تاریخ سند: 21 فروردین 1357
موضوع: برگزارى چهلمین روز کشتهشدگان تبریز1 در سارى
متن سند:
سند شماره (198)
به: 312 13570121 تاریخ گزارش: 21 /1 /37
از: 2 ه 1 شماره گزارش: 318 /2 ه 1
موضوع: برگزارى چهلمین روز کشتهشدگان تبریز1 در سارى
مورخه 10 /1 /37 بنا به دعوت سید[مهدى] پیشنمازى پیشنماز مسجد جامع و سیدرضى شفیعى2 مجلس ختم چهلمین روز کشتهشدگان برگزار و تعدادى کثیرى از کلیه طبقات بخصوص جوانان و بازاریان که عبارتند از حاج محمد شکوهى3 خرازى فروش، حاج دهقانزاده کتابفروش، رهبر4 ساندویچفروش، رنجبرفرش فروش، حاج حسین مفتاحى5 مصالح فروش، کریم جعفرى خواربار فروش، سیدمحمد منافى6 موکت فروش، حاج على غفرانى موکتفروش، سیدمحمد فداکار سبزى فروش، حاج اکبر باقرزادگان کفش فروش، سیداسماعیل قاریان7، سیداسحق قاریان8، سیدمحمد قاریان نجار، میوجى میوه فروش، حاج محمد شعبانى لوازم الکتریکى، احمد قیومى فرش فروش، نوروزیان سرپرست بهداشت مدارس، شیخ محمدهادى روحانى9 کلهبستى اهل امیرکلاى بابل که بنا به دعوت برگزارکنندگان ختم به سارى آمده بود به منبر رفته واظهار داشت امروز چهلمین روز کشتهشدگان تبریز است ماتمى بس بزرگ براى عموم مردم مىباشد باید از شرکتکنندگان کمال تشکر را نمود و اضافه کرد در هر کشورى دونوع قدرت هست که مملکت را اداره مىکند یکى قوه مقننه و دیگرى قوه مجریه در کشورى چون ایران قوه مقننه لزومى ندارد چون قرآن دستورهاى آن را تعیین کرده است باید برابر گفتار قرآن عمل نمود اگر قرار باشد اصولى اضافه شود حتما باید عدهاى صاحبنظر و متخصص بر این اصول صحه بگذارندنه این که اگر اصولى را به ما تحمیل کردند بپذیریم روحانیون در صدر مشروطیت استبداد را نابود کردند و ملت را از فقر نجات دادند و قرار شد هر قانونى که از مجلس مىگذرد پنج نفر از علماى اعلام بر آن صحه بگذارند و به امضاء آنها برسد بعدا به مرحله عمل درآید لذا اصولى که امضاء علما اعلام را ندارد مورد قبول نمىباشد سپس اضافه مىکند مردم علت کشتار دستجمعى واقعه تبریز و قم را برایتان بیان مىکنم روز 17 دى ماه یک روزنامهنویس روحانیت را به باد مسخره گرفته و به مقام مجتهد اهانت مىنماید مردم حوزه علمیه قم از این موضوع ناراحت شده به منازل علما و مجتهدین رفته و جریان را بازگو نمودند تا از دولت خواسته شود که نویسنده این مطلب مجازات گردد فردى دستخط آیتاللّه شریعتمدارى را براى مردم قرائت مینمود که اى مردم نظم را رعایت نمایید خواسته شما را به دولت میگویم در این موقع یک نفر پلیس به علت توهینى که به روحانیت مىکند باعث کشتار عمومى مىشود پس مىبینیم مقصر دولت بود نه ملت وقتى ملتى دید به مجتهد و روحانیت توهین مىشود وظیفه شرعى است که باید بپاخیزد. از این گذشته یک روزنامهنویس هرگز نمىتواند بدون اجازه چنین دهنکجى بکند مگر این که دستور از بالاتر صادر شده باشد بالاتر دولت است پس مقصر دولت بوده نه ملت ادامه مىدهد که در سال 1340 دهم فروردین پس از وفات حضرت آیتاللّه بروجردى روزنامههاى رسمى [نوشتند] اگر ملت ایران آیتاللّه بروجردى را از دست داده حوزه علمیه قم علمائى مانند خمینى، شریعتمدارى، گلپایگانى، مرعشى و دهها تن دیگر را که باعث افتخار و مباهات حوزه علمیه قم است دارد حالا چطور شد اینها مارکسیست اسلامى شدهاند [با] این حرفها خود را رسوا مىکنند و یا عنوان مىشود دست اجانب در کار بوده اى مردم چنین نیست اینها همه تودههاى مردم بودند که به خاطر مجتهد خود آیتاللّه خمینى بپاخواستند ضمناً در عین سخنرانى روحانىراد عکاسى جهت گرفتن عکس به مسجد وارد که با مخالفت حاضرین روبرو گردید و به طورى که عدهاى مىخواستند کتکش بزنند که با دخالت حاج حسین مفتاحى موضوع فیصله پیدا کرده و عکاس رااز مسجد بیرون کردند.
