تاریخ سند: 12 اسفند 1343
موضوع: اطلاعیه
متن سند:
محل: کرمانشاه تاریخ:12 /12 /1343
شماره: 11565 /5 ﻫ
موضوع: اطلاعیه
صبح روز شنبه 6 /12 /43 در منزل حاج عطاءالله اشرفى1 با حضور افصحالمتکلمین، شیخ محمد یزدى، شیخ مجتبى روشن و شیخ حسین اشرفى، شیخ افصحالمتکلمین از یزدى که جهت اجراى مراسم سوگوارى از قم به کرمانشاه آمده است سئوال کرده که براى نخستوزیر2 مجلس ختمى در قم منعقد گردید. در پاسخ شیخ یزدى جواب داده به واسطه مصادف با سالگرد آقاى بروجردى3 و درگذشت روحانى و شیخ ابوالقاسم اصفهانى چند مجلس منعقد گردیده بود که وعاظ کاملاً به نفع روحانیون و علیه دستگاه فعالیت و سخنرانى نمودند و در پاسخ پرسش مکان آقاى خمینى، شیخ یزدى اظهار نموده نامهاى از ایشان و پسرشان دریافت نمودهام که محل آنها در ترکیه و نزد هم مىباشند و اضافه نموده چنین استنباط مىگردد که مىخواهند مجدداً مشارالیه را به کشور برگردانند زیرا اوضاع شرق و غرب مشوش4 مىباشد. در این میان شیخ مجتبى روشن اظهار نموده انشاءاللّه اینها به جان هم مىافتند تا ما از شرّشان مصون باشیم.
در این وقت شیخ حسین اشرفى از قول آقاى طالقانى5اظهار نموده موقعى که در زندان بودم تاجرى که وابسته به دستگاه دولت بوده به خانواده من کمک مىنموده است و بعداً که از زندان مرخص گردیدم مرا به اصفهان و شیراز براى تفریح برده بعد از اقامت در اصفهان به شیراز رهسپار گردیدم و بین راه ما را به علت وجود اسلحه در ماشین بازداشت و چون در زمان وقایع شیراز بود ما را زندانى کردند و صحبت ترور به میان آمده و شیخ مجتبى روشن اظهار نموده اینها دشمن اسلام مىباشند و هر کسى آنها را بکشد عملش بسیار خوب است و این سؤال را براى این مطرح نمودم که اگر موقعیتى پیشآمد که انسان یکى از آنها را بکشد مسئول هست یا نه؟ برابر اظهار شیخ یزدى و روشن علت تبعید خمینى حمله نمودن وى به آمریکا و لایحه مصونیت6 آنها بوده است.
اصل در پرونده حاج عطاءاللّه اشرفى بایگانى است. این نسخه در پرونده روحانیون کرمانشاه 112 ـ ر بایگانى شود.
