تاریخ سند: 26 اردیبهشت 1343
مکارم شیرازی
متن سند:
[تاریخ:] 26 /2 /1343
توضیح اینکه از ساعت 8 بعدازظهر روز 26 /2 /43 آقای مکارم شیرازی در مسجد نو به منبر رفت پس از مقدمات درباره فرعون و موسی سخنرانی نمود. سخنرانی ایشان مدت 40 دقیقه طول کشید.
1 . گفت که زنان هر جایی و مطرب را هنرمند میگویند در کشور اسلامی ای خاک بر سر این هنرمندان و هنردوستان1
2 . فرعون چون از موسی شکست خورد و این شکست باعث گفتگوی مردم شد برای سرگرمی و منحرف کردن مردم دستور داد یک برج بلند بسازند تا هم عدهای مشغول کار باشند و هم نظر مردم مصر متوجه موسی نباشد. سپس گفت تا بوده و نبوده مبارزه تاریکی و روشنی وجود داشته باید برای مبارزه آماده شد. فرعون با جادوگران میخواست با موسی مبارزه نماید خوب فکری کرده بود. ما مسلمانان باید رفتارمان را عوض نماییم علم[را] با علم جواب دهیم کتاب[را] با کتاب جواب دهیم روزنامه[را] با روزنامه جواب دهیم. منطق[را] با منطق جواب دهیم. هر چیزی[را] از همان طریق جواب دهیم. در میان کشور اسلامی کلیساهای فاسد مرکز بیگانگان است میسازند و ورقه پارههای پوشالی کلیسا در بین مردم پخش مینمایند. با انجیل و تورات پوسیده و پوشالی جوانان ما را گمراه مینمایند. باید در محله بریم یک مرکز کنفرانس اسلامی مدرن باید ساخته شود. در یک جلسه چند نفر از مهندسین موافقت کردهاند که یک ساختمان در اختیار مسلمانان بگذارند.
من این گفتارها را میگویم اگر برایش تفسیر2 نتراشند. منبر رفتن هم در این کشور سخت است. خلاصه تمام دربارۀ فرعون و موسی و یزید و حسین و علی و معاویه سخنرانی کرد.
پس از خاتمه3 مجلس وارد قهوهخانه مسجد شده که عدهای از روحانیون در آنجا نشسته بودند. خادم مسجد یک اعلامیه زردرنگ که چاپی بود به آقای مکارم داد. اعلامیه مزبور چارلا کرده بود در جیب خود گذاشته بود از جیب خود درآورد به آقای مکارم داد.
در حدود 30 نفر در مسجد بودند. مأمورین شهربانی و کارآگاهی در مسجد و بیرون دیده میشدند.
خلاصه سخنرانی آقای مکارم حمله سخت به کلیسا و درباره مبارزه با آن و پیشرفت قرآن بود.
دیروز درباره بهایی و امروز درباره عیسویها سخنرانی کرد.
پرویز فرتاش
توضیحات سند:
1. در این خصوص، شعری نیز سروده شده بود که در برخی از منابر از آن استفاده میشد، مبنی براینکه: «در زمانی که هنرپیشه، به مطرب گویند* خاک عالم به سرِ مردم صاحب هنر است»
2. اصل: تفصیر
3. اصل: خاطمه
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 84