تاریخ سند: 17 آبان 1357
موضوع: اظهارات حبیباله عسگراولادی تاجر بازار
متن سند:
به: عرض میرسد شماره: 2201 /322
از: 322 تاریخ: 17 /8 /1357
موضوع: اظهارات حبیباله عسگراولادی تاجر بازار
نامبرده در یک مذاکره کاملاً خصوصی اظهار نمود پس از انتشار اعلامیه جعلی از طرف مقامات امنیتی مبنی بر اعلام عزای عمومی در روز تولد ولیعهد عده زیادی از بازاریان تهران و دیگر محافل به علماء مراجعه و درخواست نمودند که اعلامیه تأیید شود لکن روحانیون این مطلب را نپذیرفته و با تکذیب به موقع آن و بسیج افراد جهت خنثیکردن فوری این دسیسه، اولاً آگاهی خود و گروه خمینی را به نمایش گذاشتند. ثانیاً امکان دسیسههای بعدی را از بین بردند.1
از طرف دیگر این اقدام روحانیون طرفدار خمینی هشداری به روحانیون میانهرو به خصوص گروه شریعتمداری بوده که هرگز بدون مشورت با آنان اقدام به انتشار اعلامیهای مبنی بر تعطیل بازار یا اقدام به تظاهرات نکنند.
شنونده در رابطه با اجراء هفته همبستگی ملی دانشگاهیان اظهار نمود:
کوشش چپگراها جهت کنترل نمودن وقایع هفته در بسیاری از دانشگاهها خنثی شده ولی در تمام جلسات هفته همبستگی با وجود قدرت کمّی مذهبیها، ضعف ایدئولوژیک آنان به نحو چشمگیری دیده میشد و در اغلب بخشها مذهبیها به کلی خلع سلاح بودند و به جز تعدادی از آیات قرآن که آن را هم به درستی نفهمیده بودند و تعدادی شعارهای توخالی حرفی برای گفتن نداشتند و تقریباً هیچگونه اطلاع تئوریک راجع به مفهوم حکومت اسلامی، مسائل استراتژی و تاکتیکی، مفهوم عملی جبهه واحد در مبارزه، خصلت مبارزه فعلی ملت ایران، نواقص قانون اساسی و متممین آن، احزاب سیاسی گذشته و حال و بالاخره جنبشهای انقلابی و خلقهای کشورهای دیگر حتی اریتره، فلسطین هم نداشتند. البته در بعضی از جلسات یکی دو نفر وجود داشتند که شاید وابسته به مجاهدین بودند و تا حدودی اطلاعات ناقصی از این مسائل داشتند که آنها هم جرأت آشکار کردن خود را نداشتند و یا دستور این کار را نگرفته بودند. گوینده [عسگراولادی] ادامه داد که به وجود آوردن یک تشکیلات مذهبی واجب است و حداقل یک ستاد تئوریک باید به وجود آید و مذهبیها نباید به جمعیت زیاد طرفدار خود مغرور شوند و اگر فوراً کوشش در جهت متشکل کردن مردم و بالا بردن آگاهی سیاسی آنها انجام نگیرد احتمال خارج شدن کنترل اوضاع از دست مذهبیها و به وجود آمدن رهبری چپگراهای متشکل و یا حداقل کاهش جنبش بسیار زیاد میباشد و اصلاً این مسئله مطرح است که چرا شعار حکومت اسلامی را قبل از بررسی تئوریک همه جانبه و بررسی استراتژی و تاکتیک مبارزه در شرایط فعلی اعلام کردهاند و باعث ناراحتی گروههای میانهرو متمایل به چپ شدهاند.
