تاریخ سند: 19 شهریور 1343
موضوع : پخش اعلامیه علیه وزیر دارائی
متن سند:
شماره : 1684 /326
یک نسخه اعلامیه ماشین شده پیوست که
به نظر می رسد از طرف دارودسته دیگری در
وزارت دارائی تنظیم شده باشد روز گذشته به
پست انداخته شده که عینا جهت اطلاع به
پیوست تقدیم می گردد.
بررسی شد در این مورد اقدامی معمول گردید تا وصول پاسخ و
شناسائی افراد مشکوک اقدامی ندارد روی پرونده آقای امیرعباس
هویدا وزیر دارائی بایگانی شود
رئیس بخش 322 رشیدی
25 /6
آقای رضائیان
21 /6
ز بیمقداری خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد از این بالانشینی ها
ارباب مهر1 واقعا اگر مفاد شعر بالا درباره
دو نفر مصداق پیدا کند اولش شخص شخص
[شخیص ]ارباب مهر هستید.
ارباب جان در
روزنامه ها خواندم که ارباب عزیز و غاصب در
روز بازدید از آن تشکیلات خصوصی
شکرخوری کرده بودند و اظهارات حضرتت
اینطور درج شده بود که در گذشته افرادی در
بازرسی کل می آمدند که بیکاره و از همه جا
مانده بودند ارباب جان به حق و حقیقت و
انسانیت یعنی همان حق و حقیقت و انسانیتی
که در تو و عباس جان2 وجود خارجی ندارد
قسم و به آن اندازه رو و پرمایگی و بی حیایی که
در تو و اربابت سراغ دارم سوگند یاد می کنم که آنچه ارباب عزیز گفته است قاسم کوری است و
این نعره های جا و بی جای تو و اربابت داستان آن شیر پیر ریقو از کار افتاده ای را به یاد من
انداخت.
می گویند شیر پیری با این توصیف در گوشه ای خوابیده بود و به قول معروف ازش می رفت با این
ترتیب دائما از عقب صادهائی [صداهائی ]رها می کرد و گاهی که رمقی می گرفت و فرصتی
می یافت از ته دل نعره ای می کشید از او پرسیدند تو که کاری ازت ساخته نیست در این صورت
اولاً بگو نعره کشیدنت چیست و در ثانی چرا خودت را نگه داری نمی کنی و دائما صدا رها
می نمائی؟ او گفت ول دادن این صداهای پی درپی از شدت ترس و از خودبی خود شدن است
ولی نعره ای می کشم می خواهم دیگران نفهمند که از کار افتاده ام و بدین لحاظ آنها را بترسانم.
حالا ارباب عزیز اگر واقعا نعره کشیدن تو و عباس خان در این قبیل مواقع از این لحاظ و از این
قرار است که ما حرفی نداریم آنچه دل تنگتان می خواهد بگوئید و اگر مقصود و منظور دیگر در
بین است بفرمائید تا ما هم بدانیم در غیر این صورت بایستی ارباب آردی و عباس پیشه هنری
بدانند کسانی در گذشته به بازرسی آمده و رفته اند که از نظر فضیلت اخلاقی و تحصیلات و
پاکدامنی و شرافت ذاتی و شاهدوستی و
وطن پرستی تو و ارباب عباست لیاقت نوکری
ایشان را نداشته و ندارید.
ارباب جان باز هم می گویم به مولا و پیر برحقم
حضرت علی[ع] و به مولا و پیر قلابی بناحقت
شوقی افندی3 قسم و به دین قدیمی و مذهب
جدید و دین آینده ات سوگند می خورم که کس به
این هارت و پورتهای تو و اربابت گوش نمی کند
بی خود زحمت نکشید.
بیش از این زیاده قربانت.
منشی مخصوصت را از طرف من و دوستان
ببوس و این شعر را برایش بخوان:
گفتم سخنت گفت شنیدن دارد
گفتم که لبت گفت مکیدن دارد
گفتم که اگر جامه از تنت برگیرم
گفت حکایتی است دیدن دارد
به هر صورت آن حکایت دیدنی را فراموش نکنی که اساس اصلاحات تو و اربابت در آن حدود
است.
خداحافظ ارباب تا هفته آینده.
منشی باشی
توضیحات سند:
1ـ منظور دکتر فرهنگ مهر می باشد.
2ـ منظور، امیرعباس هویدا است.
3ـ شوقی (ربانی) افندی پدر عبدالبهاء پیش از مرگش وصیت کرد که ابتدا عبدالبهاء و سپس پسر کوچکترش «محمد
علی میرزا» ملقب به «غصن اکبر» جانشین وی گردد.
اما عبدالبهاء به آن وصیت عمل ننمود و به جای او نوه دختری خود
یعنی شوقی را به جانشینی برگزید.
شوقی افندی در اروپا درس خواند و بعد از پایان تحصیلات هم در اروپا و امریکا بسر
برده و همسر کانادایی نیز اختیار نمود.
این زن که پس از مرگ شوقی نقش بسیار مهمی در فعالیت فرقه بهائیت ایفا نمود
خانم «روحیه ماکسول» نام دارد.
شوقی مشهور به پیشوای سوم بهائیان ـ ملقب به «ولی امراللّه » یا «شوقی ربانی» را
بهائیان امام مطاع خود دانسته و فرامین وی را اوامر خدا می شمردند!! شوقی افندی فاقد اولاد بود بنابراین مسئله
جانشینی وی دستگاه رهبری بهائیان را به این فکر واداشت که این فقدان را به نحوی جبران کند.
در نتیجه تصمیم
گرفتند که پس از وی تشکیلاتی به نام «بیت العدل» رهبری بهائیان را برعهده داشته باشد.
شوقی افندی در سال 1334
خورشیدی در سن پنجاه و هشت سالگی در لندن به طور ناگهانی درگذشت و برخلاف رسم بهائیان که هر ساله وصیت
نامه خود را که قبلاً نوشته اند تجدید می نمایند، از خود وصیت نامه ای هم به جای ننهاد.
منبع:
کتاب
امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 102