نظریه شنبه: شیخ هادى روحانىراد در حدود یکساعت و نیم سخنرانى حادى کرده و هر وقت اسم خمینى را مىبرد مردم با صداى بلند صلوات مىفرستادند.
نظریه یکشنبه: شیخ هادى روحانى راد فرزند دوستمحمد یکى از روحانیون افراطى بابل بوده که قبلاً که در مورد وى گزارشاتى تقدیم گردید ضمناً خبر مورد تأیید است. هوشمند
نظریه چهارشنبه: مفاد گزارش خبر و نظرات داده شده صحیح است. ب رومى
فیش بنام هادى شهرت روحانى راد فرزند دوستمحمد را بررسى نمایید. قاسمپى 11 /2 /37
توضیحات سند:
1. گزارش شهربانى مازندران به ساواک مازندران در خصوص این مجلس حاکیست: «اطلاع واصله حاکى است از ساعت 30 /16 الى 30 /19 روز 10 /1 /2537 مجلس ترحیمى از طرف شیخ مهدى پیشنمازى در مسجد جامع سارى برگزار که در آن حدود 400 نفر از بازاریان و جوانان و متعصبین مذهبى سارى شرکت و شیخ هادى روحانى کلهبستى از بابل در مجلس ترحیم مزبور شرکت و به موعظه پرداخته است. در بین گفتارش سخنان تحریکآمیزى بیان که مشروح آن به منظور بررسى و در صورت امکان ممنوعالمنبر نمودن وى باتوجه به این که مجلس ترحیم روزجارى بابل نیز مشارالیه سخنان مشابهى اظهار نموده کتبا منعکس خواهد شد.»
ساواک مازندران نیز در تاریخ 27 /1 /57 طى گزارشى به 312 ضمن اعلام برگزارى مجلس ترحیم به مناسبت چهلمین روز کشتهشدگان تبریز اقدام به معرفى چند تن از شرکتکنندگان در مجلس ختم مورخه 10 /1 /57 در مسجد جامع سارى پرداخته و قسمتهایى از سخنان مرحوم آیتاللّه هادى روحانى نماینده حضرت امام (ره و مقام معظم رهبرى در مازندران) را در یک صفحه نگاشته است.
در پایان گزارش آمده است: شیخ هادى روحانى راد حدود یک ساعت ونیم سخنرانى حادى کرده و هر وقت اسم خمینى را مىبرد مردم با صداى بلند صلوات مىفرستادند. وى یکى از روحانیون افراطى بابل بوده که قبلاً در مورد وى گزارشاتى تقدیم گردید.
2. رضىاله سید رضى شفیعى فرزند محسن شغل واعظ در سال 1303 در دارابکلاى سارى به دنیا آمد. برابر گزارش ساواک مازندران در 2 /7 /53: «مشارالیه در مسجد جامع سارى ضمن سخنرانى خود مىگوید دولت اعلام مىکند ما فقیر هستیم در خزانه دولت پولى نداریم.اگر حقیقتاً در خزانه کشور پول نیست چرادر ماه رمضان غذا به بچههاى مدارس مىدهید. اى مردم اینها وسیله تبلیغ است مواظب باشید و بگوئید و اعتراض کنید.» که اداره کل سوم ساواک پیرو این گزارش نوشت: «نامبرده را احضار و به او شدیداً تذکر داده شود در صورتى که بدون در نظر گرفتن واقعیات و صرفا به منظور بالا بردن وجهه خود در بین عناصر مذهبى و سادهلوح مبادرت به ایراد مطالب خلاف بىاساس بنماید، تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.»
