اندیشههای غروی و قتل شمسآبادی
متن سند:
اندیشههای غروی و قتل شمسآبادی:
مهدیهاشمی، با شرحآشنایی و تأثیرپذیری خود از غروی اصفهانی، قتل شمسآبادی را پیامد تفکرات وی برشمرد و میگوید:
«در کنار این مسئله گرایش ما به آقای غروی، همان سالهای اول مبارزات آن هم بیاثر نبود، چون که ایشان هم در حوزه علمیه اصفهان بر اثر یک سری نظریات و برداشتهایی که از اسلام داشت که بعضش نظرشان بوده و بعضش بعدها معلوم شد که نظر انحرافی بوده اینها را ما، بهش گرایش پیدا کردیم و علت گرایش هم دقیقاً این بود که ما در مسایل مبارزات خود اصفهان پخش اعلامیه، اینها یک سری دوستانی که داشتیم که آنها مریدان آقای غروی بودند، بعد هم ما کشیده شدیم به جلسات ایشان و در آن جلسات احساس کردیم که حرفهای جدیدی میشنویم از اسلام و قرآن و اینها که با منطق مبارزاتی هم انطباق داشت. این بود که ما این گرایشمان هی محکمتر شد و تا آنجا که خُب از نزدیک با آقای غروی در تماس شدیم. ایشان را دعوت کردیم برای درس توی مدرسه صدر اصفهان. ایشان درس را شروع کرد تفسیر قرآن و بعداً که یک مقدار مبارزات شکل منظمی بخود گرفت و یک نیمچه تشکیلاتی با بعضی از دوستان توی اصفهان درست کردیم برای حل مشکلمان در معارف اسلامی سؤالاتی که بچهها توی حوزههای مختلف از دانشجوها مطرح میکردند ناچار شدیم که هفتهای یک بار برویم خدمت آقای غروی و از ایشان کسب فیض بکنیم. بعد هم منبرهایی [که] ایشان در سطح شهر داشت، اکثرش را شرکت میکردیم. بعد هم چون که این نظریات جدید آن زمان ایشان در معرض رقابت و کشمکش بود در حوزه علمیه و علما در مقابلش قیام کرده بودند، معمولاً آنها هم که قیام کرده بودند یک تیپهای غیرمبارز بودند. مجموعه این عوامل و انگیزهها باعث شد که ما هم آن ایام آن سالها به دفاع از این نظریات بپردازیم. نظریاتی که فرض کن مثل اینکه آن زمان ایشان میگفت و اینها مجموعه عقاید کلی بود که ایشان در آن زمان ابراز میکرد و ما هم به همان عواملی که عرض کردم جذب این عقاید شده بودیم و همین هم در شکلگیری شخصیت اولیه فرهنگی و فکری ما خیلی مؤثر بود که اولاً ما را [در] برخورد با قرآن و روایات از آن مرزهای تعبدی که شناخته شده دراندیشه اسلامی[است]، خارج کرد. حالت تعقلی محض که به آن داد و ما مثلاً خودمان را محق میدانستیم که از یک آیهای بنشینم به طور مجرد و یک طرفه یک برداشتی بکنیم چیزی که در مجموع سخنرانیها درسهای آقای غروی هم مطرح بود و همچنین در برخوردهای سید قطب و محمد قطب سایر شخصیتها هم یک همچه حالت تعقلی محض در شناخت آیات و روایات مطرح بود و بعد چون که این نظریات و این برداشتهای شاد و جدید هم ملاحظه میشد، به یک سری اختلافات داخلی حوزه [دامن میزد] و اینها یک سری تبعات منفی هم داشت که طبیعتاً انسان یک حالت فاصله گرفتن از علما و روحانیونی که