صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

متن سند:

رونوشت گزارش رسیده جناب آقای علاء1 وزیر محترم دربار شاهنشاهی ـ از نظر احترام و علاقه بی آلایشی که نسبت به مقام سلطنت و حیثیت کشور ایران داریم خویش را مؤظف می دانیم که توجه جنابعالی را که خود در مدت طولانی و مواقع حساس و بحرانی فداکاری و جانبازی خویش را نسبت به خاندان سلطنت و استقلال کشور ثابت نموده اید به یک دو نکته معطوف سازیم تا دیگر هر نحو صلاح بدانید یا شخصا اقدام فرموده و یا برای اطلاع ذات اقدس همایونی به عرض مبارکشان برسانید.
جای بسی تأسف است که افراد منفور حزب توده2 با آن سوابق شرارت و جسارت به شخص اول مملکت و نوامیس کشور و ملت ایران دوباره سر و کله شان در تشکیلات تازه پیدا شده و در صدد هستند که در بدو شروع این تشکیلات را به لوث وجود خود ملوث سازند.
مثلاً در حزب مردم چند نفر از توده های قدیمی که در دوران های مختلف دارای سوابق ننگ آمیز بوده و هنوز در دادگستری و شهربانی پرونده هایی دارند نه تنها در این حزب رخنه کرده اند بلکه قولهایی هم برای احراز مقاماتی به آنها داده شده است.
برای نمونه یکی از آنها که به سابقه او بیش از دیگران ظنین هستیم به نام محمد معتضد باهری می باشد این شخص از همدستان صمیمی کریم پور3 مرحوم بوده که در ابتدای نهضت توده ایها در شیراز از هیچ گونه خیانت و توهین به شخص اول مملکت و نوامیس مقدس کشور خودداری نکرده است چنانچه در بین سالهای 23 الی 25 از طرف مقامات دولتی تحت تعقیب قرار گرفت و به فرانسه فرار کرد و در زمره حزب کمونیست آنجا درآمد در این مدت دیپلمی هم تحصیل کرده سه چهار سال قبل هم به ایران مراجعت کرد.
در موقعی که امثال دکتر شایگانها4 از مؤسسات فرهنگی که5] احتمالاً سرمایه ملت] کشور هستند بیرون گذاشته می شوند فرد نامبرده که در مکتب او و امثال او این راه ناشایست را آموخته بنا به توصیه کورکورانه یکی از رجال که خود سنگ صمیمیت و رفاقت به خاندان سلطنت را به سینه می زند سال گذشته به سمت دانشیاری در دانشگاه استخدام گردید.
با اینکه این افراد ننگ آور بحمداله در حال حاضر دارای نفوذ و یا مقام حساسی نمی باشند ولی از قرار اطلاع از طریق همین شغل ناچیز در دانشگاه و رخنه ای که در حزب مردم نموده اند دوباره به دست و پا افتاده و مشغول تهیه محیط نامناسبی می باشند به نحوی که تاکنون برای یکی دو نفر از هواخواهان صمیمی مقام سلطنت پاپوشهایی ساخته و به عناوین مختلف آنها را یا به زندان انداخته یا به صورت های دیگری طرد نموده اند.
زیادتر وقت گرانبهای جنابعالی را نمی گیریم مقصود تذکری بود چون به تجربه ثابت شده که این افراد توده ای الاصل مانند مار به آستین پیغمبر هستند.
تدریجا محیط را آلوده ساخته همین که محیط را مساعد دیدند به هر نحوه نیش زهرآگین خود را فرو می کنند.
خدا شاهد است که جز علاقه و صمیمیت به ایران و شاه ایران منظور دیگری از این تذکر نداشته و نداریم چون آنچه گفته شد مستند به مدرک و دلیل می باشد و با رجوع به پرونده فردی که از آن نامبرده شد بین سالهای 23 الی 25 در شهربانی و دادگستری شیراز صدق این عرایض محقق خواهد شد.
