تاریخ سند: 18 تیر 1329
گزارش
متن سند:
تاریخ: 18 /4 /1329
گزارش
طبق گزارش مأمور ویژه شب گذشته عدهای از طلاب و کسبه بازار متدرجاً در منزل کاشانی اجتماع کرده و پس از ادای نماز جماعت و تلاوت قرآن مجید، کاشانی به اندرون منزل رفته و به وسیله گماشته مشارالیه عدهای از متنفذین بازار که به تدریج به آنجا میآمدند به اندرون خانه هدایت میشدند. در ساعت ۲۲، کاشانی و شمس قناتآبادی به معیت عدهای که قبلاً به اندرون رفته بودند به تکیه منزل کاشانی وارد شده سپس شمس قناتآبادی به منبر رفته و ضمن صحبت به ادعای خدایی کردن فرعون اشاره نموده و گفت باعث هر جنایتی که از قدیم تاکنون رخ داده خداوندان روی زمیند که به مال و جان مردم تسلط دارند. این رؤسای جنایتکار هرکجا مردی با دین و وطنپرست باشد فوراً از بین میبرند. سپس ضمن انتقاد از اولیای امور، خطاب به حضار گفت: مسلمانی شما سست و ناقص است زیرا مانند زمان معاویه یک مرد هشتاد ساله بازاری، امروز رفته و به معاویه وقت تبریک گفته است. کراراً گفتهام و باز هم میگویم تا زمانی که این شدادها(1) به ما حکومت میکنند ما ناموس نداریم، مال نداریم و ایمان نداریم. همانطور که عمروعاص حضرت على [(ع)] را خانهنشین کرد، عمروعاصهای فعلی هم مردان درستکار و با دین را یکی یکی از بین میبرند و زمینه را برای غارتگری خودشان مساعد میکنند. این نادرستها که به ملت اصیل بیگناه حکومت میکنند جنایتکارانی هستند که مرتکب جنایت میشوند همانطور که در خانه خدا مرتکب جنایت شدند. خلاصه نامبرده قریب یک ساعت مردم را به اتحاد و اتفاق و مقاومت و مبارزه علیه زورگوئی تحریک نموده، سپس نماز جماعت شروع شده و پس از خاتمه نماز، کاشانی به منبر رفته درباره بیانصافی و کمفروشی اصناف صحبت کرده و ضمناً علاوه نمود که شما غیرت ندارید، اتحاد ندارید، دین ندارید و به شما نمیشود گفت مرد، در ضمن دعا هم اظهار نمود خدایا دست این خدانشناسها و اجنبی و اجنبیپرستان را از سر این ملت کوتاه کن. مجلس مقارن یک ساعت بعد از نیمه شب پایان یافت و در خاتمه، مردم را دعوت نمود که امروز صبح برای عزاداری در مسجد ترکها حاضر شوند.
توضیحات سند:
ــ
۱ـ گفته شده، شداد قصری بزرگ ساخته بود که یک خشت از زر و یک خشت از سیم بود، و باغی درست کرد که در آنجا درختان و میوهها از گوهرها کرد و به جای خاک، عنبر و مشک و زعفران و در عوض آب و ریگ در جویهای آن عسل و شیر و لؤلؤ و مرجان به کار داشت و این برای آن کرد که داوود، او را به خدای یگانه خواند و بر او وعده به بهشت کرد و او خواست که خود در این جهان بهشتی برآرد چون بهشت خدای، آنگاه که قصور و باغها به پایان رسید، چون خواست برای نظاره و تماشا از اسب فرود آید، پایی بر زمین و پایی بر رکاب، عزرائیل جان او بگرفت.
رک: فرهنگ دهخدا
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد اول صفحه 206