مخالف این نظریه بودند در خودش حس میکرد و همین مخالفتها تدریجاً زاویه باز کرد و این زاویه هی بزرگ شد و بزرگ شد که در طول زمان، آن وقت که مبارزات در داخل کشور اوج گرفت یک زمانی به اینجا رسیدیم که خُب دیگر این روحانیت سنتی اصفهان که یا ساکتند یا مخالف مبارزه هستند، در مقابلشان به طور جدی موضعگیری بکنیم و حتی مثلاً بحد قتل هم برسد. قتل مرحوم شمسآبادی که اینها تبعات و پیامدهای تدریجی این منشأ تفکر بود».1
اعترافات مهدی هاشمی درباره انگیزههای قتل مرحوم شمسآبادی و تأثیر اندیشههای غروی بر روی جعفرزاده و شفیعزاده چنین است:
«برادر جعفرزاده و شفیعزاده یکی از دفعاتی که با من نشسته بودند(منزل حاج حیدر علی پدر اسداله یا در باغ خودمان) و معمولاً از نوع کارهای ما که انجام میدادیم(ساختن دبستان، حمام) انتقاد میکردند و میگفتند در این مقطع از زمان فرصت اینکارها نیست و از این قبیل مسایل، من به آنها میگفتم کارهای عملیاتی زود است و بنیه ما به اندازهای نیست که بتوانیم عملیات قهرآمیز علیه عمال رژیم سازماندهی کنیم و این کار نیازمند یک کار تشکیلاتی زیرزمینی است. آنها گفتند افرادی مانند شمسآبادی و سرهنگ زاهدی سهلالوصولند. بحث که به اینجا رسید من و ایشان تحلیلهایی داشتیم مطرح کردیم آنان که با افکار و اندیشههای جلسات آقای غروی نیزآشنا بودند، علاوه بر معلومات و اطلاعات من روی قضیه انجمن حجتیه خیلی حساسیت نشان میدادند و میگفتند در دانشگاه تضاد بین انجمن و ضد انجمن بالا گرفته و ...»2
تأثیرپذیری محمد حسین جعفرزاده - قاتل شمسآبادی - از غروی بهاندازهای عمیق است که دفاعیه بلند او که در واقع حمله به روحانیت و حوزههاست، بیان بخشی ازاندیشههای غروی به شمار میرود:
«..این استحقاق خمس مطمئناً بپاس فدارکاریها و جانبازیهای کسانی پایه گرفته که در راه سربلند نمودن مکتب توحید و ولایت از زندگی و کسب و درآمد محروم میماندند؛ از قبیل حجر بن عدی و غیره فلسفه خمس این نبود که اسلام در بین تودههای مسلمان یک طبقه مصرفکننده بدون خاصیت اجتماعی و فکری بوجود آورد... اسلام هرگز به تدوین یک قانون انحصارطلبیخمس تن در نداده و اصولاً با هرگونه تبعیض شدیداً نبرد میکند...»3
نقش شاگردان غروی در قتل مرحوم شمسآبادی و ارزیابیاختلاف این دو فرد با هم، از زبان کاظم آل رسول، وکیل خانواده شمسآبادی چنین است:
«متهمان مدعی هستند که به آقا(شمسآبادی) پیشنهاد کردیم اختلاف خود را با آقای غروی رفع کند و ایشان عصبانی شد. این ادعا هم خلاف واقع است ولی از بیان این حرف که اینجا طرح میشود عناد متهمین با آقای شمسآبادی و سبق تصمیم آنان به ارتکاب جنایت محرز میشود زیرا اختلاف آقای غروی با شخص آقای شمسآبادی نبوده است که با شخص ایشان رفع شود. آن هم مداخله دو نفری که وضع روحی و اخلاقی و اجتماعی و میزان دانش آنان