ساواک مازندران در پاسخ به این دستور نوشت: «نامبرده احضار و ضمن اخذ تعهد کتبى مبنى بر اینکه منبعد بر خلاف مسائل کشور در سخنرانىهاى خود مطالبى مطرح نسازد شدیداً نیز به مشارالیه تذکرات لازم داده شده است.»
اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
3. محمد شکوهى فرزند عبدالکریم در سال 1304 در سارى به دنیا آمد. شغل وى خرازى فروشى در بازار نرگسیه سارى و داراى مدرک تحصیلى دوم متوسطه بود وى قبل از انقلاب فعالیتهاى سیاسى، مذهبى در بازار سارى داشت و همیشه کسبه را در ایام بخصوص وسفارش شده از طرف حضرت امام ره و روحانیون طرفدار امام نظیر شهادت امام جعفر صادق و سالروز کشتار مردم تبریز و... سفارش به تعطیل محل کسب مىنمود و در مراسم مذهبى در این ارتباط شرکت مىکرد و ضمناً ساواک مازندران همیشه مراقب او بوده است. یک بار در 9 /2 /57 به ساواک مازندران احضار و ساواک وى را فردى متعصب مذهبى دانسته که در روز چهلم کشتهشدگان تبریز در سال 57 اقدام به تعطیل نمودن مغازه خود کرده و در مراسم ختم نیز شرکت نموده است.
براساس گزارش ساواک مازندران در 4 /2 /57: «نامبرده یکى از متعصبین مذهبى و جزو محرکین جهت برگزارى مجلس ختم روز کشتهشدگان تبریز در سارى بود. بعد از انقلاب نیز نامبرده یکى از معتمدین سارى بود که در تمام مراسمهاى سیاسى، عبادى و اجتماعى حضور فعال داشته او عضو ستاد پشتیبانى جنگ این شهرستان و از اعضاى صندوق قرضالحسنه ولى عصر (ع) مىباشد.» اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
4. قربانعلى سمنانى رهبر مشهور به على رهبر فرزند مصطفى در سال 1306 در سارى به دنیا آمد. شغل وى کاسب، ساندویچفروش و نماینده چرخ خیاطى در سارى بود. براساس گزارش ساواک مازندران در تاریخ 4 /10 /57: «نامبرده از گردانندگان تظاهرات مخالف و اغتشاشات در سارى بود پس از دستورالعملهاى صادره در زمینه دستگیرى و اعزام افراد محرک به مرکز و بازداشت چند نفر در سارى متوارى گردید و روز 2 /10 /57 پس از اینکه حدود یک ماه در اختفاء به سر مىبرد خود را به ساواک مازندران معرفى نمود. وى در کلیه تظاهرات چند ماهه اخیر سارى شرکت فعالانه داشته و در تظاهرات نسبت به شخص اول کشور شعارهاى اهانتآمیزى مىداد و تظاهرکنندگان را به ادامه تظاهرات تشویق مىنمود.» براساس گزارش دیگر ساواک مازندران در تاریخ 25 /9 /57: «وى تصمیم به انفجار محلى را که رؤساى ساواک و شهربانى استان و فرمانده ژاندارمرى مازندران استقرار داشته باشند گرفته و قصد داشته ساعت و روز پیوستن آنها را مشخص و ساختمان یا محل مورد نظر را با بمب منفجر نماید.» ولى در بازجوئى ساواک در تاریخ 3 /10 /57 اظهار داشت: «حدود 40 روز قبل درسارى وسیله مأمورین شهربانى به طرف افراد غیر نظامى تیراندازى شد که عدهاى مقتول و مجروح شدند و شب آن روز عدهاى از افراد شهربانى به مغازه اغذیه فروشى این جانب هجوم برده و تمام شیشههاى مغازهام را شکستند من هم از ترس مدتى از سارى خارج شدم و روز 2 /10 /57 شخصاً خودم را به ساواک سارى معرفى نمودهام.» وى در تاریخ 5 /10 /57 آزاد شد. اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
5. حسین مفتاحى فرزند اسماعیل در سال 1324 در سارى به دنیا آمد. براساس سند بیوگرافیک ساواک: «نامبرده فاقد سابقه مضره سیاسى بود ولى برادران ناتنى او به نامهاى عباس و اسداله مفتاحى روز 1 /12 /50 به اتهام عضویت و فعالیت در گروه چریکهاى فدائى خلق دستگیر و به اعدام محکوم گردیدند. در تاریخ 25 /12 /52 ساواک در مورد وى نوشت:«نظر به سوابق برادران ناتنى وى و این که اعدام آنان تأثیر نامطلوبى احتمالاً در روحیه وى به جاى گذارده بود با خروج وى و همسر و فرزندش به خارج از کشور مخالفت به عمل آمد ولى نامبرده طى دادخواستى مراتب شاهدوستى و میهنپرستى خود را اعلام