تاریخ سند: 16 آذر 1339
محترماً معروض میدارد: در اجرای امر، صبح امروز آقای سید ابوالقاسم کاشانی
متن سند:
تاریخ: 16 /9 /1339
نخست وزیری
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
محترماً معروض میدارد: در اجرای امر، صبح امروز آقای سید ابوالقاسم کاشانی را در منزل شخصی ملاقات کردم، عدهای روحانی منجمله آقای مصطفی رهنما در آنجا بود، چون بنده را نمیشناختند، مذاکره آنها درباره الجزایر بود، کاشانی اظهار داشت من خواستم یک روز به نفع مسلمانان الجزایر در تمام ایران تعطیل عمومی نمایم زیرا در دنیا این اقدام ما تأثیر بسزائی داشت و تمام این حرفهائی که راجع به شناسائی اسرائیل از طرف ایران میگفتند، از بین میرفت و کمونیستها هم میفهمیدند که ایران با مسلمین جهان همفکر و همعقیده [هستند] و در یک راه میروند، به این ترتیب کمونیستها کمتر مزاحم چنین ملت متحدی میشدند، حتی در این مورد با ابن سعود، پادشاه عربستان سعودی مکاتبه کردم ایشان هم موافقت نمود.
یک نفر سید که او را نشناختم، از گرانی ارزاق و گرفتاری مردم صحبت میکرد و اظهار عقیده مینمود که کنترل شهرداری در مورد قیمت اجناس و برچسبهائی که زدهاند، باعث ترقی تثبیت گرانفروشی شد. بعد از اینکه حاضرین در جلسه متفرق شدند و فقط دو نفر آنجا ماندند، محرمانه با آقای کاشانی مذاکره و اظهار داشتم، با اقداماتی که شما برخلاف منویات دکتر مصدق نمودید و تا امروز هم همه نوع مراقبت به عمل آوردهاید، متأسفانه پسر شما که در دانشکده پزشکی تحصیل میکند، جلو سینمای «مولن روژ» اعلامیه دانشجویان را در مورد ۱۶ آذر پخش کرد و محض احترام شما از دستگیری و تعقیب او صرفنظر کرده و تیمسار فرمودند که جنابعالی شخصاً از این قبیل اعمال پسرتان جلوگیری و به ایشان نصیحت نمائید تحتتأثیر بیگانهپرستان واقع نشود. ضمن سپاسگزاری اظهار داشتند اقدام میکنم و نمیگذارم منبعد داخل این جریانات گردد ولی این را هم عرض میکنم که نتیجه خدمات من به دستگاه سلطنت و ضدیت با دکتر مصدق این شد که مرا بردند در لشگر ۲ زرهی زندانی کردند، هر چند میدانم این دستور انگلیسها بود که سالهای زیادی است با آنها دست و پنجه نرم میکنم و دشمن شماره ۱ من هستند. در حال حاضر هم نهایت ارادت را به شاه دارم ولی مثل بعضیها که میگویند شاه را میپرستیم، نیستم. زیرا آنها دروغ میگویند و منظورهای خاصی دارند. اضافه کردند که مخصوصاً از طرف من به تیمسار بختیار بگوئید به حمدالله شما امروزه در این مملکت همهکاره هستید تمنا دارم به شاه عرض کنید مراقب دوروریهای خود باشید گول اقبالها(1) و علمها را نخورید معلوم نیست اینها با کدام اجنبی همکاری میکنند. به جدهام زهرا، مردم عموماً ناراضی هستند و درددلهای خود را به من میگویند. مأمورینی که برای اجناس، تعیین نرخ کردند همه پول گرفتند و گرانی را تثبیت کردند. مملکت را همیشه نمیشود با سرنیزه نگاه داشت باید قلوب مردم را به دست آورد اعلیحضرت همایونی بایستی با توجه به وضعیت گذشته، انتخابات را آزاد و اجازه ندهند اشخاص بی پرنسیب به مجلس راه یابند، گول علم و اقبال و تملق آنها را برای منافع شخصی نخورند زیرا وقتی ملت به تنگ آمد، تر و خشک را با هم میسوزاند بخصوص که خارجیها هم بیمیل نیستند انقلابی راه بیندازند، من همیشه به مراجعین و مردم گفتهام انقلاب ثمری ندارد زیرا یک نظامی گرسنه زمام را به دست میگیرد و تا بخواهد جیب خود را پر کند شما را به ستوه میآورد. در صورتی که در وضعیت حاضر اولیای امور سیر هستند و خلاصه استدعای ایشان، این بود که چنانچه انتخابات آزادی، این دفعه صورت نگیرد، فاتحه این مملکت را باید خواند. افزودند این عرایض را فقط و فقط از لحاظ علاقه به کشور شاهنشاهی ایران میگویم و الا نه در بند مقام [هستم] و نه حقوق و [نه] پاداش و نه میخواهم وکیل یا سناتور یا رئیس مجلس شوم و یا اینکه مثل پارهای از روحانیون در قبال استفاده از موقوفات، خود را بفروشم.
