صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

جوان زدگی

جوان زدگی


متن سند:

جوان زدگی
از دیگر شاخصه‌های بارز جریان مهدی‌ هاشمی «جوان زدگی» است. استفاده ‌این جریان از شعار جذاب «جوان زدگی» به عنوان یکی از اصول خود، برای دست یازیدن به اهداف تشکیلاتی است. نگاهی که با دید اسلام به جوان و ساختار فکری و روحی او مغایرت دارد.
بیعت علی(ع) در نوجوانی با پیامبر اکرم(ص) به عنوان اولین بیعت کننده، فرماندهان جوان در جنگ‌های بزرگ صدر اسلام و بیرق‌های اسلام در دست آنان در صحنه‌های کارزار، حضور محدثین بزرگ جوان در کنار ائمه(ع) و در صحنه‌های علمی، همه مکاتب و مذاهب را به اسلام و دیدگاه ‌این دین نسبت به جوان معطوف ساخت.
حضور گسترده و بی‌بدیل جوانان در شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ‌ایران و دفاع حماسی‌ این گروه در حفظ و حراست از دستاوردهای آن و دید حضرت امام(ره) به‌ این نسل، تفاوت نگرش دلسوزانه و اهتمام اسلام و امام را به جوانان و نگرش مزورانه سایر جریان‌های التقاطی را مشخص‌تر کرد و سیمای واقعی جوان مسلمان را شفاف‌تر ساخت.
مهدی‌هاشمی در خصوص گرایش به جوانان در قبل و بعد از انقلاب و جدا کردن آنان از نسل گذشته اعترافاتی دارد که بیش از پیش شاخصه‌های ‌این جریان فکری را نمایان می‌سازد. نسلی که فردای روشن خود را در اسلام و انقلاب جستجو می‌کند و تجربه سالخوردگان را چراغ راه خود می‌داند. مهدی‌ هاشمی در‌ این‌باره می‌گوید:
«در رابطه با‌ این گرایش ما به نسل جوان و لکن در بعد از انقلاب هم مثلاً در بافتی که برای حزب‌الله ما تأیید می‌کردیم و انتخاب می‌کردیم، آن هم باز‌ این گرایش به نسل جوان - حالا آن شاخص افراطیش که همان قبل از انقلاب بوده که غوغا بود. در آن مدخلیت داشت و یادم نمی‌آید مثلاً یک فرد معمر سالخورده توی حزب‌الله ما هیچ جا وجود داشته باشد. مثلاً هم جوان بودند پیرمردها‌شان مثلاً سی ساله‌ها بودند. سی و پنج ساله‌ها پیرمرد محسوب می‌شدند. اکثر بچه‌های تفحص جوان داغ بودند توی حزب الله.»1
استفاده از شعارهای جذاب و ‌ایده‌آل‌های ذهنی و غیر قابل عمل در جامعه، موج گسترده تبلیغات مبنی بر تحول اجتماعی و نگرش نو به همه مفاهیم، مبارزه با کهنه گرایی، بهره‌گیری از آخرین اخبار و اطلاعات و به خدمت گرفتن ادبیاتی آهنگین و موزون برای نسلی که آرمانگرایی، جوش و خروش، تب تغییر محیط و جامعه خمیرمایه وجودی آنان به شمار می‌رود، بی‌شک می‌توانست از رمز موفقیت جریان مهدی‌ هاشمی در جذب جوانان به شمار آید. اما بهره‌وری از جوانان، نه به خاطر دلسوزی نسبت به سرنوشتشان، بلکه صرفاً برای انتقال‌ اندیشه‌ها و‌ایده‌های خود و بهره جستن از آنان در ‌ایجاد جو غوغاسالاری و رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده است. بخشی از اعترافات مهدی‌هاشمی، از حرکت مزورانه و خیانت‌آمیز ‌این جریان نسبت به جوانان پاک و بی‌آلایش پرده برمی‌دارد:
«...این جریان نیز یک نقطه انحراف بسیار بزرگ داشت و آن ‌اینکه اولاً من بخاطر تقویت خط فکری مورد قبول خود دست به‌ این تلاشها زدم و آنجاها که خط فکریم طرفدار نداشت یا مخالف آن بودند. من نیز رفت و آمدی نداشتم؛ ولی هر کجا احساس می‌کردم جوانانی پرشور یافت می‌شوند که هوادار بالفعل یا بالقوه افکار من هستند، من با شمایل وصف ناپذیری بسوی آنان می‌شتافتم.»2
جوان زدگی نه تنها پیامدهای وخیم و اسفباری را برای جوانان در پی‌داشت، بلکه تأثیرات منفی دیگری نیز برای جامعه به ارمغان آورد. از میان نتایج منفی جوان زدگی، می‌توان به نادیده گرفتن رهنمودها و نقطه نظرهای گنجینه‌های ارزشمند تجربه در تدوین برنامه زندگی‌اشاره کرد. مهدی‌ هاشمی در اعترافی از خلأ بزرگسالان در جمع مشورتی خود و دوستانش یاد می‌کند و تصمیم گیریهای عجولانه‌ای چون صدور حکم قتل را ناشی از عدم حضور‌این عده می‌داند. وی در جای دیگری حساسیت شدید خود را نسبت به افراد سالخورده ‌این گونه بیان می‌کند :
«برای افراد معمر و سالخورده خیلی ارزش قایل نبودیم و یک حالت عکس‌العمل شدید نسبت به جذب‌ این نیروها داشتیم.»3
پیامدهای گروه مهدی ‌هاشمی، علاوه بر به بن بست کشاندن ‌این گروه، حاکم شدن جر هرج و مرج در جامعه و شیوع فساد و بی‌بند و باری است که در اعترافات مهدی‌ هاشمی بدان ‌اشاره شده است:
«٣- افراط در بها دادن و اعطای شخصیت به جوانها‌ این پدیده باعث گشته بود جوانها دچار نوعی آزادی عمل شده تا آنجا که خودشان در بعضی مقوله‌های مذهبی ‌اظهار نظر نمایند و در کارهای اجتماعی که برای خود احساس مسئولیت می‌کنند دچار گستاخی گردند.»4
جامعه جوان زده، به لحاظ مقبولیت کاذب اجتماعی و برای حفظ موقعیت خود و تلاش برای جوابگویی نسل جوان به سمت برداشت‌های سطحی از اسلام سوق داده می‌شود. در‌ این جامعه حمایت‌ها و مهر تأیید بر‌ایده‌ها، ‌اندیشه‌ها، طرح‌ها و برنامه‌های جوانان آنها را در مسیر انحرافی گستاخ‌تر خواهد کرد. مهدی‌ هاشمی درباره‌ این پیامد که زنگ خطری نیز برای دوستان و همفکرانش به شمار می‌رود، می‌گوید:
«بیشتر اصحاب و دوستان ما نسل جوان بودند و ما جوان زده بودیم،‌ این تفکر و‌ این برداشت‌های سطحی در آن قشری که از اصحاب ما بودند همواره یک نوع مقبولیت خاصی داشت و همین مقبولیت برای ما یک حجیت بود که پس حرف حق است تا ‌اینکه اگر یکی از اصحاب ما اعتراض می‌کرد و رد می‌کرد ممکن بود ما به فکر بیفتیم که دقت بیشتری بکنیم؛ ولی برداشت سطحی در هر صورت یکی از عوارض‌این حالت بود.»5
و یا در حال دیگری اضافه می‌کند :
