پیشگاه بندگان اعلیحضرت همایون محمّدرضا شاه پهلوى
متن سند:
پیشگاه بندگان اعلیحضرت همایون محمّدرضا شاه پهلوى
شاهنشاه پهلوى پدر تاجدار
با نهایت افتخار به عرض پدر تاجدار میرسانم اینجانب احمد کامرانى در سال 41 اواخر آن به تهران آمدم در شرکت ساختمانى محمّد پورحمیدى مشغول کار شدم بعداً بیکار شدم مدت هشت ماه بیکارى کشیدم موقعى که در کاشان بودم موفق بساختن دستگاههاى مختلف مانند دستگاه فرستنده و تلفن و غیره شدم در تهران در مدت بیکارى و سرگردانى برایم به صورت عقده روحى شده بود. تا این که وارد کارخانه ارج شدم در کارخانه ارج با مهندسى بنام منصورى که در اثر استعدادم مورد توجه او قرار گرفته بودم مرا اغفال کرد که با او همکارى نمایم بعد از مدتى از کارخانه ارج اخراج شدم و یک مغازه در جوادیه خیابان بیستمترى ایستگاه نوبهار تهیه نمودم و مشغول کار شدم چند دفعه مهندس منصورى به آنجا آمد و تقاضاى همکارى نمود و بنده که وضعم نسبتاً خوب شده بود دیگر حاضر نبودم تا این که یک روز رضا شمسآبادى سرباز خائن که در مولوى او را دیدم با بنده احوالپرسى کرد و آدرس مغازه را به او دادم بعد به مغازه آمد. چند دفعه بمغازه آمد. یک روز رضا وضع خود را به بنده گفت و گفت میخواهم دست به اقدام خیانتکارانه بزنم در وحله [وهله] اوّل او را نصیحت کردم و بعد جریان را که بمنصورى گفتم گفت اگر این جریان انجام بشود خیلى خوب است به شرطى که این که موقع آن را بدانیم در غیراین صورت فایدهاى ندارد (بعداً مرا تشویق نمود به رضا شمسآبادى گفتم و رضا شمسآبادى که جوانى ناراحت بود دست به این اقدام خیانتکارانه زد و اکنون وجدانم ناراحت استزیرا گوشت و پوستم و رگهاى بدنم از اعلیحضرت همایونى است تا این که اقدام خیانتکارانه در 21 فروردین بوسیله رضا شمسآبادى انجام شد. وقتى به منزل حسن شریف رفتم و به او گفتم فکر میکنم که این عمل از رضا شمسآبادى است او گفت فکر نمىکنم از حرف بنده خیلى ناراحت شد و مرا به منزل راه نداد و بنده به مسافرخانه رفتم (مسافرخانه پناه اسلام) خیابان سىمترى و بعد به کاشان رفتم تا امروز که به اینجا آمدم.
احمد کامرانى
منبع:
کتاب
ترور شاه / حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک صفحه 436