متن سند:
از طرف صنف الکتریکی و لوازم برق فروشی در پشت شهرداری مجلس
عزاداری منعقد بوده است در این مجلس آقایان شیخ عباسعلی اسلامی1 و
فلسفی منبر میرفته اند وضع منبر شیخ عباسعلی اسلامی پسندیده نبود و با
کنایات و ذکر احادیث و روایات همواره نسبت بدولت و دستگاه حاکمه حملات
تندی میکرده است.
بر عکس اقای فلسفی صحبتهای مینمود که برای پرورش
افکار و اخلاق مردم مناسب بود.
در هیئت های محلی، در مجلس عزاداری طیب حاج رضائی2 چند نفر مداح و
روضه خوان منبر میرفتند
ضمنا شیخ باقر نهاوندی هم
منبر میرفت در یک جلسه که
اینجانب حضور یافتم ـ اقای
نهاوندی روی منبر غیر از
شرح وقایع کربلا بیانات
دیگری نکرد بطوریکه طیب
حاج رضائی ـ اظهار میداشت
میگفت بنامبرده متذکر شده
است در صورتیکه غیر از
ذکر حالات ائمه و امور دینی
اگر نسبت به شخصی یا
هیئت حاکمه مانند بعضی از
وعاظ اهانتی کند در حضور
مردم از منبر پائینش خواهد
کشید.
در مجلسی که از طرف اهالی خیابان مولوی در چهار راه مولوی وسیله آقایان
ناصر باباخانی و قدرت اله طاهر تشکیل شده بود چند نفر مداح و روضه خوان
منبر میرفتند و یکنفر واعظ جوان بنام احمدی هم در انجا منبر داشت در روز 11
محرم که اینجانب در التزام تیمسار ریاست معظم سازمان در آنجا حاضر شدیم
سخنرانی نامبرده روی تهذیب اخلاق جامعه بود و مفاد سخنرانی او مجملاً این
بود که اسلام حدود اشخاص را معین نموده و برای هر جرمی مقرراتی دارد که
باید وسیله مجریان قانون تعیین و کیفر و قصاص گرفته شود.
و مخصوصا از
فحاشی و رد و بدل الفاظ رکیک تنقید زیاد نمود و متذکر گردید که در اسلام برای
هر جرمی قصاصی را تعیین نموده غیر از فحش و نباید مسلمان به مسلمان دیگر
فحش بدهد حتی مسلمان بکافر البته سخنرانی ایشان در محلات جنوب شهر بی
نهایت مفید میباشد و ضمنا از غرور ملی و ارزش افراد بخصوص از شخص
اعلیحضرت همایونی که وجودش سبب استقلال کشور و تقویت مذهب است
صحبت نمود ـ مطالب نامبرده مورد پسند تیسمار ریاست معظم ساواک واقع شد.
در شب بعدهم اینجانب به سخنرانی وی گوش دادم با اینکه از حضور اینجانب
اطلاعی نداشت معهذا بدون
شائبه وظیفه اخلاقی و
شرعی خود را برای ارشاد
مردم انجام داد.
اینجانب قرار
ملاقات با وی را دادم تا در
اتیه از وجودش برای هدایت
مردمان ساده دل جنوب شهر
استفاده شود.
در مجلس روضه خوانی
حسین رمضان یخی شبها
منحصرا روضه خان و مداحان
بذکر مصیبت اهل بیت حضرت
سید الشهدا میپرداختند.
در تکیه دباغخانه خیابان
شاهپور از طرف شعبان
جعفری1 مجلس عزاداری
منعقد بود که عده مداح و روضه خوان منبر میرفتند واعظ این مجلس آقای
میرسید محمد موسوی بود که تمام منبرهایش از هر لحاظ موثر و برای مردم مفید
بود و اغلب در صحبت موضوع تضاد کمونیستی را با مذهب بمردم تفهیم مینمود
در شب آخر مجلس که تیمسار ریاست معظم ساواک و سناتورها و وزراء و
رجال دعوت داشتند دکتر الدر آمریکائی رئیس میسیون مذهبی امریکایی در
ایران بمعیت چند نفر امریکائی دیگر وارد شده و در ردیف مستمعین نشست در
اینموقع آقای موسوی منبر رفت در این منبر اقای موسوی از غرور ملی و تمدن
قدیم ایران و اینکه ایران مهد تمدن دنیا بوده است بیانات موثری نمود و از ارتش و
شاهنشاه تجلیل زیاد کرد و متذکر شد که در طوفانها و حوادثات گذشته ایران
روی شخصیت سران مملکت و احساسات ملت سلامت بیرون امده و در این
اواخر هم که مملکت رو به زوال حتمی میرفت شاهنشاه و ارتش مملکت را
نجات دادند.