به ایشان جواب داده شد وضعیت به این ترتیب نیست که جنابعالی میفرمائید، در نرخ اجناس و سایر جریانات تفاوتهای محسوسی دیده شده که مورد گواهی عموم میباشد. اظهار داشتند هر کس نظری دارد.
در خاتمه معروض میدارد، برگهای ماشین شده به زبان عربی در آنجا بود که به یکی دو نفر دادند و یک برگ آن را بنده برداشته اینک عین برگ و ترجمه آن به پیوست تقدیم میگردد. موکول به اوامر عالی است.
توضیحات سند:
١- منوچهر اقبال: در سال ۱۲۸۸ ﻫ ش در مشهد به دنیا آمد. پدر وی مقبلالسلطنه خراسانی معروف به اقبالالتولیه در سال ۱۳۰۴ عضو مجلس مؤسسان بود که انتقال سلطنت به رضاخان را صورت داد. در سال ۱۳۱۲ از دانشکده پزشکی پاریس فارغالتحصیل و در همان سال با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد. ورود اقبال به صحنه سیاست مقارن با سقوط رضاخان در سال ۱۳۲۰ بود. در دولت اول قوامالسلطنه به معاونت وزارت بهداری رسید و در دولت دوم به مقام وزارت بهداری و پست و تلگراف دست یافت. اقبال در دولت هژیر، علیرغم رقابتهایی که با وی بر سر تصاحب نخستوزیری داشت، وزیر فرهنگ شد. در دولت دوم محمد ساعد ابتدا وزیر راه شد و در اسفند ۱۳۲۷ به وزارت کشور رسید. براساس پرونده موجود در ساواک، اقبال در جریان انتخابات مجلس، با وساطت «هادی طاهری» (وزیر مشاور) مبلغ پانصد هزار تومان رشوه دریافت داشت. اقبال در سال ۱۳۳۱ عازم اروپا شد. غرب با اهداف سیاسی عالیترین نشانهای علمی خود را به وی دادند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه ، سناتور شد. در سال ۱۳۳۵ به وزارت دربار منصوب و در ۱۳۳۶ به نخستوزیری رسید. کابینه وی در طول این مدت مورد مخالفت علم و امینی بود. وی نیز برای مقابله با آنها حزب ملیون را تشکیل داد. ولیکن از مقام برکنار و در سال ۱۳۴۰ به طور ناگهانی از کشور خارج شد. در سال ۱۳۴۲ به ایران بازگشت و از سوی محمدرضا به عنوان مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران منصوب و در این پست مهار شده تا آخر عمر باقی ماند. اقبال در سالهای پایانی عمر، مورد بیاعتنائی محمدرضا قرار گرفته بود. مرگ اقبال در آبان سال ۱۳۵۶ واقع شد.
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد دوم صفحه 936