حبیباله عسگراولادی اظهار نمود شیخ[سید] محمد بهشتی به همراه عده دیگری از همفکران در پاریس است که کار آنها علاوه بر مشورت با خمینی و کمک به او در امر مذاکرات پاریس، بررسی تشکیل و اعلام حزبالله میباشد. اصولاً مدت چند ماه است که خمینی تشکیل حزبالله را «واجب واجبات» یا مبرمترین وظائف نهضت دانسته ولی طرفداران نزدیک او میخواهند موقعی حزبالله را اعلام کنند که تمامی مطالب مهم بررسی شده و ایرادات تئوری مورد ملاحظه قرار گرفته باشد و خدای نکرده ایرادات مهمی برتئوریها و خط حزبالله موجود نباشد. وی ادامه داد که آماده کردن شرایط تشکیل حزبالله حتی در شرایط فعلی مطابق دستور امام از نماز خواندن واجبتر است و این کار حتماً با جدیت عمل، و به زودی اعلام موجودیت خواهد شد.2
حبیباله عسگراولادی در ادامه گفتار خود عنوان نمود که آزادی منتظری و طالقانی غیرمنتظره است چون شاه هرگز با این کار نمیتواند موافق بوده باشد. آزادی منتظری مسلماً باعث خواهد شد که کنترل قم و اصفهان به دست او بیفتد و آقای شریعتمداری تا حدود زیادی از میدان بیرون خواهد رفت زیرا منتظری از علمائی است که به مسائل نهضت آشنائی کامل داشته و از 5 سال قبل، از حکومت اسلامی گفتگو میکرده و علت طولانی بودن بازداشت او هم بدین جهت بوده که مقامات امنیتی از خصایص و نظرات او آگاهی کامل داشته و میدانستند که نفوذ زیادی در مذهبیون و به خصوص اهالی اصفهان دارد. وی اضافه کرد که با آمدن منتظری دولت دوباره کوشش میکند تبلیغاتی به نفع شریعتمداری به راه اندازد و او را وادار کند با نرم کردن موضع خود شرایط حکومت دکتر امینی و یا شخصی مانند او را هموار کند چون دولت دیگر امیدی به خمینی ندارد ولی وجود منتظری و هشیاری نهضت مسلماً هرگونه توطئهای را هرچند که از طرف آقای شریعتمداری باشد خنثی میکند. حکومت حتی با آزاد کردن بیشتر کادرهای حزب توده و چپیهای ضدمذهبی خواسته است نهضت را به اختلافات مردمی بکشاند و بالاخره از تمام وسائل و امکانات دارد استفاده میکند و استیضاح اخباری [ازهاری3] هم طبق نظر سلطنت دارد انجام میشود و در واقع قصد آماده کردن شرایط حکومت دکتر امینی یا امثال او را دارد. در مورد سفر خمینی به پاریس نامبرده گفت که این سفر یک جهش عظیمی در اعتلای جنبش در اروپا بود و به خصوص خمینی باهوش سرشار خود از موقعیت حداکثر استفاده را کرده و فعلاً مسئله نهضت ایران و نهضت مذهبی ضدامپریالیستی و ضدپهلوی ایران در اروپا و امریکا به همت او جزء مسائل اصلی شده است.
نظریه بخش 322: طرح مطالب بالا صحت دارد و هرگونه اقدامی در مورد حبیباله عسگراولادی سبب شناسائی منبع خواهد شد.
ضمناً مراتب به استحضار مدیریت کل اداره سوم رسیده است.
