تاریخ سند: 27 اردیبهشت 1333
گزارش
متن سند:
اداره اطلاعات
دایره مطبوعات ـ شعبه 9
محترما معروض می دارد از روزنامه سپید و
سیاه یک سلسله مقالات حاکی از شرح حال
بازگشت پرویز خطیبی از اروپا و زندانی شدن
وی به نام حاجی بابا درج شده و چون این
سلسله مقالات جنبه رمان دارد ترجیح داده
شد جداگانه و بدون قید در خلاصه اخبار
گزارش شود اینست که خلاصه این مقالات را به
شرح ذیل معروض می دارد:
پس از آنکه شرحی از حرکت خود از
ترکمنستان و ورود به خاک ایران می دهد
ضمن شرح بازجوئی و بازرسی از چمدان وی به
وسیله مأمورین شهربانی در بندر پهلوی
می نویسد محتویات چمدانهای ما را در کنار اطاق ریختند و یک قسمت از اطاق صورت انبار
اثاثیه و اشیاء لوکس پیدا کرد قلم خودنویس و تقویم بغلی و قرآن کوچک جیبی را از جیب ما در
آوردند چون بازرسی تمام شد و اثاثیه مورد لزوم از چمدان و جیب های من خارج شد دستور
داده شد که چمدان خالی را مهر و موم کنند البته می خوانید ثابت که موظفند اشیاء چمدانها را
صحیح و سالم دست نخورده به تهران بفرستند.
سرهنگ نصیر زند1 به یک خانم شوهردار که شوهرش پهلوی او ایستاده بود در حضور همه
کلمات رکیکی گفت.
مراسم تخلیه چمدانها یا به قول بچه ها (رفع سوءظن) تا صبح طول کشید.
ما را به تهران حرکت دادند قبل از حرکت شنیدم سرهنگ به یکی از افسران می گوید می دهم
درجه ات را بکنند من گفتم خوراکی ها را در میان سربازان قسمت کنید تو چمدانها را خالی
کردی.
معلوم شد پیش از رفتن بر سر اثاثیه زد و خوردی درگرفته است.
سرهنگ به مهندس
آشور گفت چرا در رادیو مسکو آواز خواندی او گفت برای هنرمند فرقی بین رادیو مسکو و رادیو
لندن ندارد صفحات مرا در رادیو دهلی و صدای آمریکا می گذارند سرهنگ سیلی سختی به
گوش او زد و گفت حالا باید برای ما هم بخوانی .
در رشت سرهنگ قره نی گفت بیهوده سرهای
شما را تراشیده اند آنها موظف بودند شما را
تحت الحفظ به تهران بفرستند در تهران در
دژبان به محض اینکه کامیون ما را دیدند
حضار شروع به فحش و ناسزا کردند جماعت به
جای من دکتر آیدین را گرفته فحش ها را نثار او
کردند تا به شهربانی رسیدیم جمعیت بیکار ما
را با فحش و سنگ و احیانا با نیش چاقو بدرقه
آمدند عده از افسران و جمعی سیویل به روی
من ریختند و تا توانستند دق دلی خود را از من
گرفتند در اینجا شرحی از زندان مجرد
می دهد و می نگارد به مجرد ورود به قدری مرا
کتک زدند به اصطلاح خودش نوازش کردند که
از دماغش خون جاری شد و او را در یکی از
سلولهای انفرادی انداختند در اینجا شرحی از
در و پنجره و کف سیمانی اطاق و رطوبت آن می دهد و بوی گند مستراح و نوشته های فحش
رکیک روی دیوار سپس می نویسد یکی از مأمورین پشت سوراخ سلول آمد و شصت خود را
نشان داد و گفت بیاه از زندان پهلوئی کسی با مشت می کوبید کسی از سوراخ در زندان گفت
محکم باش نترس این برنامه ها را برای ما هم اجرا کرده اند ...
.
.