در پرونده امر منعکس میباشد و اختلاف آقای غروی با کلیه فقهای شیعه از اول تاکنون است. آن هم در موارد متعدد در فقه شیعه است و با آقای شمسآبادی رفع شدنی نیست. من باب مثال، آقای غروی در کتاب خورشید معرفت، در باب زکات و اینکه بر چه چیزهایی تعلق میگیرد برخلاف اجماع فقهای شیعه نظر داده است و حتی مرحوم آیتالله ارباب در پاسخ سؤالی که ازایشان شده صریحاً تعلق آن را به ۹ چیز محصور دانسته و این مسئله را اجماعی فقها، دانستهاند که فتوکپی سؤال و جواب مزبور برابر ضبط در پرونده تقدیم میشود و نظر آقای غروی در کتاب مزبور صفحه ۱۸۶ به بعد چاپ و منتشر شده و از این نوع اختلافات. من سؤال میکنم چگونه آیتالله شمسآبادی میتوانسته با این عقاید موافقت کند و با صاحب آن رفع اختلاف نماید. تازه آقای غروی که مجتهد صاحب فتوی نیستند و خورشید معرفت هم رساله عملیه نمیباشد که این نظریات اختلافی در عالم اسلام ایجاد کند و این معانی بر آمر و هادی آقای جعفرزاده در ارتکاب قتل پوشیده نبوده است و بیان این اظهارات صرفاً برای انصراف اذهان از قبیح عمل متهمین است و لاغیر. و نه اظهار نظر خلاف جمهور فقها از طرف آقای غروی و نه عدم قبول چنین نظری از طرف آقای شمسآبادی، مجوز قتل فجیع آن شهید به صورتی که انجام شده نمیتواند باشد.»4
در ادامه بحث، بیاناین نکته ضروری است که این جریان انحرافی که در بسیاری از مسایل با اصول تشیع در تضاد کامل است، امروز نیز در اشکال مختلف وجود دارد. اگر دیروز مهدی هاشمی در سخنرانی خود تحت عنوان «نقش اراده علت و معلول» تنها آشنایی به زبان عربی را راه شناخت احکام سیاسی، اخلاقی و اقتصادی قرآن برمی شمرد، امروز شاگرد دیگر غروی، فهم، استنباط و استخراج مقولههای گوناگون را از قرآن، حتی بدون خواندن کتابی و رفتن به مدرسهای میسر میداند و برخورد عوامانه با آیات و استنباط بسیار سطحی را از قرآن ترویج میدهد. مهدی هاشمی در کلاس درس خود، تحت عنوان «تشکل از دیدگاه اسلام» - 14 /8 /63 در تلاش است مخاطبین خود را به سمت اجتهاد به رأی و برداشتهای التقاطی از قرآن و اسلام سوق دهد و معتقد است برداشتهای خاص، «حجیت» دارد. در توضیح این موضوع باید گفت نتیجه برخورد غروی و شاگردانی چون مهدیهاشمی، محمد حسین جعفرزاده و... با استنباط از قرآن و احکام شرع بدون گذراندن مراحل خاص علمی و معنوی، نادیده گرفتن روایات ائمه(ع)، عمل کردن هر فرد به هر میزان سواد و درک - به اجتهاد و برداشت خود از قرآن، نتیجه دهشتناکی به بار آورد. این طرز تفکر باعث شد که همه مخالفینشان اعم از روحانی و غیرروحانی، سپاهی، کودک و... همه و همه مفسد فیالارض شناخته شده و افرادی چون مرحوم شمسآبادی و بحرینیان نیز فاسد قلمداد شوند.
توضیحات سند:
1. نوار شماره یک.
2. پرونده مهدی هاشمی، ج 2، ص 7 و 8.
3. پرونده 65، 64، ج 1، ص 49.