«طبیعی است وقتی که انسان یک چنین مسیر غلطی را و یا مسیر ناقصی را در زندگی طی بکند و در خودش احساس کند که الان می‌تواند از‌آیات و روایات اسلام برداشت جدیدی ارائه بدهد بعد هم در جامعه در آن جو اجتماعی خاص،‌ این تفکر مقبولیت پیدا بکند، بعد هم خُب ‌این تفکر از نظر ملبسات اجتماعی هم زمان با یک سلسله مبارزات و پیروزیهایی در مبارزه و اقدامات‌این‌طوری بوده، مجموعه انسان دچار غرور می‌شود و حس می‌کند حالا یک متفکر اسلامی است و دارای نظریه است و می‌تواند خودش به عنوان یک منبع در جامعه مطرح باشد و همین غرور فکری و علمی است که آن حالت نیاز به بزرگترها، نیاز به تحقیق بیشتر، نیاز به کنکاش بیشتر را در انسان می‌بندد. مسدود می‌کند روزنه‌ها را. و انسان در جو غرور و همان کوری باطن رشد می‌کند که در عوامل بعدی به نتایج منفی و زیانباری‌این غرور علمی و فکری ‌اشاره خواهیم کرد.»6
مهدی‌هاشمی در افشای جلسات و نشستهای محرمانه خود با همفکران و دوستان نزدیکش، به نشستی ‌اشاره می‌کند که برای یافتن بهترین شیوه و اتفاق نظر در بر هم زدن معادلات سیاسی و جناحی کشور به نفع خود به تبادل رای پرداخته، هر یک پیشنهاد خود را مطرح می‌کردند. تأکید مهدی‌ هاشمی بر جوان ، به عنوان تنها اهرم دستیابی‌ به اهداف خود و عملی شدن تفکراتش، پرده از خطری برمی دارد که در‌آینده نه چندان دور، نسل جوان ‌این سرزمین را تهدید می‌کرد:
«در اوایل دوران نمایندگی بود که در منزل... در قم چند جلسه با حضور او و..... داشتیم که در آن جلسات موضوع ‌این بود که در شرایط خاص کشور از نظر جناح‌بندی‌ها چه باید کرد؟ هر کس نظریه‌ای داشت من طبق اعتقاد همیشگی‌ام می‌گفتم تنها با تربیت و تغذیه نسل جوان کشور طبق اصول فکری و انقلابی‌مورد پسندمان می‌توان تفکر مورد نظر را تقویت نمود و دلایلی نیز داشتم. آقای حسنی نیز اصرار داشت که باید تمام انرژیها را معطوف به مسایل بین‌الملل نمود با دلایل خاص به خودش. آقای ش ... روی چهره سازی7 تکیه می‌کرد ولی آقای.... مستقیماً می‌گفتند چون تریبون‌های قانونی در اختیارمان قرار دارد مانند مجلس و مطبوعات و نماز جمعه‌ها و... باید اصول تفکر را از طریق یاد شده ترویج نمود، ظرف چند جلسه بحث‌های طولانی، من مأمور شدم، یک جمع بندی کلی بکنم که در چند صفحه جمع بندی صورت گرفت و به اعضای جلسه داده شد و بنا بود در جلسه بعدی بحث مجدداً شروع شود که آقای ش... مخفیانه به گفته بود آقای... در جلسه نباشند...»8

توضیحات سند:

1. نوار شماره هشت.
2. پرونده مهدی هاشمی، ج 1، ص 46.
3. نوار شماره یک.
4. پرونده مهدی هاشمی، ج 1، ص 100.
5. نوار شماره یک.
6. نوار شماره یک.
7. یکی دیگر از علل انشعاب در این جریان مشخص می‌شود جناح مهدی هاشمی معتقد بود که باید به تربیت نسل جوان کشور پرداخت؛ اما جناح انشعابی بر چهره‌سازی برای افراد مختلف به ویژه جوانان تکیه داشت. از این روست که این جناح مخالف، با فاصله گرفتن از مهدی هاشمی، زمینه رشد نیروهای مورد علاقه جوانان را مطرح کرد و با چینش این نیروها در مراکز وزارتخانه های مختلف، خود را برای به دست گرفتن مراکز قدرت در دراز مدت، مهیا ساخت.»
8. پرونده مهدی هاشمی، ج 8، ص 73 و 74.

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشه‌های انحراف صفحه 178
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.