تاریخ سند: 5 خرداد 1357
درباره: اعلامیه مضرّه
متن سند:
از: بابل تاریخ: 5 /3 /2537[]
به: ساری شماره: 3618 /2ﻫ ب
درباره: اعلامیه مضرّه
0305
ساعت 5 /9 صبح روز جاری یک نفر موتور سوار که از موتورسیکلت یاماها خورجین دار استفاده کرده بود و کلاه ایمنی قرمز رنگ به سر داشت، در خیابان حکیمآباد، کوچه کفشگر کلا که به توزیع اعلامیه اقدام مینموده که با سنگ مورد حمله یکی از همکاران (میرزایی) قرار و یک نسخه از اعلامیههای مزبور به دست همکار افتاده که مضمون آن به شرح زیر میباشد:
بسمالله القاصم الجبارین ان الذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصر هم لقدیر.
ترجمه: به کسانی که مورد حمله نظامی قرار گرفتهاند اجازه پیکار داده شده است، زیرا ایشان ستمدیدهاند و خدا به یاری و پیروزیشان قادر است.
ملّت ایران سالهاست که اسیر چنگال خون آشام عدهای جنایتکار وطنفروش که به دروغ خود را دوستدار ملّت و پاسدار مملکت جا زدهاند شده است حکومت ننگین و شیطانی (پ)1 از همان آغاز که با کودتای رضاخان کثیف بر سر کار آمده بود با شناسنامه سیاهی که از خود به جای گذاشته بود نشان داد که در غارتگری و چپاول و [ریختن] خون مردم روی همه ستمپیشگان تاریخ را سفید کرده است. مردم آگاه میدانند که مسئول عقب ماندگی و بیچارگی ملّت ایران خاندان پلید (پ) است. مبارزات پیگیر مردم ایران علیه رژیم ضد خدائی پیروزمندانه ادامه دارد. اگرچه در این راه خمینیها به دورترین تبعید شدند، اگرچه خون پاک سعید محسنها،2 حنیفنژادها،3 بدیعزادگانها،4 شریف واقفیها و مهدی رضائیها صفحات تاریخ ایران را رنگین سازد. اگر چه سینه هزاران تن از مردمان و زنان و کودکان بیگناه از مردم قم، تبریز، یزد، جهرم، اصفهان و تهران هدف گلوله مزدوران قرار گیرد. ما هم در امتداد این راه پرشکوه به خاطر نشان دادن بیلیاقتی و ضعیف دستگاه به خودش و اثبات حقانیت نیروهای خدائی اقدام به انفجار بمبی در محل ساواک بابل نمودیم تا بداند این رژیم خائن که با سرکوبی و کشتار مردم بیگناه نه تنها نخواهد توانست این حرکت عظیم انقلابی را در ایران متوقف سازد بلکه علیرغم پندار باطلش ایمان خلق مجاهد ایران هر روز بیش از پیش به این نهضت آزادی بخش اسلامی افزونتر میگردد. همانگونه این عمل ما هم آخرین عمل نخواهد بود و با سنجیدن موقعیتهای مختلف اقداماتی که بیشتر بیعرضگی و پوچ بودنش را واقف سازد دست خواهد زد. ما مرکز جنایت و شکنجه شهر را به طور کلی منکوب نساختیم زیرا که برآنیم با تکامل بخشیدن به عمل عاشقانه و خدائی پیش رویم. پیروز باد نهضت آزادی بخش مسلمان ایران، گرامی باد یاد شهدای قم، تبریز ، جهرم، یزد و تهران ...
تقیزاده
عین اعلامیه مورد بحث به پیوست5 تقدیم میگردد.6
توضیحات سند:
1. منظور پهلوی است.
2. سعید محسن، فرزند سلیمان در سال 1318 ﻫ ش در زنجان متولد شد. پدرش سر دفتر اسناد رسمى زنجان بود و در قضیه دمکراتها مجبور به فرار شد. سعید محسن که در رشته الکترونیک از دانشکده فنى فارغالتحصیل شده بود، در سال 1340 عضویت در جبهه ملى را پذیرفت و در تاریخ 14 /9 /1340 به اتهام پخش اعلامیههاى جبهه ملى بازداشت و در تاریخ 7 /10 /1340 به قرار اخذ کفیل آزاد شد. وی با رو آوردن به نهضت آزادى با دکتر عباس شیبانى ارتباط برقرار کرد و در جلسات منزل او شرکت جست که به همین واسطه در تاریخ 30 /10 /1340 مجددا دستگیر شد، ولى حکم وى در تاریخ 29 /12 /40 به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضائى تهران تبدیل و آزاد شد.