با تقدیم احترام و سپاسگزاری 3 امضای لایقرء

توضیحات سند:

1ـ حسین علاء فرزند میرزا محمد علیخان علاءالسلطنه، در سال 1262 شمسی (1301 ق) در شهر تفلیس به دنیا آمد، در آن هنگام پدرش کنسول ایران در تفلیس بود و لقب معین الوزاره داشت.
در شب 11 محرم 1307ق که ناصرالدین شاه از سفر سوم اروپا برمی گشت در تفلیس بخانه معین الوزارۀ رفت و هنگام ورود او علاء به پیشواز شاه رفت و به زبان فرانسه به شاه خوشامد گفت.
در 1307 ق معین الوزاره لقب علاءالسلطنه گرفت و از طرف ناصرالدین شاه به وزیر مختاری ایران در لندن منصوب شد.
علاء هم به اتفاق پدر عازم انگلستان گردید و تحصیلات متوسطه را در آنجا بپایان برد و در 1321 ق به پیشنهاد پدرش از طرف وزارت خارجه به عنوان کارمند، مأمور خدمت سفارت ایران در لندن شد.
در سال 1330 که علاءالسلطنه برای چندمین بار وزیرخارجه شد، علاء به ریاست کابینه وزارت خارجه ارتقاء جست و لقب «معین الوزاره» گرفت.
او چون بزبان انگلیسی تسلط داشت بیشتر اوقات در مشکلات سیاسی که بین وزارت خارجه و سفارت انگلستان روی میداد واسطه ملاقات و مذاکره با وزیر مختار بود و اولیاء سفارت انگلستان با توجه به سوابق مأموریت علاءالسلطنه در لندن به فرزندش نیز اعتماد داشتند.
علاء در دوران جنگ اول جهانی به مناسبت داشتن شغل ریاست کابینه وزارت امور خارجه و چیرگی بر دو زبان انگلیسی و فرانسه در مذاکرات سیاسی ایران با سفارتخانه های خارجی نقش حساسی داشت، او برای شکستن شهرت انگلونیعی خود گاهی بجانبداری از آلمان تظاهر میکرد.
علاء در طول دوران زمامداری وثوق الدوله و مشیرالدوله و حکومت سپهدار رشتی و حکومت کودتا، وزیرمختار ایران در آمریکا بود.
علاء در انتخابات دوره پنجم بوکالت طهران برگزیده شد و در آذر ماه 1302 به طهران بازگشت.
علاء همکاری صمیمانه با تقی زاده را از مجلس پنجم آغاز کرد و در جلسه نهم آبان 1304 که برای خلع سلطنت از سلسله قاجاریه رأی گرفته شد.
علاء هم به بیعت تقی زاده رأی مخالف داد.
پس از پایان مجلس پنجم، در مراد 1306 به وزیرمختاری ایران در پاریس برگزیده شد در سال 1311 به طهران بازگشت به ریاست بانک ملی برگزیده شد.
وی در نیمه دوم سال 1312 به وزیرمختاری ایران در لندن منصوب شد و چهار سال نیز در این مقام بود، سپس در سال 1316 به طهران احضار و از طرف جم نخست وزیر به ریاست کل تجارت و امور اقتصادی منصوب شد.
در نیمه دوم سال 1321 پس از فوت فرزین، علاء به وزارت دربار منصوب گردید و قریب سه سال در این مقام بود و در سال 1324 به سمت سفیر ایران در آمریکا برگزیده شد و رهسپار واشنگتن گردید.
وی در اواخر 1328 به ایران بازگشت و در فروردین 1329 در کابینه علی منصور به عنوان وزیر خارجه معرفی گردید.
بدنبال ترور رزم آرا و مرگ وی در 16 اسفند 1329 توسط فدائیان اسلام، علاء مأمور تشکیل کابینه شد.
اما دوران زمامداری وی به دو روز پس از گرفتن رأی اعتماد از مجلس در تاریخ 12 اردیبهشت بطول نینجامید.
وی پس از استعفا در نیمه سال 1330 مجددا وزیر دربار شد.
بدنبال برکنار زاهدی از پست نخست وزیر در سال 1334، علاء مأمور تشکیل دولت شد.
