد. در زمان همین دستگیری بود که در بازجویی گفت: « با عمل مصدق مخالف بودم، درباره شکستن پیکرههای شاه... چون استاد فلسفه هستم ... میگویم این مملکت باید سلطنت مشروطه داشته باشد.» پس از آزادی وی از زندان، دستور مراقبت از منزل او نیز صادر شد که این مراقبت، در طول سالهای بعد، در حدّ کنترل زمانهای ورود و خروج وی از منزل ادامه یافت.
در خرداد ماه سال 1336ش، از قصد وی نسبت به تشکیل گروهی به وسیلهی طرفداران جبهه ملی در بازار خبر داده شد و در آبان ماه همان سال، به ساواک احضار گردید. در این موقع گفت: « صریحاً و بیپروا میگویم که با اغلب آنها، (نشریات نهضت مقاومت ملی) و خاصه با روش و اسلوب بیان مطالب آن، کاملاً مخالف بوده و هستم... با حزب ایران هم بستگی و ارتباطی نداشته و ندارم... تاکنون صلاح خود را در دخول به احزاب و عضویت در آنها ندیدهام... اگر دستگیرشدگان مرا از جمله سران نهضت مقاومت نامبرده میدانند، امری است مربوط به آنان، نه مقرون به دعوی و داعیۀ بنده. باز تکرار میکنم و از این تکرار معذرت میخواهم که من، با اعضاء نهضت مقاومت ملی همکاری نداشتهام و از آن جمعیت نبوده و نیستم.»
در سال 1337ش، جلسات خانگی دکتر صدیقی که در صبح روزهای جمعه تشکیل و تا ظهر ادامه داشت، محل تردد بسیاری از هواداران جبهه ملی بود، که در آن نسبت به مسائل سیاسی، از جمله :« اوضاع خاورمیانه و ضرورت ایجاد تحول» اظهار نظر میگردید.
در سال 1339ش، که فضای سیاسی در حال تغییرات مشخصی بود و آمریکاییها برای فعالیت مجدد به اعضای جبهه ملی چراغ سبز نشان داده و با برخی از آنان تماس برقرار نموده بودند، در حالی که غلامحسین صدیقی، جزو عناصر محافظهکار به شمار میرفت، به عنوان عضو شورای مرکزی و هیئت اجرائیه جبهه ملی انتخاب شد.
در این زمان دربارهی وی نوشته شد: « در دانشگاه ایران، استادی باسوادتر ار او در رشته تخصصی او نیست. از سال 1327 با مصدق مربوط شد... اکنون مصدق را پیغمبر میداند... معروف است با آمریکاییها نیز مربوط است... روزهای جمعه منزل است و پذیرائی دارد.»
غلامحسین صدیقی که در این زمان، به تدریس جامعهشناسی در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی مشغول بود، در آذرماه سال 1339ش، به بهانهی صحبت در کلاس درس، پیرامون سلطان محمود غزنوی به ساواک احضار و مورد بازجوئی قرار گرفت که علت اصلی آن، جلسات هفتگی در منزل وی بود. در همین موقع بود که برای ورود به مجلس شورای ملی، کاندید شد و در اسفندماه نیز، یکی از 14 نفر متحصنین در مجلس سنا معرفی گردید.
با حضور علی امینی در صحنه سیاسی کشور در سال1340ش، جلسات هفتگی در منزل وی، به کانون اصلی تبدیل شد و تعداد شرکتکنندگانِ آن، گاهی به 500 نفر میرسید. حضور آیتالله طالقانی(ره) نیز در این زمان، در برخی از این جلسات گزارش شده است.
در همین ایام بود که یکی دو نوبت به دستگیری روزانهی وی اقدام شد، که یک نوبت آن در تاریخ 29 /4 /1340 بود.
در شهریور ماه همین سال که برخی از اعضای جبهه ملی در زندان بودند، دکتر صدیقی، در پاسخ به سران کمیتههای جبهه ملی، در خصوص تلاش برای آزادی افراد زندانی گفت: « اولاً برای آزادی آنها اقدام شده است و بعلاوه هرچه بیشتر افراد ما در زندان باشند، سقوط دولت امینی و هیئت حاکمه حتمیتر میشود.»
به دلیل همین فعالیتها بود که در بهمن سال 1341ش، دوباره دستگیر و به مدت حدود دو ماه چند روز در زندان بود.
مشارالیه در تاریخ 14 /1 /1341 آزاد شد و چند روز بعد، به سخنگویان و مسئولین تشکیلات وابسته به جبهه ملی دستور داد: «تا دستور ثانوی، به هیچوجه در مورد دربار و شخص اعلیحضرت همایونی بحث و انتقادی در حوزهها به عمل نیاورند.» و این درحالی بود که در تاریخ 30 /4 /1341 گزارش شد: « دکتر صدیقی به همراه 20 زن و دختر، در خیابان نادری اعلامیه پخش میکرده... که به همین دلیل بازداشت شده و تا ساعت 10 شب ... بنا به دستور نخستوزیر آزاد میشود.»
