تاریخ سند: 5 مهر 1343
احتراماً شیخ محمد خیرخواه یزدی در مسجد امام چنین اظهار داشت: امشب دوران عیسی مسیح و موسی کلیم و دوران اسلام را میسنجیم
متن سند:
تاریخ:5 /7 /1343
ریاست محترم امنیت شهرستان قم
احتراماً شیخ محمد خیرخواه یزدی در مسجد امام چنین اظهار داشت: امشب دوران عیسی مسیح و موسی کلیم و دوران اسلام را میسنجیم. هر یک به مقتضای زمان و مکان قیامها و تغییر و تحولاتی به بشریت دادهاند. مثلاً در دوران عیسی مسیح جامعه بشریت معنویت را به حد افراط پیش برده و به مادیات بیاعتنا بودهاند در اثر تغییر و تحول عیسی مسیح به جامعه بشریت آن زمان فهماند که بایستی به مادیات بی اعتنا نبود ولی در این زمان مروای [مریدان] مسیح و یهودی از این دستور سوء استفاده کردهاند به معنویت پشت پا زده و فلسفه میآورند که پول به دستآور که با پول میشود بر تمام مردم حکومت کرد. نمیتوان با پول بر افکار مردم مسلط شد، دنیای آزاد از این گونه حکومتهای مادی انزجار و متنفر است. بایستی حکومت کردن بر افکار مردم، مادیت و معنویت هر کدام دوشادوش یکدیگر باشند. نه استدلال و فلسفه بیاوری که در دنیای امروزی مادیت به معنویت میچرخد نه این استدلال صحیح نیست. بایستی هر دو در مسیر باشند و همینطور دوران موسی کلیم. ولی استدلالهای اسلام مجزا است. یعنی بایستی مادیت و معنویت به حد اعتدال رعایت و دوشادوش یکدیگر باشند آیا با این استدلال اسلام با تلفن و اتوبوس و هواپیما و سایر وسایل امروزی مخالف است؟ ما دکتر میخواهیم به شرطی که از کشور خودمان باشد و بایستی در او تقوی و پرهیزکاری و وجدان علاوه بر مادیت رشد کند زیرا فردا نوامیس ما در اختیار اوست. اگر تقوی و وجدان در او نباشد چه انحرافهای شخصی و اجتماعی به وجود میآید. ما مهندس میخواهیم به شرطی که از کشور خودمان باشد که در او معنویت رشد کند که فردا در مقابل چک تضمین شدهای بتواند خود را کنترل کند و خائن به جامعه نباشد و اما در این جامعه تاریک چه افکاری بایستی بر خلاف جامعه فکر کند و مسیر یک اجتماع که در منجلاب بدبختی است عوض کند. این نوع افکار [را] بر دو دسته تقسیم میکنند دسته اول افکاری که دور از اجتماع عمومی اجتماع کوچک و آزاد و مستقل به وجود نیاورد دسته دوم افکاری که در همان اجتماع عمومی مسیر اجتماع را عوض میکند. عالیترین و بهترین امتیازی که مذهب شیعه به سایر ادیان دارد همان روشی است دور از اجتماع عمومی، اجتماع آزاد و کوچک به وجود میآورد و در آن جوانان مبلّغ و نویسندگان شیعه تربیت میکند و آن وقت تا بتواند مسیر اجتماع عمومی را عوض کند. این مدل آفرینش است که چنین افکاری را تقویت میکند تا در اجتماع تاریک بتواند مسیر تاریک را عوض کند. جامعه روحانیت در هر موردی از اجتماع عمومی مجزا بوده و به هیچ دولت یا حکومتی متکی نبودهاند و از هیچ دولتی حقوق نگرفته و با هیچ دولت و حکومتی هم جنگ ندارند. ما بایستی [ناخوانا] به وجود آوریم که این اجتماع تاریک را عوض و این استبداد را تغییر دهیم. بحمداله رجال ما به اندازه[ای] روشن فکرند و بیش از این بیدارند که دیگران تصور میکنند و چه بسا در هر دوران و مکان اشخاصی که رجال آسمانی هم نبودهاند بر خلاف این محیطهای تاریک فکر کردهاند و مسیر محیطهای تاریک را عوض کردهاند. مثلاً در افغانستان، سیدجمالالدین و در لبنان سیدشرفالدین1 و در آمریکا .... و در هندوستان..... آیا این افکار از کجا به وجود میآید؟
در عصر و زمان حاضر خودمان هم آیتالله خمینی است. آیا افکار این شخصیت بزرگ از کجا رشد کرده؟ محصول چه محیطی است. افکار این مرد مجاهد محصول همان حوزه صد ساله علمیه قم است و محصول همان مدرسه فیضیهای که در آن زمان چه صداهایی در محیط این مدرسه طنین انداخته بود و درهای حجرهها را بسته من که در آن موقع نبودم به طوری که خودشان میگویند. بلی افکار این [مجاهد] عالیقدر از آن محیط است.
