تاریخ سند: 11 خرداد 1342
در ساعت 8 شب آقای قمی در منزل خودشان منبر بودند و چنین اظهار میداشت: ما ملت ایران توقع داشتیم که شاه مملکت ما و نخستوزیر و هیئت حاکمه ایران پشتیبان عالم تشیع در تمام دنیا باشند
متن سند:
تاریخ:11 /3 /1342
موضوع: درباره آقای قمی
در ساعت 8 شب آقای قمی در منزل خودشان منبر بودند و چنین اظهار میداشت: ما ملت ایران توقع داشتیم که شاه مملکت ما و نخستوزیر و هیئت حاکمه ایران پشتیبان عالم تشیع در تمام دنیا باشند، ولی متأسفانه پشتیبان که نبود، پشت پا به آئین قرآن و دین اسلام زدند، میخواستند زنها را در امور اجتماع آزاد سازند، خوشبختانه قیام روحانیت دماغ آنها را به خاک مالید و نگذاشت عملی شود، چون از این لحاظ دماغشان به خاک مالیده شد دست به آرای عمومی زدند. مگر میشود قانونی که قرآن تعیین نموده با آوردن آرای عمومی، قانون تغییر داده شود؟ ولی این دولت، نمیدانم خودش فاسد است یا تحت تأثیر دولتهای کثیف و بیگانه قرارگرفته و این کار را کرده و در قانون قرآن تغییر دادند. در موقع آرای عمومی دور منزل مرا محاصره نموده و تلفن و ارتباط مرا با ملت قطع نموده و نگذاشتند فتوای من به گوش ملت برسد. آیا معنی آزادی این است؟ در مورد سپاه دانش گفتند که اخیراً خبر به من رسیده که عدهای از بیدینان را اطراف و قراء تقسیم نموده که بر ضد دین اسلام مردم را تبلیغ مینمایند و اخیراً پرده از روی کار این دولت برداشته شد که از طرف یک وزیر بیدینی لایحهای تنظیم شد که شروط متدین بودن به دین اسلام از قانون انتخابات حذف شود، یعنی یک نفر بیدین میتواند وکیل مجلس شده و برای ملت مسلمان کار بکند. ولی آقایان قضات باوجدان لایحه را رد نموده و دماغشان را به خاک مالیدند؛ و گفت: من به شما ملت مسلمان دستور میدهم که قیام کنید، ولی نه قیام مسلحانه. هیچکس حقی ندارد به کسی سیلی بزند یا با حربهای به کسی جریحه1 وارد نماید. هر کس این عمل را انجام دهد، بدون دستور ما میباشد. فقط از کشتن و از زدن و از زندان و از توهین نترسید و حقایق را به تمام دنیا بگویید، ولی با نظم و آرامش، طوری قیام کنید که نظم و آرامش مملکت به هم نخورد. بسیاری از مردم طاغی2 افسران ارتش به من مراجعه نموده و اجازه قیام مسلحانه خواستهاند ولی من اجازه ندادهام، اما اگر خداینخواسته روزی بشود که وظیفهمان ایجاب نماید که مسلحانه قیام نماییم، از هیچکس نترسیده و قیام میکنیم و من خودم جلو بوده و اول سینه من هدف تیر دشمنان دین قرار گیرد.
در خاتمه دعا نمود که خدایا3 مرا به این سعادت نائل گردان و درراه دین شهید شوم و همچنین خدا شما را نصرت دهد که در راه دین شهید شوید.
توضیحات سند:
1. اصل: جریه
2. اصل: طاقی
3. اصل: خدا
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 02 صفحه 159