______________________
1. صدور اعلامیۀ جعلی در آبان 57: در تاریخ 7 آبان 57 اعلامیه جعلی به اسم روحانیون و علمای تهران صادر شد که در آن به مناسبت هجدهمین سالگرد تولد رضا پهلوی فرزند محمدرضا و فرح دیبا در روز نهم آبان، اعلام عزای عمومی شده بود. پیرو پخش این اعلامیه، از سوی پنجاه نفر از علمای سرشناس تهران از جمله شهید مطهری، موسوی اردبیلی، انواری، مهدویکنی، شهید باهنر و..... اعلامیهای صادر و اعلامیه ذکر شده را تکذیب نمودند و جعلی بودن آن را به اطلاع عموم رساندند. متن اعلامیه چنین بود: «با کمال تأسف اعلامیهای با امضای جمعی از روحانیون و علمای تهران به دست رسید که در آن روز سهشنبه نهم آبان ماه جاری، عزای عمومی اعلام و دعوت به تعطیل و اعتصاب عمومی شده است. چون هیچ کدام از صاحبان امضا از چنین اعلامیهای اطلاع ندارند، بدین وسیله اعلام میداریم که امضاها همه جعلی است و چنین دعوتی را تکذیب میکنیم و امیدواریم جاعلین را کشف و به جامعه معرفی نماییم. مرتضی مطهری..... تذکر: برای اطلاع بیشتر با صاحبان امضا تماس گرفته شود.» (اسناد انقلاب اسلامی، جلد سوم، صفحه 417)
2. تشکیل حزب اسلامی فراگیر: ضرورت ایجاد تشکیلات و به وجود آوردن نوعی هماهنگی درونی میان نیروهای سیاسی و مبارز مذهبی، از اموری بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خصوصا بعد از کودتای ۲۸ مرداد، ذهن بعضی از فعالان سیاسی متدین را به خود مشغول کرده بود. اندیشه حزبی در میان تنی چند از روحانیان که از ۱۳۴۱ با نهضت امام خمینی همفکر و همراه بودند، از ۱۳۵۶ که اوضاع سیاسی ایران به سرعت در حال تحول بود، قوّت گرفت. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ و پس از بازگشت و آزادی فعالان سیاسی مذهبی از تبعید و زندان، ضرورت ایجاد تشکیلاتی منسجم در قالب یک «حزب» بیشتر احساس شد و امکان همفکری و همکاری برای چنین کاری نیز فراهم گشت. چنین بود که در پاییز و زمستان ۱۳۵۷، همان چهرههای روحانی که این اندیشه را از قبل در سر داشتند و با امام خمینی نیز در ارتباط بودند در کنار فعالیتهای دیگری که در ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشتند، اندیشه تأسیس حزب را نیز دنبال کردند. در سال¬های گذشته امام خمینی با توجه به عملکرد منفی و ناموفقی که از احزاب در ایران دیده بود، نظر مساعدی نسبت به تحزب نداشت، ولی خلاء حزبی کارآمد با اندیشه ناب اسلامی در دورانی که انواع و اقسام احزاب چپ و راست با شعارهای جذاب و فریبنده در صدد یارگیری و بهره برداری از فضای به وجود آمده از جانفشانی مردم مسلمان و مبارز بودند هم چیزی نبود که بتوان آن را راکد و مسکوت گذاشت، لکن روند پرشتاب مبارزات اسلامی و حوادث سال 57 عملی شدن آن را ممکن نساخت تا این که پس از بازگشت امام به ایران در فاصله 12 تا 22 بهمن 1357 آرزوی چند ده ساله تعدادی از روحانیون و غیر روحانیون مبارز از جمله آیت¬الله بهشتی و آیت¬الله مطهری به ثمر رسید و خبر تشکیل حزب جمهوری اسلامی منتشر شد. آقای عسگراولادی در این باره می¬گوید:«اولین بار که اینجانب موفق شدم به پاریس بروم و توفیق حضور در خدمت امام خمینی(ره) را بیابم، شاید اواخر مهر یا اوایل آبان بود. من از آیت¬الله شهید مطهری و آیت¬الله شهید بهشتی دو پیغام برای حضرت امام داشتم، یکی راجع به شورای انقلاب و دیگری در ارتباط با حزب¬الله. چون در اواخر زمانی که حضرت امام در نجف تشریف داشتند، راجع به تشکیل حزب¬الله و سامان دادن به آن توصیه فرموده بودند.» آقای مصطفی حائریزاده از اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی در اینباره میگوید: «در سال 1356 نقل شده است که امام خمینی(ره) به شهید بزرگوار مطهری که برای دیدارشان به نجف رفته بودند، فرمودند: «شجرۀ خبیثۀ پهلوی ریشهاش از خاک بیرون زده است، اگر برادران ما در ایران جمع شوند و حرکتی به این درخت بدهند، به زمین خواهد افتاد.» جملۀ ایشان بسیار پر مغز و پر معنی بود و ما تشکیلات و سازمانی نیاز داشتیم که این حرکت عظیم را سازماندهی کند. برادران عزیز ما به تکاپو افتادند. نخستین حرکتی که انجام شد در اواخر سال 1356 بود که تشکلی به نام حزبالله را پیریزی کردند. در واقع غیر از حزبالله هیچ اسم دیگری شایستۀ این تشکل نبود... در سال 1357 با سرعت گرفتن جریان انقلاب، نیاز به تشکل جدیتر احساس میشد و اینکار از عهدۀ کسی جز مرحوم بهشتی ساخته نبود. ایشان جلساتی را برگزار کردند. یکی از شبهای آبان همان سال که حکومت نظامی بود، با عنوان جمعآوری پول برای بیبضاعتها، در مجلسی جمع شدیم. جلسه در منزل مرحوم آقای جیرسرایی تشکیل شد. خاصه که مرسوم بود ایشان هر سال با آغاز زمستان برای مستمندان خاکۀ ذغال و برنج تهیه میکردند. آن شب آقای بهشتی خطاب به ما گفتند که میخواهیم از پنج، شش گروه که در جریان مبارزات این چند ساله امتحان خود را پس دادهاند، یک حزب تشکیل دهیم. از هر یک از این گروهها باید پنج نفر را معرفی کنید تا با تکمیل شدن کادر مؤسسان، بتوانیم اعلام موجودیت کنیم. مرحوم شهید بهشتی افزودند: هدف ما از ایجاد این حزب فقط ایجاد حکومت جمهوری اسلامی و برقراری قسط و عدل در جامعه است. در آن جلسه از هر یک از گروههای حقوقدانها، پزشکان، دانشجویان و دانشگاهیان، روحانیان، اصناف و مؤتلفه پنج نفر انتخاب شدند. مؤتلفه اسلامی، آقایان: عسگراولادی، شهید عراقی، شهید علی درخشان، شهید اسلامی و آقای بادامچیان را به عنوان اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی انتخاب کرد. همچنین هر یک از گروهها، پنج نفر دیگر را نیز به عنوان افراد دوم معرفی نمودند تا اگر برای کادر اولیه مشکلی پیش آمد یا دستگیر و زندانی شدند، عدهای جانشین آنها شوند. آقای توکلی، آقای شفیق، محسن رفیقدوست، شهید لاجوردی و بنده اعضای دوم مؤتلفه اسلامی بودیم.» (نک: ویکی¬شیعه، مقاله: حزب جمهوری اسلامی؛ خاطرات حبیب¬الله عسگراولادی، صفحه 230 و خاطرات مصطفی حائریزاده، صفحه 261 تا 263)
3. ارتشبد غلامرضا ازهارى فرزند علی در سال 1296ﻫ ش به دنيا آمد. پس از گذراندن دورههاى نظامى در ايران و آمريكا، در سال 1342 به درجه سپهبدى رسيد. او منصبهاى مختلفى در ارتش شاهنشاهى داشت و در سال 1348 بازنشسته گرديد، اما به دليل اعتماد محمدرضا پهلوى به وى، از سال 1350 تا 1357 رياست ستاد بزرگ ارتشتاران به او سپرده شد. وى پس از سقوط دولت شريفامامى و اعلام حكومت نظامى در سراسر ايران به رياست دولت برگزيده شد و از تاريخ 15 آبان تا 17 دى 1357 در اين سمت باقى ماند. پس از سقوط كابينه نظامىاش، به بهانه بيمارى از ايران متوارى و به آمريكا رفت. از جمله حوادث دوران كوتاه دولت نظامى او، ابتكار مردم در بالا رفتن بر بامها و فرياد اللّهاكبر بود. او اين حضور را انكار مىكرد و شعارهاى شبانه مردم را پخش نوار مىناميد. مردم نيز بر بالاى بامها در جواب او اين شعار را فرياد مىزدند : «ازهارى بيچاره، ژنرال چهار ستاره، بازم بگو نواره، نوار كه پا نداره، مشت به هوا نداره» ازهاري در آستانه انقلاب اسلامي به خارج گريخت و در سال 1380 درگذشت.
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 529