روحانیون ـ در منزل ایت اله بهبهانی 1 از صبح تا ساعت 12 و جناب آقای حاج
شیخ بهاءالدین نوری2 از ساعت 17 تا ساعت 19 مجلس سوگواری برقرار بود
چون آقایان نامبرده فوق با
هرگونه تحریکات و بی نظمی
و بلوا و کجروی مخالف
هستند از اینجهت در مجالس
آنها عموما وعاظ بر خلاف
رویه اخلاقی صحبتهائی
ننموده اند.
در منزل ایت اله کاشانی تا
شب 13 محرم ظاهرا مجلس
عزاداری لکن حقیقتا جلسات
حزبی تشکیل بود و وعاظان
غیر از هوچیگری مطالبی
اظهار نمی نمودند.
البته گزارش
مفصل جریان شبها روزانه
بعرض رسیده است.
در منزل آقای قائم مقام
الملک رفیع هم مجلس روضه ده روز منعقد بود که شیخ عباسعلی اسلامی منبر
میرفت و روی منبر با صراحت یا کنایه بدستگاه دولت بد گوئی مینمود.
در شمیران در تکیه امامزاده صالح از ساعت 16 تا 18 روضه خوانی بود که آقای
سرابی و سید ضیاء حاج سید جوادی قزوینی منبر میرفت منبرهای حاج سید
جوادی عموما با بیانات مضره پایان میافت.
و در تمام مدت از حکومت معاویه و
بنی امیه صحبت میکرد و با کنایه حکومت فعلی را بحکومت معاویه و بنی امیه و
بنی عباس تشبیه مینمود.
در خیابان خراسان در مسجد نو همه شب و همه روز شیخ جواد فومنی1 امام
بی سواد دست نشانده ایت اله کاشانی منبر میرود و در تمام مدت منبر فحاشی و
کلمات رکیکی را که چاله میدانیها کمتر استعمال می کنند بزبان میاورد و واقعا
مردم را به آشوب و بلوا تحریک میکند جای تعجب است با اینکه میگویند
شهربانی از نصب بلند گو برای پخش صدا بخارج جلوگیری نموده است بر خلاف
در مسجد نو روی گنبد مسجد بلندگوی بزرگی نصب است که صدا را تا شعاع
حدود 500 متر بخارج پخش نموده و کلانتری شش هم که مسئول این بخش
است اقدامی برای کندن بلند
گو نمی کند.
در حضرت عبدالعظیم در
چند تکیه عزاداری مینمایند
با سرکشی های زیادی که
شده غیر از عزاداری واقعی
چیز دیگری مشاهده
نگردیده است گزارش دهه
دوم ماه محرم متعاقبا بعرض
خواهد رسید.
سرهنگ قلقسه
توضیحات سند:
1ـ عباسعلی اسلامی در سال
1321 هجری قمری در
شهرستان سبزوار دیده به جهان
گشود.
پس از تحصیل دروس
مقدماتی، برای تکمیل مراتب
علمی، رهسپار مشهد گشت و از
درس استادانی چون مرحوم
حاج آقا حسین قمی و حاج میرزا
مهدی اصفهانی و حاج میرزا
محمد آقا زاده بهره جست.
وی
چون از روز نخست به تبلیغ و
ترویج از طریق وعظ و خطابه
علاقه داشت، برای تکمیل این
بخش رهسپار هند شد و در
«مدرسه الواعظین» به آموزش
علوم مربوط به فن خطابه از
تفسیر و حدیث، تاریخ، سیره
پیامبر و پیشوایان اسلام
پرداخت و از آنجا فارغ
التحصیل شد.
پس از بازگشت به
ایران در دوران رضا خان، از
سوی رژیم تحت فشار شدیدی
بود؛ ولی پس از شهریور 20 که
آزادی نسبی پدید آمده بود
تلاش فرهنگی گسترده ای را از
خانه خود آغاز کرد.