در این زمان که غلامحسین صدیقی به یکی از اعضای اصلی جبهه ملی تبدیل شده و از برخی از زد و بندها ناراحت بود، در تاریخ 8 /10 /1341 در جلسه هفتگی خویش، در حضور مسئولین کمیتههای جبهه ملی، بیان داشت: « من در حضور آقایان و دوستان محترم با صراحت عرض میکنم، من دیگر پیر شدهام و به خاطر مقام و یا وکالت و وزارت با جبهه ملی همکاری ندارم... به جان پیشوایم جناب دکتر مصدق سوگند یاد میکنم، چنانچه نتایج انتخابات کنگره جبهه ملی بر پایه صحیح نباشد، از عضویت جبهه ملی استعفا میدهم.»
فعالیتهای او به همین سیاق ادامه داشت تا اینکه در اردیبهشت ماه 1342ش، دوباره دستگیر شد و حدود چهار ماه زندانی گردید. در این نوبت، پس از آزادی، جلسات هفتگی را تعطیل نمود و در خانه را به روی مراجعهکنندگان بست. این عکسالعمل، به گونهای بود که دکتر معینالدین مرجائی که از اعضای حزب مردم بود، در این باره گفت: «دکتر صدیقی در خانهاش را به روی مردم بسته است. او گول دکتر احسان نراقی را خورده است و دارودسته مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی او را از مبارزه بازداشتهاند و هرچه هم که به او توصیه شد، خودش را از دسته نراقی جدا نکرد. دکتر نراقی عامل سازمان امنیت و رئیس قسمت اجتماعی سازمان امنیت میباشد. او به سازمان امنیت، طرق محبوبیت و جذب به طرف دستگاه را میآموزد.»
غلامحسین صدیقی، پس از این، به تدریس پرداخت و مدتی نیز مدیر گروه آموزشی علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و تلاش برخی از اعضای جبهه ملی را برای ورود مجدد به فعالیت، بیپاسخ گذاشت. همین مسئله موجب گردید تا حسین شاه حسینی در دی ماه سال 1350ش، بگوید: « باید از افرادی مثل دکتر صدیقی و مهندس بازرگان قطع امید کرد.»
مشارالیه در اسفندماه سال1352ش، به همراه مجتبی مینوی، به عنوان استاد ممتاز دانشگاه انتخاب شد و این روند ادامه یافت تا اینکه در سال 1356ش، که حرکت مردمی برای مقابله با رژیم ستمشاهی، فزونی یافت، نام دکتر صدیقی نیز، دوباره مطرح شد. او که در دورهی او و دوم مجلس سنا، سناتور بود، در سال 1357ش، برای نجات رژیم شاهنشاهی، کاندیدای نخستوزیری شد و به همراه علی امینی و عبداله انتظام و وارسته، با محمدرضا پهلوی ملاقاتهایی داشت و زمانی که کریم سنجابی برای دیدار با امام خمینی(ره) به پاریس رفت، دربارهی او گفت: «سنجابی تحت تأثیر آن مرد روحانی که خود را مقدس وانمود میکند، قرار گرفته و جبهه ملی را مورد اهانت قرار داده و در آن نفاق انداخته است. سنجابی نمیداند که چه میگوید و وقتی در روزنامه لوموند و غیره گفته است که من همانند قطرهای در مقابل اقیانوس جنبش آن مرد روحانی هستم، کاملاً آبروی خود را برده و اگرهم اینطور است، نمیبایست چنین وانمود سازد. حتی بازرگان که بسیار مذهبی است، تحت تأثیر این مرد قرار نگرفته است.»
غلامحسین صدیقی که دارای املاکی هم در مازندران بود، دختر منتخب اسفندیاری را که در مدرسه آمریکاییها در رشت تحصیل نموده بود به زنی گرفت و در شهریور سال 1340 ش نیز، فریدون آدمیت را در انتشار کتاب مقدمه آزادی در ایران یاری داد و فصل اول آن را به رشته تحریر درآورد. مشارالیه در سال 1371ش در تهران درگذشت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
3. علی اکبر بینا: فرزند مدیرالسلطنه تبریزی، در سال 1285ش در تبریز به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات مقدماتی، از طرف دولت، همراه با دیگر محصلین اعزامی، به فرانسه فرستاده شد و دکترای تاریخ گرفت. پس از بازگشت به ایران، استاد دانشگاه شد و مدتی هم معاونت و ریاست دانشکده ادبیات و ریاست دانشگاه ملی را به عهده داشت.
در دورهی هیجدهم و نوزدهم، از تبریز به مجلس شورای ملی فرستاده شد و در دورهی هفتم مجلس سنا نیز، سناتور انتصابی محمدرضا پهلوی گردید و در هرحال، از جمله کسانی بود که از رژیم شاهنشاهی تعریف و تمجید داشت و زمانی هم در وزارت فرهنگ، معاون فنی و حرفهای شد. تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران یکی از تألیفات اوست. دکتر علی اکبر بینا در سال 1355ش از دنیا رفت.
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 69