* هر چند بنای این نوشته تحلیل، تفسیر و تبیین مفاهیم دینی، فکری و فرهنگی مهدی هاشمی و شاخصههای جریان وی نیست، اما برای روشن شدن ذهن مخاطبان به ویژه نسل جوان مطلب کوتاهی درباره خمس یادآوری میکنیم. هر یک از مراجع تقلید به فراخور توانایی خود، کمک هزینهای را به طلبههای علوم دینی پرداخت میکنند. پیشینه این کمک هزینه به زمان صدر اسلامی که هنوز نیازهای فکری و فرهنگی جامعه و لزوم مطالعه و پاسخگویی به شبهات به وسعت امروز نبود و حوزههای علمیه نهادینه نشده بودند، باز میگردد. تاریخ حمایت مالی و معنوی از مبلغان اسلامی، به قبل از نزول آیه(نفر) باز میگردد. زمانی که مصعب بن عمیر، اولین فرستاده پیامبر(ص)، برای تعلیم قرآن و نشر اسلام وارد مدینه شد، با پشتوانه میزبان خود اسعد بن زراره توانست به منازل و محل اجتماع مسلمانان راه پیدا کند. پس از نزول این آیه، هر قبیله و طایفهای فرد یا افرادی را برای کسب معارف اسلامی به خدمت پیامبر(ص) اعزام میکردند و این عده پس از بازگشت، با حمایتهای مردمی به نشر و تبلیغ اسلام میپرداختند. توصیه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به انفاق و کمک به علما، در روایات متعدد به چشم میخورد، تا جایی که پیامبر اکرم(ص) ارزش کمک به علما را برابر با هفت هزار ثواب میداند. حضرت علی(ع) نیز به کسی که در نظر داشت ده هزار درهم(یا دینار) در راهی مناسب انفاق کند، «حاملان پارسای قرآن» را معرفی میکند. کمک به مبلغان دین اسلام، تنها به کمکهای مردمی ختم نمیشد و از همان آغاز، ائمه اطهار(ع) و نیز خلفای وقت، برای مبلغان دین مقرری را از بیتالمال اختصاص میدادند. امیر مؤمنان نیز برای عالمان دین، مفسران و مروجان آن از بیتالمال مقرری را در نظر گرفت. به طور نمونه تنها برای قاریان قرآن، مبلغ دو هزار درهم، مقرر شده بود. پس از شهادت حضرت علی(ع) و آغاز دوباره دوران مظلومیت ائمه و مکتب تشیع، همچنین عدم دسترسی ائمه به بیتالمال برای نشر معارف شیعه، کمکهای شیعیان و خمس درآمد آنان، مخفیانه به دست ائمه و نائبان آنها میرسید. این خمس، تنها محل درآمد ائمه(ع) برای ترویج مکتب تشیع به شمار میرفت. کمکهای امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) به شاگردان و راویان خود گویای اهتمام ائمه(ع) نسبت به یاری رساندن مبلغان دین و احکام، از این منبع مالی است. جمله امام رضا(ع) که میفرماید: «خمس کمک برای ما، بر دین و بر خانواده و بر پیروان ماست اولویت استفاده از این درآمد را بیش از پیش نمایان میسازد. با شروع عصر غیبت، تلاش راویان حدیث برای سپردن این دستورات به نسلهای آینده دو چندان شد. این سعی که با مسافرتهای طولانی برای جمع آوری تفسیر کلام اهل البیت(ع) همراه بود، حوزههای علمیه را نهادینه ساخت. تشیع در طول تاریخ، تحت فشار قدرتهای روز به حیات خود ادامه داده است و ضامن بنای این مذهب، وجوهات شرعیه و به تبع آن ترویج و تبلیغ دین است. استقلال حوزهها و روحانیت که با حمایتهای مردمی و درآمد خمس در دو سده اخیر میسر شده است، به ویژه در دوره ورود استعمار به جهان اسلام و تلاش همه جانبه غرب در تخریب اماکن اسلامی و مبانی اعتقادی بیش از پیش، عمق اندیشه ائمه(ع) را در استفاده از خمس و حمایت از حافظان دین روشن میسازد. هر چند که در هیچ دورهای خمس تنها به مبلغان دین مختص نبوده است و همواره مورد استفاده افراد نیازمند در جامعه نیز بوده و پشتوانه ساخت مساجد، حسینیهها، بیمارستانها و صدها طرح عام المنفعه به شمار رفته و میرود.
4. بیست و یکمین روز محاکمه قاتلین شمسآبادی.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشههای انحراف صفحه 45