تاریخ سند: 20 آبان 1349
موضوع: جلسه منزل مرتضی عظیمی کتابفروش
متن سند:
از:20 ﻫ 3
به: 316 شماره: 64796 /20 ﻫ 3
جلسه مذکور بعدازظهر روز 13 /8 /49 در منزل آقای مرتضی عظیمی کتابفروش واقع در خیابان شاهرضا مقابل دانشگاه تهران تشکیل شد در ساعت 2000 آقای شرافت دو آیه از سوره بقره را که درباره قصاص1در اسلام بود قرائت نمود و درضمن تفسیر آن آیات گفت افراد غیرمسلمان از دین اسلام ایراد میگیرند و میگویند قصاص در اسلام امری غیرانسانی است درحالیکه آمریکا روزی هزاران نفر افراد بیگناه ویتنامی را در خاک و خون میکشد2 اگر واقعاً به قصاصی که اسلام گفته عمل کنیم دیگر احتیاجی به دادگستری نداریم و به قول یکی از نویسندگان خوش ذوق باید در بالای کاخ دادگستری بنویسند هرکس عمر نوح و صبر ایوب و گنج قارون ندارد قدم به این مکان نگذارد.
ناطق در ساعت 2130 به گفتار خود پایان داد.
سپس به سئوالات حضار پاسخ داده شد و در ساعت 2200 جلسه ختم شد تعداد شرکتکنندگان حدود 30 نفر که بیشتر آنها دانشجویان هنرسرایعالی نارمک بودند و از میان آنها فقط حسن سموتی دانشجوی سال چهارم رشته الکترونیک هنر سرایعالی شناخته شد.
شنبه نظری ندارد
یکشنبه نظری ندارد آمال
چهارشنبه نظری ندارد نگهبان
اصل در برگ 107 پرونده 22391 جلد اول بایگانی است
توضیحات سند:
1 .
مسألهی قصاص در اسلام که به نص صریح آیه قرآن، حیات و زندگی و زندگانی به آن وابسته است « و لکم فی القصاص حیاتُ یا اولی الباب » همواره مورد اعتراض برخی از شبهروشنفکران قرار داشت.
این مسأله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در زمان طرح لایحهی قصاص، توسط اعضای جبههی ملی، به شکل علنی مطرح شد و در این موقع بود که حضرت امام خمینی (ره) با صراحت مخالفان قصاص را « مرتد » اعلام فرمودند.
2 .
حضور نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام و کشتار بیرحمانهی مردم توسط آنان، فرصتی بود تا همهی کسانی که در جهت انقلاب اسلامی حرکت می کردند و صاحب تریبون بودند با توسل به آن، رژیم شاهنشاهی که ایران را به عنوان یکی از اقمار آمریکا مطرح کرده بود، مورد حمله قرار دهند.
درهمین زمان، حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی نیز در حسینیهی ارشاد به این مسأله اشاره کرد و در ضمن حمله به دولت آمریکا گفت:
« فعلاً در ایران و سایر کشورها، مردم قدری بیدار شدهاند و از اعمال اسرائیل و آمریکا انزجار پیدا میکنند.
»
یاران امام به روایت اسناد ساواک ـ کتاب نهم، ص367
منبع:
کتاب
شهید سید محمد جواد شرافت به روایت اسناد ساواک صفحه 91