واظهار نمود که در سالروز بیست و پنجمین سال سلطنت شاه حدود یک هزار نفر را در شهر سارى اطعام نموده و از طرف استاندارى وقت مورد تقدیر و تشویق قرار گرفت و ضمن اشاره به خدمات میهنى و ملى خویش خاطرنشان کرد که هر فردى از افراد این کشور کارنامه جداگانهاى دارد و استدعا نمود که ضمن بررسى چنانچه خدمات مثبت وى مورد تأیید واقع شد با صدور گذرنامه جهت مشارالیه موافقت تا در حرم مطهر ائمه در مدینه نسبت به بقاى شاه و سلطنت وى دعاگو شود. ساواک مرکز نیز نوشت: «باتوجه به این که مشارالیه فردى موافق و خدمتگزار مىباشد و خدمات ارزنده وى مورد تأیید ساواک مازندران واقع شده و این که سوءظنى متوجه وى نمىباشد با صدور گذرنامه وى موافقت مىشود. در سال 54 نیز ساواک با عضویت وى در صندوق ذخیره آخرت باتوجه به این که وى فردى موجه و مورد احترام بازاریان مىباشد و در حال حاضر با بخش 3 امنیت داخلى همکارى صادقانه داشت موافقت نمود. ضمن این که وى در چهلمین روز شهداى تبریز در سارى در 10 /10 /57 و نیز تظاهرات 15 /8 /57 سارى نیز شرکت داشت.»
اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
6. سید محمد منافى فرزند آقابزرگ در سال 1324 در سارى به دنیا آمد. وى قبل از انقلاب با گرایش به جنبش مسلمانان مبارز برعلیه رژیم ستمشاهى مبارزات سیاسى داشته و از وى به عنوان یکى از متعصبین مذهبى طرفدار امام خمینى ره یاد مىکردند. در دوران انقلاب عضو کمیته مبارزه با گرانفروشى و احتکار، عضو کمیته مبارزه با رباخوارى، مسئول کمیته امداد امام در مازندران و از سال 59 تا سال 77 به عنوان مدیرکل بنیاد شهید مازندران فعالیت داشت. در 27 /8 /77 از سوى آقاى رحیمیان نماینده ولى فقیه در بنیاد شهید به عنوان مدیرکل مددکارى و مشاوره این بنیاد منصوب شد شایان ذکر است نامبرده در 26 /10 /77 هنگام بازداشت به تهران در جاده فیروزکوه با یک تریلر تصادف و فوت مىنماید.
7. سیداسماعیل قاریان فرزند سیدحسن در سال 1318 در سارى به دنیا آمد شغل وى بقالى بود. براساس سند بیوگرافیک ساواک: «وى از افراد متعصب مذهبى ناراحت و طرفدار امام خمینى بود که در تاریخ 10 /3 /43 در سارى به اتهام پخش اعلامیه آیتاللّه شریعتمدارى دستگیر و با اخذ تعهد از وى از زندان مرخص گردید و در تاریخ 24 /7 /50 منزل نامبرده توسط مأمورین ساواک بازرسى تعدادى کتاب و نیز دو حلقه نوار ضبط صوت بدست آمد و به اتهام پخش اعلامیه مضره و اقدام علیه امنیت داخلى کشور بازداشت و در تاریخ 29 /7 /50 قرار منع پیگرد صادر گردیده است. در تاریخ 9 /8 /51 به جهت دخالت در امر تهیه و توزیع اعلامیه (امام) دستگیر و بازداشت لکن در تاریخ 20 /1 /52 به دلیل نبودن دلائل کافى از زندان مرخص و مجددا در تاریخ 18 /2 /52 به اتهام ارتباط با ستوان احمدیان متوارى و فعالیت به نفع سازمان مجاهدین خلق دستگیر و بازداشت شد که در تاریخ 7 /7 /52 از زندان آزاد شد.» وى پس از آزادى از زندان نیز جزء فعالین مبارزه با رژیم در سارى بود. اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
8. سیداسحاق قاریان فرزند سیدحسن در سال 1310 در سارى به دنیا آمد. شغل وى بقالى و داراى تحصیلات ششم ابتدایى بود. براساس سند بیوگرافیک ساواک: «در سال 42 نامبرده از مخالفین سرسخت دولت و عضو فداکار جبهه ملى معرفى شده که اغلب به تهران مسافرت و با دانشجویان دانشگاه تهران که با یکى دو نفر از آنها نسبت داشته ملاقات و مردم را از ثبت نام و اخذ کارت الکترال منع مىنموده است. ضمناً نامبرده اعلامیههاى امام خمینى را نیز دریافت مىداشت که در بازرسى از منزل وى تعدادى جزوه جبهه ملى و عکس (امام) خمینى بدست مىآید. در تاریخ 15 /7 /57 پس از شکسته شدن شیشههاى بانک عمران و ایرانشهر سارى نامبرده مظنونا دستگیر مىگردد که از سرانجام کار اطلاعى در دست نیست.»
اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
9. مرحوم آیتاللّه حاج شیخ هادى روحانى در سال 1302 ه ش در روستاى کلهبست شهرستان بابل در آن زمان شهر کلهبست امروزى از توابع شهرستان بابلسر پا به عرصه هستى نهاد. وى در سال 1322 ه ش در سن بیست سالگى وارد مدرسه مولاناى بابل و سپس مدرسه علمیه صدر بابل شد و در محضر استادان بزرگى چون آقایان موحد طبرستانى، محقق بهشتى و شیخ ولىاله مدرس بابلى، مقدمات صرف و نحو و ادبیات عرب را فراگرفت و در سال 1325 ش براى ادامه تحصیلات عازم مشهد مقدس شد و در مدرسه دو درب به مدت چهار سال اقامت کرد. پس از چهار سال اقامت در مشهد مقدس، عازم حوزه علمیه قم شد و به ادامه تحصیل سطح فقه و اصول پرداخت و در آنجا از محضر استادان گرانقدر همچون حضرت آیتاللّه نجفى مرعشى (ره)، آیتاللّه مشکینى و حجتالاسلام والمسلمین سلطانى، بهرهمند شد. وى درس خارج بروجردى (ره) به مدت هشت سال و در سال 1341 ه ش به مدت دو سال از محضر حضرت امام خمینى (ره) فرا گرفت. پس از پایان یافتن دروس، از حوزه علمیه قم به بابل بازگشت و سرپرستى مدرسه دینى صدر بابل را از سال 1343 ه ش عهدهدار شد.
آیتاللّه روحانى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، همواره در منابر با سخنرانىهاى خود مورد خشم ساواک قرار مىگرفت. چندین بار دستگیر و شکنجه شد. در سال 1356 به دلیل حمایت از امام خمینى و سخنرانى آتشیناش در ماه مبارک رمضان، بازداشت و شبانه به تهران (کمیتهى ضد خرابکارى ساواک) منتقل شد. اما مدتى بعد، با پشتیبانى و تحصن مردم در مسجد کاظمبیک بابل آزاد گردید. و هنوزه خاطره استقبال چند کیلومترى اتومبیلها از ایشان در خاطرهها باقى مانده است مرحوم روحانى بلافاصله بعد از انقلاب به عنوان نمایندهى امام در منطقه و امام جمعهى شهرستان بابل انتخاب شد. ایشان همچنین نمایندهى مردم در دورههاى اول و دوم مجلس خبرگان رهبرى بود و در کمیسیون اصل 107 قانون اساسى عضویت داشت.
مشغلهى فراوان، رسیدگى شبانهروزى به مشکلات مردم و اهتمام در اجراى منویات امام خمینى (ره) و مقام معظم رهبرى در منطقه، فرصتى براى امام جمعه فقید بابل باقى نگذاشت تا دست به تألیفات علمى بزند. با این حال، او موفق شده دو کتاب با نامهاى «نگاهى به مسئلهى ولایت» حاوى بحثهاى ساده و روان پیرامون ولایت فقیه و نیز «قطره» شامل تاریخ قرآن، روشهاى تفسیر و تفسیر سورهى حمد را به چاپ برساند. و نیز آثار دیگرى در زمینه معاد و... که به چاپ نرسیده است.
