صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکارم

تاریخ سند: 11 اردیبهشت 1345


مکارم


متن سند:

[تاریخ:] 11 /2 /1345

در تاریخ 11 /2 /45 بعد از نماز مغرب و عشا واعظی به نام مکارم در مسجد نو بالای منبر رفت. اول درباره عدالت گفتگو نمود و گفت بایستی عدالت اجتماعی در همه جا یکسان باشد و برای آن چندین مثال آورد و گفت در هر جایی که نظام عدالت نباشد آن مکان نابود می‌گردد حتی بدن انسان اگر در آن عدالت نباشد فشار خون بالا می‌رود ضربان قلب شدید می‌شود دستگاه تنفس از کار می‌افتد و بالاخره انسان نابود می‌شود.
در یکی از همین روزنامه‌ها خواندم که سپهبدی1 فوت کرد میزان دارایی‌اش را ننوشته بود فقط نوشته بود هفتاد میلیون تومان مالیات بر ارث او می‌شود خدا می‌داند دارایی‌اش چقدر بوده 1400 ساختمان و مغازه دارد که بعد از مرگش به یادگار مانده در صورتی که برای گرفتن یک سند مالکیت آن سپهبد می‌خواست به محضر برود معلوم می‌شود چهار سال از عمرش را فقط در محضر‌های ثبت اسناد گذرانیده است. (خنده حضار) در صورتی که یک عده از شهرهای دیگر بلند می‌شوند و به آبادان می‌آیند گمان می‌کنند در آبادان پول را با پارو جمع می‌کنند ولی شب‌ها در کنار شط‌العرب می‌خوابند و از گرسنگی و بیکاری نمی‌دانند چه کنند. حالا اگر حساب کنیم این افسر از زمان سربازی‌اش تاکنون ماهیانه 20 هزار تومان حقوق می‌گرفت که آن هم دولت این بودجه را ندارد به کسی بدهد و این حقوق را هم بدون دیناری خرج در بانک می‌گذاشت باز این مبلغ نمی‌شد. این را می‌گویند عدالت! این را می‌گویند مبارزه طبقاتی. یک عده کارگر برای کار عازم کویت شوند در وسط دریا زیر طبقه پایین کشتی کشته شوند و در دریا غرق شوند این را می‌گویند مساوات. آن وقت خانواده‌های آنان بی‌سرپرست بمانند این ظلم است این چند جمله را برای کسانی می‌گویم که طرفدار حقوق ضعیف و حقوق زنان می‌باشند. اسلام از سه چیز نمی‌گذرد و آن را گناه کبیره می‌نامد. اول کسی که حقوق کارگر را بدزدد. حضرت پیغمبر فرموده عرقی که از پیشانی کارگر بریزد مانند خون امام حسین است. پیغمبر روزی دست یک کارگر را که باد کرده بود بوسید و گفت آفرین بر این کارگر که در راه خدمت به جامعه و اسلام دستش ورم کرده. دوم مهریه زنان کسی نباید کاری کند که مهریه همسرش پایمال شود یا خودش او را پایمال کند. سوم کسی نباید کسی را به زور و بدون گناه شکنجه بدهد و او را زندانی و اسیر کند. پس از آن گفت منابع زیرزمینی ما در جهان کم‌نظیر است یک مملکت تمام اروپایی یا نیمه اروپایی به نام ترکیه که منابع زیرزمینی او در مقابل ما صفر است آنها چه می‌کنند من نمی‌دانم یکی از دوستان ما در حوزه علمیه که برای تبلیغ دینی به ترکیه رفته است[گفت] در آخر ماه مبارک رمضان که عید فطر است زکات فطریه جمع کردیم. قسم می‌خورد هرچه این در و آن در زدیم فقیر پیدا نمی‌شد که فطریه [به] او بدهیم. گفتم می‌خواستی بسته‌بندی کنی برای ما بفرستی ما گدا خیلی داریم چرا برای اینکه عدالت در بین ما نیست یکی بی‌حساب در کشور ما پول دارد یکی سر گرسنه بر زمین می‌گذارد. سرانجام این همه بی‌عدالتی این است که همیشه ناراحت باشیم بزرگترین ثروتمندان ما باید با قرص خواب‌آور بخوابند زیرا صبح که از خواب بلند می‌شوند یک اعلامیه به مغازه‌اش زده است که به علت ورشکستگی به سوئیس رفته است آقاجان چه ورشکستگی آن هم ورشکستگی مصنوعی. بیایید به حقوق یکدیگر احترام بگذارید به یکدیگر ظلم و ستم نکنید برای اینکه بدانید سرانجام ظلم چه می‌شود مطالبی به عرض می‌رسانم. روزی خلیفه محمد ابن عبدالملک2 در بستر بیماری بود معتصم3عباسی به ملاقات او رفت و از او خواست تا تمام زندانی‌ها را آزاد کند او هم نامه‌ای نوشت و دستور[آزادی] زندانی‌ها را صادر کرد وقتی که زندانی‌ها آزاد شدند دوران خلافتش به پایان رسیده بود و همان وسیله شکنجه‌ای که برای مسلمان بی‌گناه درست کرده بود او را در همان تنور آهنی با میخ‌های داغ انداختند تا بعد از چهل روز بمرد. ناطق پس از خواندن آیاتی4 از قرآن چند بیت شعر خواند که فقط بنده یک بیت آن را بعرض می‌رسانم.
بنازم من این چرخ پیروز را پریروز و دیروز و امروز را 5
پس از آن تا نام خمینی را آورد همه صلوات فرستادند آنگاه گفت چند نفر مسیحی با یک زیردریایی برای مطالعه درباره تراکم یخ‌‌های قطبی به زیر دریا رفته بودند روز یکشنبه شد بایستی مراسم مذهبی بجا بیاورند در همان زیردریایی کتاب‌های مذهبی بیرون آوردند و مراسم مذهبی بجا آوردند زیرا این مسیحیان تبلیغات دارند کودکستان دارند. آنگاه از آقای مصدقی دو خواهش نمود یکی اینکه مسجد پیروزآباد را که نیمه‌تمام مانده تمام کند و دیگر اینکه یک سالن سخنرانی یا مسجد در محوطه‌ بریم بسازد زیرا بریمی‌ها گفته‌اند ما مسجد نداریم اما عیسویان کلیسا دارند. یک خواهش دیگر از آقایان دارم که حوزه علمیه‌ای که الان در آبادان می‌باشد کوچک است برای آقایان روحانیون که از خارج از آبادان می‌آیند جا تنگ است کمک کنید و جایی هم برای ساختمان چند اطاق اضافه کنید. پس از آن راجع به مجلات گفتگو کرد و گفت ماهیانه 1300 جلد مجله مکتب اسلام فروش می‌رود درصورتی‌که آبادان دارای 300 هزار نفر جمعیت می‌باشد سفارش کردم قبض‌هائی گفتم بیاورند تا آقایان خریداری کنند و اقلاً با مجلاتی که در منزل دارند مقایسه کنند. آنگاه ناطق وارد مصیبت امام حسین علیه‌السلام شد.
بیژن افشار