بدنبال الحاق ایران در پیمان بغداد، علاء تصمیم به شرکت در کنفرانس دولت های عضو پیمان در بغداد را داشت که به دلیل مخالفت نبردهای ملی و مذهبی با این پیمان، فدائیان اسلام در تاریخ 25 / آبان / 1334 وی را که قصد شرکت در مجلس ترحیم سیدمصطفی کاشانی (نماینده مجلس و فرزند ارشد آیه اللّه کاشانی) که در مسجد شاه منعقد گردیده بود، ترور می نمایند.
اما وی از این حادثه جان سالم بدر برد و در حالیکه سر و پیشانیش جراحات سطحی برداشته بود و باند پیچ نموده بود در جلسه های پیمان بغداد شرکت کرد (به دنبال این ترور نواب صفوی و برخی از اعضاء فدائیان اسلام دستگیر و محاکمه و اعدام شدند و دولت علاء تا اواخر 1335 به کار خود ادامه داد.
وی در سال 1336 بار دیگر به وزارت دربار منصوب و تا شهریور 1342 در این مقام بود، وی همچنین ریاست شورای جشن های شاهنشاهی، ریاست هیئت امنا دانشگاه پهلوی ـ ریاست هیئت موسسین دانشگاه ملی ـ و ریاست انجمن برادری جهانی و لاینز بین المللی و استاد اعظم فراماسونری را به عهده داشت.
وی سرانجام در 21 تیر 1343 فوت و در مجاورت حضرت عبدالعظیم دفن گردید.
حسین فردوست در خصوص وی چنین می گوید: «...
این شخص طرفدار سیاست انگلیس و علاقمند شدید به محمدرضا، از دوره جوانی که هر دو نماینده مجلس بودند، نزدیک ترین فرد به مصدق بود.
همین فرد، تردیدی نداشته و ندارم که محکم ترین رابط بین محمدرضا با سفارت های انگلیس و آمریکا و در عین حال محکم ترین رابط بین محمدرضا و مصدق بود.
اطلاع داشتم که ملاقات های علاء با انگلیسی ها و آمریکایی ها فقط در رده سفیر بود و محل ملاقات آنها در ساختمان وزارت دربار بود.
» برای اطلاع از نقش علاء در دوران دولت مصدق و حضور وی در عرصه تحولات سیاسی دهه 1330 به کتاب خاطرات فردوست مراجعه کنید.
منبع: نخست وزیران / ابراهیم صفایی / ص 257 2ـ حزب توده در مهرماه 1320 یک ماه پس از ورود ارتش های بیگانه به خاک ایران موجودیت خود را اعلام کرد.
موسسان حزب توده از بقایای کمونیستهای سابق بودند که سالیان پیش از شهریور 1320 هش مامور اشاعه افکار کمونیستی بودند و در سال 1310 محکوم شده بودند و تا شهریور 1320 تعدادی از آنها در زندان و یا در تبعید بودند.
طی فرمان عفو عمومی، 28 شهریور 1320 آزاد شدند و پس از آن درصدد برآمدند که حزبی به نام حزب توده با مرام کمونیستی بنیان گذارند.
افرادی چون سلیمان محسن اسکندری، دکتر محمد بهرامی، مرتضی یزدی، جعفر پیشه وری، تقی مکی نژاد و احسان طبری جزو مؤسسان حزب و آزادشدگان از زندان بودند که به اشاره دولت شوروی دست به تشکیل حزب توده زدند.
اولین جلسه هیأت مؤسسان حزب توده در مهرماه 1320 در منزل محسن اسکندری با حضور 37 نفر از دسته 53 نفر و کمونیستهای دیگر و «علی اف» که ایرانی الاصل و کاردار سفارت شوروی بوده و به صورت ناشناس در جلسه حضور داشت، تشکیل گردید.
در این جلسه اعضای کمیته مرکزی انتخاب شدند و مرامنامه حزب به تصویب رسید.