سعید محسن به همراه محمد حنیفنژاد و... در سال 1344 وارد کار سازمانى شد و در تاریخ 6 /6 /1350 به همراه تعدادى از افراد سازمان دستگیر گردید. پس از اینکه پرده از چگونگى فعالیتهاى خود و تعدادى حدود 100 نفر برداشت و آنها را معرفى کرد. وی در تاریخ 9 /2 /51 به اعدام محکوم و حکم درباره او اجراء گردید. اسناد ساواک. پرونده انفرادى
3. محمد حنیفنژاد، فرزند حمدالله (حمیدالله) در سال 1318 ﻫ ش در تبریز متولد شد. پس از اخذ دیپلم براى ادامه تحصیل به دانشکده کشاورزى کرج آمد و در رشته ماشین آلات مشغول تحصیل شد. در سال 1341 و در زمان دانشجویى جذب نهضت آزادى شد و به پخش اعلامیه و نامههاى سرگشاده نهضت آزادى که از دکتر عباس شیبانى مىگرفت، پرداخت. وی در تاریخ 3 /11 /41 دستگیر و در تاریخ 11 /6 /1342 آزاد شد و به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1344 پس از پایان درس با درجه ستوان دومى وارد ارتش شد و پس از خدمت سربازى در سال 1345 براى استخدام به سازمان عمران قزوین رفت و در همین سال به ساواک احضار و پس از اعلام مراتب تنفر خود نسبت به جبهه ملى با استخدام وى موافقت شد. حنیف نژاد که از اعضاى اصلى تشکیل دهنده سازمان مجاهدین بود با دستگیرى تعدادى از اعضاء در سال 1350 توسط مسعود رجوى لو رفت و تحت تعقیب قرار گرفت. وی در تاریخ 3 /8 /50 دستگیر و پس از تحمل بازجویىهاى مکرر، سرانجام پرده از چگونگى فعالیتهاى خود و دوستانش برداشت. حنیفنژاد در دادسراى نظامى محاکمه و محکوم به اعدام شد. این حکم در روز 4 /3 /51 به اجرا درآمد.
4. اصغر بدیعزادگان در سال 1319 ش در اصفهان در یک خانواده متوسط شهری متولد شد. از سال 1337 در رشته مهندسی شیمی دانشکده فنی دانشگاه تهران آغاز به تحصیل کرد. دوران تحصیل دانشگاهی بدیعزادگان با آغاز فعالیتهای جبهه ملّی دوم و نهضت آزادی مقارن بود. وی ضمن شرکت در میتینگهای جبهه ملّی و فعالیت در بخش دانشجویی آن به طور منظم در جلسات «مسجد هدایت» شرکت میکرد و از شنوندگان تفسیرها و سخنرانیهای آیتالله سیدمحمود طالقانی بود؛ و همزمان در جلسات سخنرانی مهندس مهدی بازرگان نیز حاضر میشد. آشنایی وی با محمّد حنیف نژاد و سعید محسن در همین دوران پیش آمد. در حدود سال1345 از سوی سعید محسن به همکاری با گروه دعوت شد و بدین ترتیب در ارتباط تشکیلاتی با سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت. در اواخر سال 1348، کادر رهبری به دنبال بحثها و تبادل نظرهای متوالی، تصمیم به اعزام تعدادی از اعضا به خارج از کشور، جهت آموزش و طی دوره چریکی گرفت. در مرداد ماه 1349، بدیعزادگان با گرفتن مرخصی از دانشکده به پاریس رفت و تا پایان خرداد ماه 1350 که به ایران بازگشت، مسئولیت فعالیتها و هماهنگیهای سازمان در خارج از کشور(فرانسه، لبنان، اردن) رابه عهده داشت. وی در آغاز، پس از دو ماه توقف در پاریس، به بیروت و سپس امّان رفت. وی در اوایل تیر ماه 1350 به ایران بازگشت و چند قبضه اسلحه و مقداری فشنگ نیز با خود آورد؛ ضمناً از بدو ورود، «گروه شیمی» سازمان را با همفکری علی باکری به راه انداخت. چندی نگذشت که سازمان ضربه خورد و دستگیریهای وسیع شهریور 50 پیش آمد. در پی این حادثه، مسئولیتهای سنگینی بر دوش حنیفنژاد و بدیعزادگان رهبران بازداشت نشده قرار گرفت. رهبری سازمان، به منظور آزاد ساختن دستگیرشدگان، طرح ربودن «شهرام پهلوینیا» فرزند اشرف پهلوی را در دستور کار قرار داد. عملیات این طرح به طور ناموفق اجرا شد؛ بدیعزادگان وظیفه کرایه اتومبیل عملیات و رانندگی آن را به عهده داشت. دیگر افراد مجری طرح عبارت بودند از: حنیفنژاد، مشکینفام و سیدی کاشانی. وی در پنجم مهر ماه 1350 توسط اطلاعات شهربانی دستگیر شد و زیر شکنجههای شدیدی قرار گرفت؛ در حدی که در اثر سوزاندن بدنش، حالت نیمه فلج پیدا کرد. پس از تحویل به ساواک، در دادگاه نظامی رژیم به اعدام محکوم گردید و حکم مزبور در چهارم خرداد 1351 در میدان تیر چیتگر به اجرا درآمد. (سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم، جلد اول، صص 435 الی 437، سال 1386).
5. اعلامیه مورد اشاره در سوابق موجود نبود.
6. ساواک مازندران پس از دریافت این خبر، طی شماره: 1148/ 2 ﻫ 1 - 8 /3 /37 به ساواک بابل نوشت: «از بررسی انجام شده چنین به نظر میرسد که اعلامیه موصوف به وسیله عوامل وابسته به سازمان مجاهدین در منطقه استحفاظی آن سازمان خاصه بابل و بابلسر تهیه و توزیع گردیده است. خواهشمند است دستور فرمائید با استفاده از وجود منابع و همکاران و با همکاری مراجع انتظامی ضمن مراقبت دقیق از عناصر مظنون و افراطیون و متعصّبین مذهبی به خصوص دانشجویان متعصب نسبت به شناسائی موتور سوار موصوف و سایر کسانی که در امر تهیه و توزیع اعلامیه مبادرت مینمایند اقدام و نتایج حاصله را اعلام دارند.»
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 05 صفحه 19