توضیحات سند:
1. شهید آیتالله عطاءالله اشرفى اصفهانى، فرزند میرزا اسدالله در سال 1281 ﻫ ش، در خمینى شهر متولد شد. پس از آموختن دروس ابتدایى در سن 12 سالگى رهسپار حوزه علمیه اصفهان گردید و در مدرسه نوریه دروس ادبیات و سطح را نزد اساتید معروف اصفهان، حضرات آیات سید مهدى درچهاى و فشارکى آموخت و پس از آن با ورود به حوزه علمیه قم، به مدت 23 سال از محضر آیات عظام حائرى، خوانسارى، صدر، حجت و بروجردى بهره برد. وى منظومه حکمت و اسفار را نزد حضرت امام خمینى(ره) فرا گرفت. در سال 1335 از سوى حضرت آیتالله بروجردى جهت تأسیس و اداره حوزه علمیه کرمانشاه عازم آن شهر شد و به فعالیت پرداخت. او فعالیتهاى سیاسى خود را همراه با امام در جریان 15 خرداد سال 1342 در حالى که نماینده و وکیل ایشان در کرمانشاه بود، شروع کرد. او سهم بزرگى در پیشبرد انقلاب، خصوصاً هدایت تظاهرات و مبارزات مردم کرمانشاه علیه رژیم شاه داشت و به همین جهت از سوى ساواک دستگیر و زندانى شد. از جمله فعالیتهاى ایشان برپایى اولین راهپیمایى همزمان با راهپیمایى عظیم تهران در عید فطر 1357 بود. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از سوى حضرت امام(ره) به امامت جمعه و نماینده رهبرى در استان کرمانشاه منصوب شد. او شخصاً به مشکلات مردم رسیدگى مىنمود و در انجام امور مردم از کمترین کوشش فروگذار نمىکرد. در جریان جنگ تحمیلى، شخصاً در جبهههاى نبرد خصوصاً جبهههاى غرب حضور مىیافت و با حضورش موجب تقویت روحیه رزمندگان اسلام مىشد. شهید اشرفى اصفهانى خدمات بسیارى به خصوص در زمان جنگ داشت که برخى از آنها عبارتند از: ساختن مسجد امام حسین(ع) خمینى شهر، ساختمان مکتبالزهرا(س) جهت تربیت خواهران، تأسیس حوزه علمیه امام خمینى (ره) در کرمانشاه و مسئولیت امور تبلیغى روحانیت اهل تسنن. آیتالله اشرفى اصفهانى پس از پیروزى انقلاب اسلامى، 3 بار مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت و سرانجام در روز 23 مهرماه سال 1360، به هنگام رفتن به جایگاه مخصوص جهت ایراد خطبههاى نماز جمعه توسط یکى از منافقین به شهادت رسید.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله عطاءالله اشرفی اصفهانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382
2. حسنعلى منصور، فرزند رجبعلى (منصورالملک) در سال 1302 ﻫ ش در تهران متولد شد. پدرش از اعضاى اولیه لژ بیدارى ایرانیان بود که در دوران رضاشاه سالها مشاغل حساسى را عهدهدار بود و در آخرین ماههاى سلطنت او به صدارت رسید و در دوران محمدرضا شاه پهلوى نیز مجدداً در رأس دولت قرار گرفت. منصور پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه در مدرسه فیروز بهرام تهران، تحصیلات خود را در رشته حقوق و علوم سیاسى و اقتصاد در فرانسه به پایان برد. او یک بار به جرم قاچاق مواد مخدر تحت تعقیب پلیس فرانسه قرار گرفت و موضوع در مطبوعات ایران منعکس شد. خدمات دولتى را با اندیکاتورنویسى در وزارت خارجه آغاز کرد و سپس در اکثر ادارات سیاسى وزارتخانه مشغول کار شد. در سال 1329 به ریاست کل دفتر نخستوزیرى و پس از آن در سال 1336 در زمان حکومت اقبال به سمت قائممقام دبیرکل شوراى عالى اقتصاد منصوب شد. وى در سال 1337 به معاونت نخستوزیر و دبیرکلى شوراى عالى اقتصاد رسید. ساواک در تاریخ 19 /4 /1337 بیوگرافى او را چنین ثبت کرده است: «... لیاقت و شایستگى ندارد، حتى به علت ترقى بىجهتى که نموده (به علت نفوذ پدرش و اینکه دکتر اقبال به پدر او مدیون بود، او را به این سمت منصوب کرد) مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت.» در سال 1338 مدتى وزیر کار و سپس وزیر بازرگانى شد. او در سال 1340 «کانون مترقى» را تشکیل داد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. در سال 1341 مدیرعامل شرکت بیمه شد و در سال 1342 در رأس یک گروه 42 نفرى از اعضاى کانون مترقى به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد.