حزب توده از تأسیس تا آغاز پیدایش فرقه دمکرات به صورت یک سازمان علنی و ملی می خواست باشد، ولی در همان آغاز راه منحرف شد و با طرح مسأله اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی نشان داد که نیروی وابسته به امپریالیسم شرق است.
بعد از پیدایش فرقه دمکرات حزب توده به اوج خود می رسد و سه وزیر، به کابینه ائتلافی قوام وارد می کند و حزب توده از نظر کمی و کیفی گسترش می یابد که این دوران را دوران طلایی خود می داند.
پس از تیراندازی به شاه در 15 بهمن 1327، حزب توده غیرقانونی اعلام می گردد و اعضای آن دستگیر و یا متواری و سپس در خارج جمع می شوند و حزب را سامان می دهند.
در زمان نخست وزیری دکتر مصدق با استفاده از شرایط مساعد و آزادیهای به وجود آمده، یک سری سازمانهای علنی ایجاد و با شعار ملی شدن نفت مخالفت می کند.
بعد از کودتای 28 مرداد، سازمان نظامی حزب کشف می شود و دوران ورشکستگی حزب فرا می رسد و مجددا در خارج از کشور کار خود را ادامه می دهند و در تمام این دوره که به سال 1357 ختم می شود، کار حزب توده در داخل کشور اقدام به سازماندهی حزب و در خارج ستیز ایدئولوژیکی با گروههای ملی گرا بود.
دوران نهایی حزب توده از سال 1357 می باشد.
که بعضی از آنها معتقد بودند که با استقرار عناصر لیبرال می توانند در بازیهای دیپلماسی شرکت کنند و می گفتند که نهضت روحانیت و حکومت اسلامی دوامی ندارند و گروه دیگر در دل، شکننده بودن نظام را حتمی می دانستند و با کارهای مخفی به سازماندهی مشغول بودند.
اما در ظاهر حامی نظام بودند و از نظام حمایت می کردند ولی در خفا با خائنانی مانند: ناخدا افضلی و سرهنگ عطاران، سرهنگ کبیری و آذرفر، فعالیت پرجوش و خروش جاسوسی به سود شوروی را رهبری می کردند.
اما در سال 1361 به جرم جاسوسی و توطئه حزب توده منحل و رهبران آن دستگیر شدند و اعضای کمیته مرکزی فعالیتهای جاسوسی خود را اعتراف کردند و پایان زندگی این حزب فرا رسید.
سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، خاطرات ایرج اسکندری / تهران / مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ـ خاطرات نورالدین کیانوری / تهران / دیدگاه / 1374.
3ـ امیرمختار کریم پور شیرازی فرزند قدمعلی در سال 1301 ه در خانواده ای شیرازی الاصل در تهران بدنیا آمد.
نامبرده پس از سپری نمودن تحصیلات مقدماتی در رشته حقوق به دانشگاه راه یافت و بدلیل مردودی از دانشگاه اخراج گردید.
مشارالیه عضو حزب توده بود و در سال 23 شورای متحده او را به عنوان کادر تشکیلاتی با حقوق ماهیانه سه هزار ریال استخدام نمود ولی به دلیل سرپیچی از عمل به دستورات صادره، از حزب توده اخراج شد، وی بعدا به عضویت حزب ایران در آمد و در انتخابات مجلس سنا در سال 1328 به نفع مصدق فعالیت داشت.
نامبرده با تشکیل جلسات هفتگی تحت عنوان انجمن دانشوران ایران در قلهک به سیاستهای دولت وقت و حضور آمریکائی ها در ایران انتقاد می نمود و در سال 1328 در دوره 16 مجلس شورای ملی خودرا کاندیدای شهر تهران کرد و علیرغم مخالفت ظاهری با شاه از پدرش رضاخان تعریف و تمجید می نمود.
امیر مختار کریم پور در وزارت دارائی استخدام شد و در سال 1330 بعنوان بازرس آن وزارتخانه در شرکت بیمه انتخاب گردید و همزمان امتیاز روزنامه شورش را گرفت و در آن نشریه مطالبی علیه دربار و دولت که توسط امیر پناهی رئیس دفتر بازرسی نخست وزیری تهیه و بوسیله مدیر روزنامه به چاپ می رسید که به همین دلیل در سال 31 دستگیر و چون از دولت حمایت و شاه دوستی خود را ثابت کرد از زندان آزاد شد.