سرانجام این مجاهد نستوه پس از مجاهدتهاى بىنظیر در عرصه خدمترسانى، در شب شهادت امام هادى (ع)، در سال 1378 به لقاءاللّه پیوست و در صحن کتابخانه و مرکز اطلاعرسانى که خود با تلاشهاى زیاد بنیان نهاده بود مدفون گردید. مشعل فروزان، ویژهنامه یازدهمین سالروز عروج ملکوتى حضرت آیتاللّه شیخ هادى روحانى (ره) نماینده ولى فقیه در مازندران و امام جمعه بابل خرداد 1389.
برابر گزارش ساواک مازندران در 23 /5 /52: «وى در بحثهاى علمى و دینى در لفافه سخنان نامناسب بیان مىدارد و حتى شنیده شد که وى در راهنمایىهاى خصوصى به افراد از خمینى پشتیبانى و نسبت به او تبلیغ مىکند. وى در گذشته روى منبر ضمن انتقاد از وضع کشور از خمینى نیز طرفدارى مىنمود.»
برابر گزارش ساواک مازندران 23 /7 /52: «وى که پیشنماز مسجد کاظمبیک بابل و از طرفداران خمینى مىباشد همواره به نفع وى تبلیغاتى مىکند که گویا نامبرده بین جوانان از اشخاصى که به علت فعالیتهاى مذهبى غیرعادى زندانى شدهاند حمایت و عمل آنان را ستایش نموده و ایشان را سربازان امام زمان که به خاطر امام زمان در رنج و عذاب هستند خوانده و دعاى خیر براى ایشان مىکند.» برابر گزارش اداره کل سوم ساواک در 1 /8 /52 وى با همکارى چند نفر دیگر رسالههاى خمینى را در امیرکلاى بابل توزیع مىکنند.» در سال 54 نام ایشان در لیست روحانیون ممنوعالخروج از کشور بود و در تاریخ 17 /8 /56 از طریق فرودگاه مهرآباد قصد خروج از کشور را داشت که از خروج ایشان توسط ساواک جلوگیرى به عمل آمد. برابر گزارش ساواک بابل در 13 /9 /56: «نامبرده امام جماعت مسجد گلشن بابل و از دشمنان سرسخت خاندان جلیل سلطنت و دستگاه مملکتى مىباشد یادشده ملائى است باسواد زیاد و اهل منبر و از طرفداران پروپاقرص خمینى» گزارشهاى زیادى در سال 57 در خصوص فعالیت وى به نفع نهضت حضرت امام ره توسط ساواک تهیه شد بنابر گزارش ساواک وى از روحانیون و طرفداران سرسخت خمینى مىباشد که در سخنرانى مختلف در منابر خود مطالبى برله خمینى و علیه مملکت در پوشش مناسب ایراد مىکند. برابر گزارش ساواک بابل در 18 /5 /57: «وى اخیرا دامنه فعالیتش را گسترش داده و در هر نشستى ضمن طرفدارى و حمایت از افراطیون از دستگاه دولتى و مقامات مملکتى انتقاد به طورى که هر روز تعداد طرفدارانش زیاد مىگردد تا حدى که افراد بىشمارى از شهرستانهاى اطراف مراجعه و در جلسات سخنرانى وى شرکت مىنمایند در صورتى که به نحوى جلوى انحرافات فکرى و تحریکات شخص مورد بحث گرفته نشود احتمال ایجاد دردسر از ناحیه وى و طرفدارانش مشهود است.» برابر گزارش مازندران در 2 /6 /57: «هادى روحانى را که ساعت 23 مورخه 1 /6 /57 در مسجد جامع بابل مبادرت به اظهارات خلاف و عنوان مطالب تحریکآمیز و شعار برله خمینى نموده بود و متن سخنرانى وى روى نوار ضبط گردیده باتوجه به این که قبلاً از طریق سازمان بابل احضار و تذکرات لازم به وى داده شده بود در روز جارى در روستاى کلهبست دستگیر و به کمیته مشترک اعزام گردید.» که با فشار مردم مبارز بابل و جامعه روحانیت این شهر ساواک مجبور شد ایشان را در 12 /6 /57 از زندان آزاد نماید. وى بعد از آزادى از زندان همچنان به فعالیت خود برعلیه رژیم شاه ادامه داد. اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران(ساری)، جلد 1 صفحه 168