وى در همان سال «حزب ایران نوین» را تأسیس کرد. در تاریخ 17 اسفند 1342 به دستور شاه به نخستوزیرى ایران منصوب شد. منصور از مهرههایى بود که توسط انگلیسىها به آمریکا معرفى شد و بنابراین حمایت هر دو قدرت را پشت سر داشت و در واقع روى کار آمدن او توسط «جانسون» رئیس جمهور وقت آمریکا و سازمان «سیا» صورت گرفت. او در دوره نخستوزیرى خود اقدام به تصویب لایحه کاپیتولاسیون در اعطاى مصونیت به مستشاران آمریکایى نمود و در پى اعتراض شدید و سخنان کوبنده حضرت امام خمینى (ره) در تشریح کاپیتولاسیون، در آبان سال 1343 مبادرت به تبعید ایشان به ترکیه کرد. بر اساس گزارشهای ساواک، وى از اعضاى «لژ پهلوى» و «باشگاه بینالمللى لاینز» بود. سرانجام حسنعلى منصور در اول بهمن ماه 1343 در جلوى مجلس شوراى ملى به ضرب گلوله محمد بخارایى عضو هیأت مؤتلفه اسلامى ترور شد و در پنجم بهمن همان سال در بیمارستان درگذشت.
ر.ک: کابینهی منصور به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
3. آیتالله العظمى سیدحسین بروجردى، فرزند سید علی طباطبایی در سال 1254 ﻫ ش در بروجرد متولد شد، تحصیلات خود را در مکتب شروع کرد، سپس به مدرسه نوربخش بروجرد و بعد از آن به حوزه علمیه بروجرد رفت، صرف و نحو، بدیع، عروض، منطق و فقه و اصول را فرا گرفت. آنگاه براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه صدر اصفهان رفت و از محضر میرزا جهانگیر خان قشقایى، سید محمد باقر درچهاى و میرزا کلباسى و محمد تقى مدرس کسب فیض کرد.
او در سال 1281 براساس درخواست والد خود پس از نه سال تحصیل در اصفهان به بروجرد برگشت و در سال 1282 به نجف اشرف جهت ادامه تحصیل عزیمت کرد. سید حسین در 36 سالگى در حوزه نجف مشهور شد و چنان موقعیتى پیدا کرد که در معابر و مدارس مورد توجه عام و خاص قرار گرفت و حوزه درسى او بسیار باشکوه برگزار مىشد. او از سال 1282 تا سال 1289 در نجف اشرف بود و باز به تقاضاى والد خود در سال 1289 به بروجرد حرکت کرد. رحلت پدر (1290ش) باعث شد که دیگر به نجف نرود و در بروجرد بماند. 12 سال در بروجرد مشغول تربیت طلاب شد و در سال 1304 بعد از مرگ فرزند خود جهت مسافرت عازم مشهد شد. در برگشت به قم رفت و به گرمى از طرف آیتالله حائرى و حوزه علمیه قم تکریم شد و به دعوت فضلای قم شروع به مباحثه کرد، ولى با پیگیرى مردم بروجرد پس از یکسال و نیم توقف در سال 1306 به بروجرد بازگشت. سپس به مکه مشرف شد و پس از مراجعت به تهران رفت و از آنجا برای بار دوم عازم مشهد شد و پس از 7 ماه توقف مجدداً به بروجرد بازگشت و تا سال 1319 در آنجا ماند. در سال 1320 پس از رحلت آیتالله حائرى به درخواست علما و اهل علم ایشان به قم رفتند و خلاء وجودى آیتالله حائرى را پر نمودند. با درگذشت مرحوم آیتالله قمى، آیتاللهالعظمی بروجردى مرجع تقلید جهان تشیع شدند. ایشان نسبت به گسترش حوزه علمیه قم توجه وافرى داشت و آن را بیش از گذشته گسترش داد و مکتب فقهى خاص و مکتب علم رجال را پایهگذارى کرد.