دکتر آیدین و رفیق وی را داخل
سلول ما کردند پاسبانان یکی یکی پشت در آمده تعارف می کردند!!! همان وکیل باشی آمد و
پرسید باطوم توی...
...
فلان کردی یا نه از پاسبان جواب شنید نه خیر امروز می کنم این موضوع
تا وقتی که در زندان موقت بودیم نقل مجلس ما بود وقتی که من و آیدین در اطاقهای شهربانی
زندانی شدیم به صورت دیگری آمد شنوندگان آن را جدی تلقی کرده بودند شنیدم در شهر
شهرت داده اند که عده ای از زندانیهای فستیوال را در زندان موقت با باطوم...
...
در سلولهای
طرفینی ما پر از اطفال ده و دوازده ساله بود که هرکدام دهنش را به سوراخ سلول گذاشته
می پرسیدند چیزی نمی خواهید کاری ندارید؟ از سلول که بیرون آمدیم فرهادپور در حالی که
یک طرف پر از دوده و نفت در...
...
قرار داشت دست پیش برد و از آن به صورت من مالید صورت
دکتر رفیق او را نیز سیاه کردند پاسبانان دور ما جمع شدند و عکس از ما گرفته شد.
سرگرد
فاطمی وارد و شروع کرد به فحش دادن به
پاسبانها که قباحت دارد چرا چنین کرده اید
تکلیف آقایان را قانون باید تعیین کند نه شما
حمام رفتیم و آثار سیاهی را شستیم برای آنکه
در هوای گرم دم در را باز کنند ناگزیر بودیم دم
پاسبانها را ببینیم ولی چون پاسبانها هر دو
ساعت یک بار عوض می شدند مشکل تازه ای
برای ما رخ می داد ناگزیر بودیم روزانه مقداری
ارادت!! به حضور آقایان تقدیم کنیم هر پاسبان
کشیک آمد و به پاسبانهایی که جلوی در
ایستاده بود گفت در را ببندید مگر این کافه
عبدالوهاب است ناچار سرپاسبان را از...
درب
راضی کردیم سرکار هم این دفعه گفت در را
وازکن آخر اینها هم انسانند از آن روز دیگر
خبری از فحش و ناسزا نبود روز چهارم
می توانستیم برای قدم زدن از راهرو استفاده کنیم یک پاسبان بلند قد قزوینی به ما خوش
خدمتی کرد و مبالغی از ما گرفت وی نزد دکتر آیدین آمد گفت بچه ام نمی شود و دوائی به من
بدهید دکتر گفت وقتی که آزاد شدم به مطب من بیا معاینه کنم شب دیگر گفت روزنامه
اطلاعات بخواهید می توانم برای شما بیاورم خیلی سخت می گیرند اما در قبال شما از این
حرفها نداریم شب دیگر گفت اگر عرق مرق باشد می خورید اگر بخواهید امشب برایتان بیاورم
پنج تومان از ما گرفت تا دو سه شب دیگر نیامد وقتی که آمد گفت می آورم اینهم بهانه جدیدی
برای دریافت وجه بود روز بعد روزنامه داد برای ما آورد فکر کردیم آقای عمید نوری2 که از وضع
زندان انتقاد شدیدی می کرد حالا که معاون نخست وزیر شده لابد فکری برای اصلاح زندانها
خواهد کرد.
ظرفیت زندان موقت هشتصد نفر است ولی وقتی که ما بودیم از هزار و دویست نفر
زندانی بیشتر در آنجا بود هر بندی یک متصدی از خود زندانیها دارد که درآمدی دارد ولی
خودش تنهانمی تواند بخورد.
در این بندها چاقوکش جیب بر شریانی محصل و نویسنده مخلوط
با هم به سر می برند ولی یکی دو بند است که افراد آن با هم تجانس دارند از 28 مرداد هر زندانی
سیاسی که وارد بند می شود علاوه بر کتکی که از پاسبانها می خورد از محبوسینی هم که ده
پانزده سال محکوم به حبس می شدند و با
پلیس همکاری می کنند کتکهائی نوش جان
می کنند ظاهرا ورود تریاک و شیره غدغن
است و پاسبانهائی که وارد می شوند تفتیش
بدنی می شوند.