نخست خانه
کوچک خود را در جنوب شهر
تهران مدرسه کرد و کلاسهایی
را به راه انداخت.
همین هسته
شالوده «جامعه تعلیمات
اسلامی» شد.
«جامعه تعلیمات
اسلامی» در مدت نزدیک به
40 سال 175 مدرسه اعم از
دبیرستان و دبستان و کودکستان
در سرتاسر کشور احداث کرد.
وی همچنین کتاب «دوازیاد
رفته» را پیرامون امر به معروف
و نهی از منکر تألیف کرده است.
وی در بیست و هشتم فروردین
ماه 1364 از دنیا رفت و در
ضلع شرقی صحن حضرت
معصومه (ع) به خاک سپرده شد.
2ـ «طیب میر طاهری» که به
خاطر نام پدرش که «حاج
محمدرضا» بوده به حاج رضائی
مشهور شده است، در سال
1290 شمسی در جنوب شهر
تهران به دنیا آمد ولی اصلیت
قزوینی داشت.
وی از
سردمداران قدرتمند میدان بار
فروشان تهران بود که در
سحرگاه شنبه 11 آبانماه 1342
در 53 سالگی همراه حاج
اسماعیل رضائی 38 ساله به
عنوان عاملان قیام 15 خرداد در
دادگاههای بدوی و تجدید نظر
به اعدام محکوم شدند و در
میدان تیر پادگان حشمتیه تیر
باران شدند.
حوزه علمیه قم به
خاطر تجلیل از این شهداء به
حالت تعطیل در آمد و در تهران
و تبریز و اصفهان و برخی از
شهرها مجالسی در سوگ آنها
برگزار شد.
1ـ شعبان جعفری، معروف به
«شعبان بی مخ» از سردستگان
اوباش تهران بود.
او در
تظاهرات ضد دولتی سالهای 32
ـ 1331 و نیز سرکوب مخالفان
شاه و زاهدی پس از کودتا دست
داشت و جنایات زیادی مرتکب
شد.
پس از پیروزی انقلاب سال
1357 از ایران فرار کرد و در
حال حاضر در امریکا مقیم است.
از آغاز حکومت دکتر مصدق تا
دیماه 1331، شعبان جعفری با
دار و دسته اش در سخنرانیها و
تظاهرات خیابانی با جبهه ملی
همکاری داشت و بعضی اوقات
کنار دکتر فاطمی به عنوان
محافظ دیده می شد.
اوایل بهمن
ماه، شعبان جعفری خط خود را
عوض کرد و در جریان نهم
اسفند 1331 به اتهام حمله به
خانه نخست وزیر بازداشت و
محاکمه گردید.
ماجرا از این
قرار بود که در 9 اسفند 1331
مصدق که بی خبر از همه جا
مشغول انجام تشریفات سفر شاه
به عتبات بود، گروهی از اوباش
و چاقوکشان به سر دستگی
شعبان بی مخ (که بعد از انقلاب
توسط آیت الله خلخالی به دلائلی
غیر از این، غیابا به اعدام
محکوم شد) با همراهی یک
واحد کوچک ارتشی، بیرون در
اصلی کاخ شاه گرد آمدند و با
شعارهائی بر ضد مصدق و به
نفع شاه انتظار شکار خود را
می کشیدند.
مصدق موفق شد
از در پشتی کاخ خارج و خود را
به منزل مسکونی اش برساند.
طرفداران شاه خود را به خانه
مصدق رساندند و با جیپ در
خانه وی را شکستند اما با
شلیک نیروهای ارتشی
محافظ، در محاصره افتاده و
توطئه شکست خورد و شعبان
بی مخ که پس از 28 مرداد به
لقب «سرهنگ تاج بخش»
مفتخر گردید دستگیر شد.
شعبان جعفری از قهرمانان
کشتی بود و سالهای زیادی از
عمر خود را در زورخانه
گذارند.
وی باشگاهی به اسم
«باشگاه جعفری» تأسیس کرده
بود و خود مدیر آن بود.
