تاریخ سند: 3 مهر 1357
موضوع: شرکت آلوم پارس
متن سند:
تاریخ: 3 /7 /1357
موضوع: شرکت آلوم پارس
جناب آقاى علینقى سعید انصارى
پیشکار ارجمند والاحضرت شاهدخت شمس پهلوى
با کمال احترام وصول مرقومه شماره 4818 مورخ 18 /6 /1357 آنجناب را اعلام مىدارم و از اینکه مرا به جاى آقاى فریبرز اطمینان به عنوان نماینده والاحضرت شاهدخت شمس پهلوى به عضویت هیئت مدیره شرکت سهامى آلوم پارس معرفى فرمودهاید سپاسگزارم.
بر مبناى معرفى نامه مذکور و طبق دعوتى که از طرف مدیرعامل شرکت آلوم پارس به عمل آمده بود، براى حضور در جلسه هیئت مدیره شرکت که ساعت 3 بعد از ظهر امروز (3 /7 /1357) در محل شرکت تشکیل مىشد حاضر شدم. همکار ارجمندم آقاى علاءالدین سلطانزاده هم که از طرف جنابعالى بنمایندگى والاحضرت براى عضویت هیئت مدیره معرفى شده بودند، حضور داشتند.
در آغاز جلسه، و بعد از مراجعه به اساسنامه شرکت معلوم شد که عضویت اینجانب و آقاى سلطانزاده در هیئت مدیره موکول به تائید و تصویب مجمع عمومى شرکت مىباشد، علیهذا ما دو نفر از شرکت در مذاکرات و اتخاذ تصمیمات خوددارى نموده، و فقط به صورت ناظر، به حضور در جلسه ادامه دادیم.
چون مذاکراتى که در این جلسه انجام شد، حائز کمال اهمیت بوده و بایستى با قید فوریت نسبت به آنها اتخاذ تصمیم شود، ذیلا مراتب را گزارش مىدهم تا در اسرع اوقات [وقت] باستحضار والاحضرت رسانیده شود:
1ـ نظر به اینکه جنابعالى از ریاست هیئت مدیره شرکت استعفا داده بودید پیشنهاد شد که آقاى احمد تقوى (نماینده بانک توسعه صنعتى و معدنى ایران) به ریاست هیئت مدیره انتخاب شوند ولى ایشان اظهار داشتند که چون والاحضرت قصد فروش سهام خود را دارند، و وضع مالى شرکت نیز به صورتى است که اگر به فوریت اصلاح نشود احتمال توقف کامل کارها مىرود، لذا از قبول سمت-خوددارى نمودند و نتیجتا تصمیمى در اینباره اتخاذ نشد.
2ـ طبق گزارش کتبى و شفاهى آقاى اعتمادیه، مدیرعامل شرکت آلوم پارس:
«شرکت در شهریور ماه حتى قادر به پرداخت مساعده کارگران نبوده است و با تلاشى که بعمل آمده هیچیک از بانکها حاضر بدادن وام یا اعتبار به شرکت نشدند... امروز سوم مهر ماه است به علت عدم پرداخت مساعده به کارگران رئیس کارخانه ناگزیر گردیده است کارخانه را ترک کند و بکارگران وعده داده است که به تهران مىرود و در مراجعت دستمزد آنها را پرداخت مىنماید...»1
سپس مدیرعامل و رئیس کارخانه اظهار داشتند که اگر بفوریت مبلغى در حدود /000 /000 /30 ریال براى پرداخت حقوق کارگران و مخارج ضرورى کارخانه تامین نشود، خطر آن هست که کارگران از شدت نیاز ناگزیر شوند که به اعتصاب و خرابکارى متوسل شوند.
توضیحات سند:
1ـ قسمتى از اعتصابهاى جریانات منتهى به پیروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 به سوءاستفاده و سوء مدیریت و چپاولگرىهاى اقوام و نزدیکان محمدرضا درباریان بر مىگشت زیرا با عدم پرداخت حقوق کارمندان کارخانجاتشان سبب اعتصاب و اعتراض آنان-مىشدند.
چون موضوع حائز کمال اهمیت بود و به خصوص با توجه به اوضاع و احوال موجود، آقاى تقوى پیشنهاد نمودند که براى جلوگیرى از حوادث نامطلوب، هر یک از سهامداران به فوریت به نسبت سهام خود مبلغى نقدا به شرکت قرض بدهند تا حقوق کارگران پرداخت شود. این پیشنهاد از طرف نمایندگان سهامداران حاضر در جلسه پذیرفته شد.
چون اینجانب و آقاى سلطانزاده هنوز سمت رسمى در هیئت مدیره نداشتیم و نمىتوانستیم از جانب والاحضرت نیز قبول تعهدى بکنیم، و با توجه به اینکه جنابعالى ریاست هیئت مدیره و نمایندگى سهام والاحضرت را به عهده داشتهاید، علیهذا از ما خواسته شد که مراتب را به اطلاع برسانیم تا در مورد پرداخت فورى سهمیه والاحضرت به فوریت اتخاذ تصمیم و اقدام شود.
3ـ طبق گزارش مدیرعامل شرکت و صورتریزى که تهیه شده است، شرکت مذکور براى چهار ماه، از شهریور الى آذرماه سال، جارى، احتیاج به حدود /000 /000 /337 ریال وجه دارد تا به مصرف خرید مواد اولیه و لوازم فورى و ضرورى کارخانه از خارج کشور و پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان و-متخصصین خارجى برساند، و چون صندوق شرکت فاقد هرگونه وجه و اعتبارى مىباشد، مىبایستى این مبلغ از محل اخذ وام تامین گردد.
نمایندگان بانک ساختمان ـ بانک توسعه صنعتى و معدنى ـ بانک اعتبارات صنعتى که جزو صاحبان سهام و حاضران در جلسه بودند صریحا اعلام داشتند که کلیه کوششهاى لازم براى اخذ وام به عمل آمده ولى هیچیک ازبانکها با دادن وام واعتبار موافقت نکردهاند وبانک اعتبارات صنعتى نیز در صورتى
حاضر است تا مبلغ 000 /000 /160 ریال وام بدهد که اعضاى هیئت مدیره شرکت فرم 80 را امضاء کنند، یعنى اضافه بر اینکه شرکت تعهد پرداخت دین را مىنماید، هر یک از مدیران شرکت نیز شخصا پرداخت کلیه بدهى شرکت را تعهد نمایند.
با توجه به مراتب فوق متمنى است به فوریت نظر والاحضرت را در موارد فوق ابلاغ فرمائید تا اقدام شود.
با تقدیم احترامات
دکتر ابوالقاسم تفضلى 1
منبع:
کتاب
زنان دربار به روایت اسناد ساواک - شمس پهلوی صفحه 242