مرحوم آیتالله العظمی بروجردی ازروحانیونى بود که با سلطنت رضاشاه مخالفت مىکرد و در دوره سلطنت محمدرضا شاه با بسیارى از اقدامات رژیم نظیر لایحه اصلاحات ارضى مخالف بود و تلاش مىکرد تا به وسیله نامه و پیامهاى ارسالى از خلافکاریهاى رژیم شاه نسبت به حریم اسلام جلوگیرى نماید. او در مواردى نیز تقیه میکرد و مبارزه با رژیم شاه را به فرصت مناسبترى موکول مینمود. سرانجام پس از یک عمر خدمت به اسلام و مسلمین آیتاللهالعظمی بروجردی در دهم فروردین 1340 ﻫ ش (12 شوال 1380 ﻫ ق) رحلت فرمودند.
5. آیتالله سیدمحمود طالقانی در سال 1289 ﻫ ش دیده به جهان گشود. وی در خانوادهای اهل علم و فضیلت و دارای روحیات انقلابی و ضدظلم رشد نمود و برای نخستین بار در محضر پدرش مرحوم آیتالله سیدابوالحسن آغاز به یادگیری مفاهیم اسلامی درس تقوا کرد. پدر وی را به لحاظ تقوا سرآمد پرهیزکاران یاد میکنند. آیتالله طالقانی در زمان طلبگی آشنایی فراوانی با امام خمینی داشت و روابط متقابل آن دو بسیار بود. مرحوم طالقانی دروس حوزوی را در محضر آیات عظام و اساتید به پایان رساند و از آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی اجازه اجتهاد گرفت. پس از پایان تحصیل به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار به تدریس علوم اسلامی مشغول شد. تبلیغ، تشکیل جلسات مذهبی و مبارزه با رضاخان باعث دستگیری وی در سال 1318 شد. وی پس از شهریور 1320 و شکست استبداد فعالیتهای خود را گسترش داد و در جریان نهضت ملی نفت از فعالان بود. پس از کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد 1332، دستگیر و به دلیل مخفی نمودن شهید سید مجتبی نواب صفوی در خانهاش مدتی زندان بود. در کنگره جهانی «شعوب المسلمین» در کراچی شرکت نمود. در کنگره اسلامی قدس که سالی یک بار تشکیل میگردید دو بار مقام ریاست هیئت نمایندگی ایران را داشت. از سوی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی حامل پیامی برای «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر شد. با آغاز نهضت امام خمینی از فعالان صحنهی سیاست و تبلیغ بود. در سال 1341 دستگیر و پس از اندکی آزاد شد. سپس در جریان نهضت 15 خرداد بار دیگر به زندان محکوم گردید. در سال 1346 آزاد و مجدداً در سال 1350 دستگیر و مدت سه سال به زابل و 18 ماه به بافت کرمان تبعید شد. در سال 1352 مجدداً دستگیر و به 10 سال زندان محکوم و با اوجگیری نهضت اسلامی مردم ایران از بند آزاد شد. آیتالله طالقانی از بدو آزادی خود بار دیگر وارد صحنهی سیاست شد و با انتشار اعلامیه ددمنشی رژیم سفاک پهلوی را محکوم نمود. با تأسیس شورای انقلاب به ریاست آن تعیین و در سال 1358 از سوی امام خمینی(ره) به عنوان امام جمعه تهران معین شد. وی در 19 شهریور 1358 در اثر سکته قلبی دارفانی را وداع گفت. آیتالله طالقانی که مقام والائی چون حضرت ابوذر داشت و علیه ستمگران و چپاولگران مبارزه مینمود، در برابر دشمنان چون مالک اشتر مجری عدالت و مدافع ولایت بودند. آیتالله طالقانی به رغم زندانها و تبعیدهای مکرر چندین اثر جاودان منتشر کردند:
1ـ حاشیه بر تنبیه الامه مرحوم آیتالله میرزا محمدحسین نائینی 2ـ تفسیر پرتوی از قرآن 6 جلد 3ـ تفسیر نهجالبلاغه 2 جلد 4ـ با قرآن در صحنه 5 ـ آینده بشریت از نظر مکتب ما 6ـ سفرنامه حج 7ـ اسلام و مالکیت 8ـ جهاد و شهادت 9ـ وحدت 10ـ آزادی 11ـ توحید 12ـ ترجمه کتاب امام علی (ع) جلد اول
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک: آیتالله سید محمود طالقانی،3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
6. کاپیتولاسیون: امپریالیسم آمریکا به دنبال تحمیل رفرم اسارت بار «انقلاب سفید»بر ملت ایران و در هم شکستن بنیان اقتصادی این کشور برآن شد که حق حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را نیز به کلی درهم شکسته و رژیم ننگبار کاپیتولاسیون را بار دیگر در ایران زنده نماید. دولت آمریکا که گویا با شکست فضاحت بار شاه در نتیجهگیری از انقلاب سفید و عدم سرکوبی نهضت امام خمینی دریافته بود که به زودی انقلاب خونین و دامنهداری علیه آمریکا و رژیم دستنشانده آن در ایران آغاز میگردد خواستار احیای کاپیتولاسیون و مزایای کنسولی و قضایی برای اتباع خود در ایران شد تا بدینوسیله نظامیان و سرجوخههای عربدهکش آمریکایی را به آمدن به ایران جهت نگهبانی از منافع آمریکا و تخت و تاج شاه تشویق و ترغیب کند. بنا به اظهار میرفندرسکی، معاون وزارت خارجه ایران، آمریکا این پیشنهاد را در اسفند 1340 به ایران داده بود. منتهی گویا با آغاز رفرم «انقلاب سفید»، از آنجا که امپریالیسم آمریکا امیدوار بود که اجرای آن موجب پیشگیری از جنبش مسلحانه گردد و دیگر نیازی به دخالت نظامیان آمریکا در ایران نباشد، روی این پیشنهاد خیلی پافشاری نکرد.لیکن به دنبال قیام خونین 15خرداد و اوج روزافزون نهضت امام خمینی(ره) و گزارشات کارشناسان آمریکایی مبنی برعدم موفقیت شاه در جلب رضایت تودهها و ایجاد «امیدواری» امپریالیسم آمریکا بار دیگر پیشنهاد مزبور را مطرح کرد و رژیم شاه را جهت تصویب آن تحت فشار قرار داد. رژیم شاه بیدرنگ دست به کار تصویب و انجام این پیشنهاد شد و شتابزده لایحهای مبنی بر مصونیت مستشاران و دیگر تبعه آمریکا در ایران که در تاریخ 13 مهر ماه /1342 در کابینه سیاه علم تصویب شده بود به مجلس سنا برد و در تاریخ مرداد ماه /1343 به دست به اصطلاح وکلای زبان بسته سنا به تصویب رسانید آنگاه دولت دستنشانده منصور لایحه مزبور را در تاریخ 21 مهر ماه /1343 به مجلس شورای ملی برد و تصویب کرد و بدین ترتیب کاپیتولاسیون قرن نوزدهم را بار دیگر در قرن بیستم زنده کرد.
امام خمینی(ره) با آگاهی از این وطنفروشی شاه و بر باد رفتن حیثیت ملت بزرگ ایران سخت آشفته و منقلب گردید. قائد بزرگ به منظور برملا کردن این خیانت زیر پرده شاه به ایران و ایرانی، اقدام به ایراد سخنرانی تند و کوبنده و صدور اعلامیهای افشاگرانه نمود. علاقمندان به کسب اطلاع بیشتر از موضوع کاپیتولاسیون و متن سخنان و اعلامیه امام خمینی(ره) به کتاب نهضت امام خمینی، تألیف حجتالاسلام سیدحمید روحانی، جلد اول مراجعه نمایند.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ محمد یزدی صفحه 34