در
جریان انتخابات مجلس هجدهم
که در فروردین ماه 1333
انجام گرفت، چاقو کشان شعبان
بی مخ دوش به دوش پاسبانان و
ماموران فرمانداری نظامی
جلوی شعبه های اخذ رأی
ایستاده و رای کسانی را که
می خواستند رای دهند
می گرفتند و اگر از جبهه ملی
کسی را نوشته بود او را زده و یا
بازداشت می کردند و رهگذران
را به زور وادار می کردند اسم
نامزدهای دولت را به
صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه های
غربی منعکس شد و حتی مجله
تایم مطلبی تحت عنوان «ژنرال
بی مخ» چاپ کرد و بر بی
آبرویی دولت زاهدی و شاه
افزود.
1ـ آیت الله سید محمد بهبهانی
در نهم جمادی الثانی 1291
قمری در تهران متولد شد و تا
سن 12 سالگی به تحصیل
مقدمات مشغول بود.
از 12
سالگی به تحصیل فقه و اصول
پرداخت و مدت شش سال هم در
محضر درس مرحوم میرزا حسن
جلوه، فلسفه و معقول آموخت و
مدت هفت سال از محضر
آیت الله علامه آشتیانی در
تحصیل خارج فقه و اصول
استفاده کرد.
پس از در گذشت
مرحوم علامه، معلومات خود را
در محضر پدرش (سید عبداللّه
بهبهانی رهبر بزرگ مشروطه)
تکمیل کرد.
وی در دوران
مشروطه که پدرش رهبری
انقلاب را در دست داشت خود
نیز از فعالان انقلاب بود و در
تدوین متمم قانون اساسی نقش
فعالی داشت.
پس از شهادت
پدر و از سال 1328 قمری
ریاست حوزه علمیه تهران را
عهده دار گردید.
او سرانجام
پس از یک دوره بیماری
طولانی در سن 92 سالگی، در
آبانماه سال 1342 در تهران در
گذشت و جنازه اش به نجف
اشرف منتقل و در آنجا به خاک
سپرده شد.
2ـ شیخ بهاءالدین نوری در
شهر سامرا به دنیا آمد.
نام
پدرش شیخ عبدالنبی نوری
بود.
وی دو ساله بود که پدرش
با اجازه از میرزای شیرازی
تهران آمد و حوزه درس
خود را در آن جا دایر کرد.
شیخ
بهاءالدین پس از مدتی دوباره
به همراه پدرش به عتبات
عزیمت کرد و تا مدتهای
مدیدی در آنجا اقامت داشت.
وی پس از بازگشت به تهران
حوزه درس پدرش را که از نظم
و نسق می افتاد رونق دوباره
بخشید.
گفتنی است همسر وی
دختر آیت الله بهبهانی بود.
3ـ حجت الاسلام حاج شیخ
جواد فرزند حاج شیخ محمد
جعفر فومنی در سال 1330 در
کربلا متولد شد.
پس از فراگیری
مقدمات به نجف اشرف مشرف
شد و از محضر مرحوم آیت الله
آقا ضیاء الدین عراقی و آیت الله
العظمی اصفهانی و آیت الله حاج
شیخ عبدالحسین دشتی و
دیگران بهره جست.
وی در سن
27 سالگی و پس از فوت
پدرش به تهران مهاجرت کرد و
امام جماعت مسجد نو خیابان
خراسان بود.
او آثار عام المنفعه
چندی بر جای نهاد که در زیر به
تعدادی از آنها اشاره می شود:
1ـ مسجد نو واقع در خیابان
خراسان (شماره 1)
2ـ کودکستان فومنی در خیابان
خراسان
3ـ دبستان ملی (پسرانه) در
خیابان خراسان
4ـ دبستان ملی (دخترانه) در
خیابان خراسان
5 ـ مسجد نو (شماره 2) واقع در
کوچه نظام
6 ـ شرکت تعاونی روزی
(دهشاهی) که شرح آنها در کتاب
خاطرات فومنی آمده است.
وی از امر به معروف و نهی از
منکر خودداری نمی کرد و به
همین دلیل چندین بار دستگیر
شده راهی زندان ساواک
گردید.
بالاخره در دوم
اسفند 1343 شمسی برابر 23
رمضان 1384 قمری از دنیا
رفت و جنازه وی به ری حمل
شده و در مقبره علائی دفن
گردید.
منبع:
کتاب
قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 1 صفحه 42