تاریخ سند: 8 خرداد 1357
موضوع: ناصر مکارم شیرازی
متن سند:
از: 13 /4 ﻫ 1 تاریخ: 8 /3 /2537[1357] 13570308
به: 312 شماره: 1238/ ﻫ
موضوع: ناصر مکارم شیرازی
روز 7 /3 /37 شجاعی از قم تلفنی با ناصر مکارم شیرازی تماس [گرفت] و گفت پریروز شنیدهام که آقای قرائتی را دستگیر کردهاند. دیشب با خانمش صحبت و ایشان گفتند که مدتی است از قرائتی بیخبریم ولی مأمورین زیاد به دنبالش میآیند که مکارم گفت آمدن مأمورین قرینه این است که هنوز دستگیر نشده و مخفی شده است. آنگاه شجاعی از مکارم سؤال نمود که قرائتی با شما تلفنی تماس نگرفته که پاسخ داد خیر. سپس شجاعی ادامه داد که نویسنده مقالهای1 که چندی قبل در روزنامه اطلاعات مطالبی در مورد خمینی نوشته طی بیانیهای عنوان کرده که در حال حاضر در بیمارستان و مشرف به مرگ میباشد و در این مقاله عنوان کرده که نوشته مذکور متعلق به وی نبوده و دست دولت در کار بوده و در این مقاله نیز اهانتهایی به شخص اول مملکت نموده است. مکارم در پایان گفت گرچه قوم بنیامیه عیدی نگذاشتهاند ولی تولد حضرت فاطمه زهرا را تبریک میگویم.
نظریه دوشنبه. مفاد گزارش خبر مورد تأیید است. ضمناً شجاعی شبهای جمعه در بنیفاطمه2 تهران برنامه سخنرانی دارد که از سخنان تلفنی وی چنین استنباط شد که وی فردی محرک از روی عمد سخنان تحریکآمیز عنوان که به منبر رفتن وی به مصلحت نمیباشد.
نظریه 13/ ﻫ. نظریه دوشنبه مورد تائید است.
توضیحات سند:
________
1. در 17دی ماه سال 1356ش، مقالهای با امضای مجعول رشیدی مطلق تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامهی اطلاعات به چاپ رسید که در آن نسبت به امام خمینی(ره) اهانتهایی صورت گرفته بود. این اهانتها، باعث شعلهور شدن آتش خشم مردم و عکسالعملهای متفاوتی گردید. دو روز پس از انتشار این مقاله، در 19دی ماه، مردم قهرمان قم، با شعار «درود برخمینی» و «مرگ بر حکومت پهلوی» در اعتراض به آن، به تظاهرات پرداختند. پلیس به این تظاهرات حمله کرد و عدهای را شهید نمود. متعاقب آن علمای تهران یک هفته عزای عمومی اعلام کردند. در مراسم چهلم شهدای قم، در 29بهمن سال 1356ش، تبریز به خاک و خون کشیده شد. در مراسم هفتم و چهلم شهدای تبریز، شهرهای دیگر ایران به خروش آمدند و بدین سان، سلسلهای از شهادتها و مراسم بزرگداشت و ترحیم شهدا، عملاً آتش انقلاب اسلامی را تا سقوط رژیم پهلوی، شعلهور و پرخروش نگاه داشت.
2. اصل: بنیفاطمیه
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب دوم صفحه 597