نامبرده نقشی چندگانه بازی می کرد و از طرفی بدلیل موضع گیریهای تندش علیه رژیم وقت به مشاعر انقلاب و از طرفی در جبهه ملی بعنوان جاسوس رکن دوم ستاد ارتش در آن جبهه و مظفر بقایی او را خبرچین شهربانی می دانست و در سفری که در سال 29 به شیراز داشته رسما از وی در باشگاه افسران در ضیافت شامی پذیرایی شد.
کشاورز صدر در جلسه ای در منزلش در سال 29 اظهار داشته که از طرف سردار فاخر حکمت رئیس مجلس شورای ملی مجددا ده هزار ریال به امیر مختار کمک مالی کرده است و امیر مختار کریم پورشیرازی از طریق کشاورز صدر با قوام السلطنه و ارسنجانی ارتباط داشت.
مشارالیه در حوادث 28 مرداد سال 32 به نفع دکتر مصدق در تظاهرات شرکت و به همین دلیل دستگیر و یکبار قصد داشت از جلسه دادگاه فرار نماید که موفق نشد.
وی نهایتا با توجه به مدارک موجود به دلیل سوختگی زیاد «احتمالاً توسط بنزین» در تاریخ 24 /12 /32 در زندان زنده زنده در آتش سوخت.
بعضی دلیل مرگ وی را خودکشی و یا مرگ بر اثر شکنجه نیز بیان کرده اند.
4ـ سید علی شایگان فرزند حاج سید هاشم مولی از معاریف شیراز در 1281 ش در شیراز به دنیا آمد و علوم قدیمه و فقه اسلامی و دوره دبیرستان را در آن شهر آموخت.
سپس به تهران آمد و در رشته علوم سیاسی فارغ التحصیل شد و در سال 1307 جزء نخستین گروه دانشجویان برگزیده به اروپا رفت و در رشته حقوق بین الملل از دانشگاه پاریس درجه دکترا گرفت.
در سال 1312 در دانشکده حقوق به تدریس پرداخت و در سال 1319 به سمت استاد دانشگاه حقوق و سپس معاون آن دانشکده منصوب شد.
از شهریور 1320 وارد جهان سیاست گردید و در سال 1324 معاون وزیر فرهنگ شده و سپس به وزارت فرهنگ رسید.
در سال 1327 پس از تیراندازی به سوی شاه و اتهام شرکت حزب توده در این سوء قصد، وکالت سران بازداشتی حزب توده را به عهده گرفت.
با اوج گرفتن نهضت ملی، دکتر شایگان از سوی مردم تهران کاندیدای نمایندگی دوره شانزدهم گردید.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 وی مانند دیگر یاران دکتر مصدق همچون دکتر حسین فاطمی، مهندس حبیبی و دکتر صدیقی به دادگاه نظامی برده شد.
وی در دادگاه بدوی محکوم به زندان ابد و در دادگاه تجدیدنظر به 10 سال زندان محکوم گردید که پس از سه سال به علت کسالت شدید آزاد شد و به امریکا رفت.
وی در سالهای آخر عمر خود رهبری نهضت ملی ایران علیه رژیم را در امریکا برعهده داشت و نشریاتی در خارج زیر نظر وی چاپ می شد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوبار به ایران آمد و با اعضای جبهه ملی تماسهایی بر قرار نمود.
تا اینکه سرانجام در نیمه اردیبهشت سال 1360 در امریکا در سن 79 سالگی از دنیا رفت و در هفته آخر اردیبهشت ماه، جنازه وی به ایران آورده شد و در کنار آرامگاه اللهیار صالح به خاک سپرده شد.
5ـ به علت پارگی و فرسودگی سند، این کلمه خوانده نمی شود.

منبع:

کتاب محمد باهری به روایت اسناد ساواک صفحه 9

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.