حسین بایستی برای اعتلای دین و قرآن کشته شوی. حسین خود میداند که سیاستهای یزید به پیروی از سیاست پدرش معاویه چه تاریکیهایی را در بر دارد و حسین بایستی کشته شود تا دین و قرآن زنده بماند. روحانیت هم به پیروی از این دستورات خمینی از حریم روحانیت دفاع میکند و هر موانعی را برای متزلزل ساختن حریم دین باشد با شهامت از میان برمیدارد. حسین تو در مدینه نشستهای مردم را کمک و یاری نخواهد کرد تو به میدان برو تا مردم عذر نداشته باشند تو بایستی به میدان بروی کشته بدهی و کشته بشوی تا دین و قرآن زنده بماند.
احمدی
رونوشت برابر با اصل است.
توضیحات سند:
1. سیدعبدالحسین شرفالدین، فرزند شریف یوسف بن شریف جواد ابن شریف اسماعیل در سال 1261ﻫ ش در شهر کاظمین چشم به جهان گشود. وی از اساتیدى همچون سیدکاظم طباطبایى، آخوند خراسانى، فتحالله اصفهانى، شیخ محمد طه نجف و شیخ حسن کربلائى بهره برد.
وى علاوه بر تحصیل علوم اسلامى در خصوص اوضاع اجتماعى و مسائل جامعه اسلامى تحقیق و تفحص مىکرد، چنانکه وى در مقدمه کتاب المراجعات مىنویسد: «اختلافات شیعه و سنى از همان نخستین روزهاى جوانى مرا رنج مىداد و در فکر راه چاره براى آن بودم.» در سن 32 سالگى به منطقه جبل عامل در جنوب لبنان وارد شد و با استقبال باشکوه و پرشور علما و مردم روبهرو شد و مردم دریافتند که رهبر خود را یافتهاند.
علامه شرفالدین علاوه بر مبارزه با مستکبران محلى با استعمار فرانسه نیز به شدت مقابله کرد و آنان را در تنگناى سختى قرار داد و لذا شخصى به نام ابن حلاج را جهت ترور وى اعزام کردند، ولى طرح آنان عقیم ماند و علامه به سوریه مهاجرت کرد، اما فرانسویان خانه وى در شحور را به آتش کشیدند و منزلش در صور را غارت کردند و کتابخانه آن بزرگوار را به آتش کشیدند و با کمال تأسف 19 کتاب تألیف یافته او که به صورت خطى در کتابخانهاش بود در آتش سوخت. آن عالم جلیلالقدر سپس به فلسطین تبعید شد، ولى علامه شرفالدین به مصر رفت و با شیخ سلیم بشرى رئیس جامعه الازهر جلسات متعددى برگزار کرد که ثمره آن کتاب المراجعات است.
وى در اواخر 1298ش از مصر به آبادى علم در فلسطین که نزدیک جبل عامل بود، مهاجرت کرد و بعد از موافقت و تضمین دولت فرانسه مبنى بر عدم تعقیب مبارزان، به جبل عامل بازگشت و مورد استقبال پرشور مردم قرار گرفت.
در اخلاق و صفات او را مردى با سعت صدر، نرمخو، قوىالقلب، پرابهت، متواضع و طرفدار حق مىدانستند. انصاف در وجودش حکمفرما بود، لذا بین فقیر و غنى، خویشاوند و دور تساوى قائل بود، تنها حق را مىدید و به همین جهت مىگوییم او در ورع، صفاى نفس پاکدلى و حقگویى اسوه و پیشوا بود. در عین پاکدلى از کسى فریب نمىخورد و دوراندیش و تیزهوش بود. وى مسافرتهاى زیادى داشت و در سال 1300 از راه دریا به زیارت حج بیتالله نایل آمد. در آن سفر امام جماعت مسجدالحرام بود و حج او مشهور آفاق شد. وى علاوه بر اشتغال به مباحث علمى از نیازهاى جامعه غفلت نکرد و علاوه بر احداث حسینیه و مسجد، براى پسران و دختران مدرسه و براى طلاب، حوزه درسى ایجاد نمود وى معتقد بود براى هدایت انسانها باید از همان جا شروع کرد که گمراهى شروع شده است. وی در سال 1336 ش درگذشت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
(رهبرى امام على(ع) در قرآن و سنت، سیدشرفالدین موسوى ترجمه محمدجعفر امامى، صص 21 ـ 32)
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ محمد یزدی صفحه 5