تاریخ سند: 9 بهمن 1350
موضوع: نورالدین کیانوری
متن سند:
از: انگور
به: ماکایا- 315 شماره: 3667
نفوذ و موقعیت نورالدین کیانوری در کمیته مرکزی حزب منحله توده روز به روز بهتر می شود و نامبرده پس از انتصاب به مقام دبیر دومی حزب (به جای مرحوم کامبخش) احتمال دارد در آینده نزدیک جای ایرج اسکندری را نیز بگیرد زیرا ایرج اسکندری از کارهای او راضی نیست و شنیده میشود که قصد استعفا دارد.
فعلاً نیز عملاً تمام کارهای تشکیلاتی و مهم حزب ازجمله امور سازمانهای حزب در ایران را کیانوری در اختیار گرفته و مشارالیه به علت مبارزات سالهای آخر اقامتش در ایران و اینکه تنها فرد کمیته مرکزی بود که چندین بار نیز به زد و خورد مسلحانه با مامورین دولتی پرداخت1 بیشتر مورد توجه افراد جوان و کسانی که دارای ایدههای انقلابی می باشد قرار دارد.
توضیحات سند:
1 .
پس از کودتای 28 مرداد و مخفی شدن اعضاء حزب توده کیانوری دو بار با مامورین به زد و خورد مسلحانه پرداخت.
بار اول مربوط است به مشکوک شدن پلیس به خانه ای که کیانوری شبها را در آنجا سپری می کرد.
او می گوید: مدتی هم من و مریم و یکی از افراد هیئت دبیران سازمان افسران (ستوان مهندس محقق زاده) در یک خانه قدیمی در شمیران که مستاجر آن اقای فریدون فم تفرشی بود- زندگی می کردیم این خانه مورد ظن پلیس قرار گرفت من شبی به خانه آمدم و دیدم که یک فرد پلیس در باغ ایستاده است کوچه بن بست بود و در خانه دیگری هم در کوچه نبود پاسبان پرسید: چکار دارید؟ گفتم: با آقای فریدون تفرشی کار دارم گفت: در خانه مشغول تفتیش هستند صبر کن تا رئیسم را صدا کنم تا او به داخل باغچه رفت من فرار کردم به سرپیج که نزدیک شدم مامور تامینات که خانه را بازرسی می کرد به دنبال من دوید فاصله ما درست 30 متر طول کوچه بود او ایست داد و تیری به طرف من خالی کرد در این لحظه من پشت دیوار پیچ کوچه بودم و به سوی او تیری خالی کردم.
او که دید من در موقعیت برتر قرار دارم دنبال من نیامد من هم از کوچه باغهای تجریش فرار کردم و از کنار رودخانه به طرف شهر آمدم.
(خاطرات کیانوری ص 297).
یک سال بعد کیانوری بار دیگر در حالیکه لباس افسری به تن داشت با مامورین مواجه شد: در همان زمان خیانت رزندی یعنی در مهر یا آبان 33 من با رابط روزبه در خیابان سمیه فعلی قرار داشتم که برای روزبه پیامی را بفرستم در آن موقع من برای پوشش از لباس نایب سرهنگی استفاده می کردم و رزندی این را می دانست در حالیکه ما مشغول صحبت بودیم یک جیپ نظامی در آن طرف خیابان توقف کرد و دو نفر از آن پیاده شدند و به طرف ما آمدند و گفتند: جناب سرهنگ، فرماندار نظامی شما را خواسته اند گفتم: مرا خواسته اند؟ خوب برویم! و از طرف معکوس جیپ راه افتادم گفتند: نه، بفرمایید آن طرف اتومبیل حاضر است.
تا این را گفت من اسلحه کمری را که همیشه در جیب داشتم و آماده شلیک بود بیرون کشیدم و به صورتش شلیک کردم او افتاد و خون زیادی ریخت و من پشت سر هم شلیک کردم و دویدم تا به یکی از پارگی های خیابان سمیه رسیدم (در آن زمان سرتاسر خیابان سمیه ساختمان نبود و خرابه هایی وجود داشت که بعضاً به خیابان شاهرضا راه داشت) از آنجا به خیابان شاهرضا رفتم و پالتویم را که دو رویه بود پشت و رو کردم تصادفاً یک تاکسی رسید و سوار شدم و رفتم.
(همان ص 342).
منبع:
کتاب
چپ در ایران - حزب توده در آلمان شرقی به روایت اسناد ساواک صفحه 291