یک روز بقال زندان مقداری
تریاک به انتهای سبد انگور چسبانیده بود
قضیه کشف شد پس از چند ساعت رو شد و
قضیه به طرز مرضی الطرفینی حل گردید
استفاده از دارو مخصوص کسانی است که در
بدو ورود پانصد ریال سرقفلی داده باشد
مریض می تواند با دادن هفتصد، هشتصد ریال
تا هر وقت دلش بخواهد در اطاقهای نظیف
بهداری بیتوته کند.
پلو کشمش زندان معروف
به پلوشپش است ریاست یا مدیریت داخلی یا
معاونت زندان دارای سرقفلی کلانی است در
زندان پاسبانها رئیس هستند و افسران مرئوس.
آرشاک بلندگوی زندان است که با صدای بم و
زننده خود زندانی ها را صدا می کند و روزی ده پانزده تومان بهره برداری دارد و شبهای جمعه
برای عرق خوری و عیش و عشرت بیرون می رود.
محل امضا صدیق کیانی رونوشت برابر با اصل است
توضیحات سند:
1ـ نصیر زند در سال 1288 در شهر کرد اصفهان متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در اصفهان و تحصیلات دبیرستانی را
در مدرسه ثروت در قسمت کشاورزی انجام داد.
در سال 1309 جزء محصلین اعزامی به خارج به ایتالیا اعزام شد و در
رشته دریائی تحصیلات عالی خود را انجام داد.
پس از بازگشت به ایران مدتی در نیروی دریائی جنوب و شمال و
همچنین در دادرسی و ستاد ارتش خدمت نمود و در سالهای 1331 تا 32 فرمانده نیروی دریائی شمال بود.
سپس در 28
مرداد 1332 به درجه سرتیپی نائل گردید و در سال 1337 به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.
و سپس به ریاست اداره
نظام وظیفه عمومی منصوب گردید.
2ـ ابوالحسن عمید نوری فرزند محمدرضا در سال 1282 ه ش در تهران بدنیا آمد.
نامبرده پس از تحصیلات مقدماتی
و عالی به شغل وکالت در دادگستری پرداخت.
مشارالیه در غائله آذربایجان طی سالهای 23 و 24 و 25 در پشتیبانی از پیشه وری شرکت و در حزب دموکرات
قوام السلطنه عضویت داشت و نماینده خصوصی و محرمانه قوام در تماس و مذاکره با پیشه وری بود.
ابوالحسن عمید نوری از مهره های فعال و اساسی سقوط مصدق در کودتای 28 مرداد 1332 بود و پس از کودتا سخنگوی
دولت کودتا و معاون زاهدی شد و در هنگام معرفی کابینه به شاه، محمد رضا پهلوی به وی گفت: «تو سرباز مقدم این
مبارزه بودی و حالا سعی کن فساد دستگاه مصدق را از بین ببری.
»
نامبرده در طول مدت خدمت در دستگاه ظالم پهلوی، با تصرف اراضی مزروعی و باغ های مردم مستضعف، ستم و تجاوز
بی حدی به کشاورزان و ضعفاء روا داشت.
مشارالیه بعد از انقلاب برعلیه امام (قدس سره) و انقلاب اسلامی در خارج از کشور سمپاشی و تبلیغ زیادی داشت و
انقلاب اسلامی را تحریک بیگانگان می دانست.
ابوالحسن عمید نوری در سال 59 پس از مراجعت به کشور دستگیر و در سال 60 در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و به
عنوان مفسد فی الارض معرفی و اعدام شد.
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله سپید و سیاه به روایت اسناد ساواک صفحه 123