توضیحات سند:

1. منظور، سپهبد احمد امیراحمدی است که در آذرماه سال 1344ش بر اثر ابتلاء به سرطان خون از دنیا رفت. سپهبد احمد امیراحمدى آقاخان، در سال 1267 ﻫ ش به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلاتش وارد ارتش شد. در جریان تهیه مقدمات کودتاى 1299 با درجه سرتیپى هم ردیف رضاخان و محرم او در نیروى قزاق بود. وى در جریان سرکوب کردستان به عنوان امیرلشگر نیروهاى غرب شهرت یافت و پس از سال‌ها جنگ موفق شد برخى از سران کُرد را با تأمین فریب دهد. سران شورشى از امیراحمدى خواسته بودند که رضاخان به آنها کارى نداشته باشد و این مطلب را پشت قرآن نوشته و امضاء کند. وى به هر تقدیر شورش کُردها را پس از چهار سال جنگ به پایان رسانید و به عنوان فاتح غرب وارد تهران شد. وقتى که رضا شاه به سلطنت رسید نام امیر احمد آقاخان را براى او انتخاب و درجه سپهبدى نیز به او اعطا کرد. وى تنها سپهبد دوران رضاخان بود که بلافاصله نیز خانه‌نشین و بعدها شغل بسیار بى‌اهمیتى به او داده شد. رضاشاه که او را رقیب بالقوه براى خود مى‌دانست، همچنان وى را در سمت فرمانده لشگر غرب نگه داشت. امیراحمدى که از کردستان جواهرآلات زیادى جمع‌آورى کرده بود، توانست ثروت خود را به پانصد خانه برساند که تمامى آنها در خیابان‌ها و کوچه‌هاى اطراف چهارراه حسن‌آباد قرار داشت. با فرارسیدن سقوط رضاخان، امیراحمدى وضع بهترى پیدا کرد. وی در شهریور 1320 به پیشنهاد فروغى، فرماندار نظامى تهران شد و در کابینه‌های فروغى، قوام و سهیلى وزیر جنگ شد. امیر احمدی در سال 1322 تحت فشار روس‌ها از این سمت برکنار شد. وى در سال 1324 در کابینه قوام به وزارت جنگ منصوب شد و در کابینه‌های هژیر و ساعد تا سال 1328 عهده‌دار این مقام بود. او همچنین سناتور شاه نیز بود. امیراحمدی سرانجام در سال 1344 در سن 77 سالگى درگذشت.
ر .ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، خاطرات حسین فردوست، ج 1، تهران، 1376، ص 77
2. محمد بن عبدالملک زیات در دوره خلافت معتصم و واثق عباسی وزیر بود. وی تنوری ساخته بود که در آن میخ‌های آهنی وجود داشت و مخالفین خود را در آن تنور شکنجه می‌داد. پس از واثق عباسی، متوکل خلیفه شد و پس از چندی محمدبن عبدالملک را برکنار نمود و در داخل همان تنور حبس کرد. او مدت 40 روز در آن تنور بود تا جان سپرد. وی در دوران معتصم عباسی والی مدینه بود و به دستور او، حضرت جوادالأئمّه علیه‌السلام را به بغداد فرستاد.
3. اصل: محتسب
4. اصل: آیتی
5. اشاره به داستان نادرشاه افشار دارد که برای دفع شورش خراسان عازم آن دیار شد، که برخی از فرماندهانش شبانه به چادر او حمله کرده و او را کشتند. دیگر ابیات این شعر چنین است: شبانگه به سر فکر تاراج داشت . سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت . به یک گردش چرخ نیلوفری . نه تاجی به جا ماند، نه نادری.

منبع:

کتاب آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 232



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.