تاریخ سند: 29 آذر 1357
موضوع: دکتر سید محمد حسینى بهشتى، واعظ
متن سند:
از: 20 ﻫ 12 تاریخ:29 /9 /1357
به: 312 شماره: 28005 /20 ﻫ 12
موضوع: دکتر سید محمد حسینى بهشتى، واعظ
1ـ آیتالله صدوقى یزدى1 که در یزد در منزلى که تلفن آن 4442 بود اقامت داشت در پاسخ سئوالات بهشتى راجع به حوادث یزد گفت شنیدهام که در اصفهان و قم دولتىها مزاحم زنها و دخترها شده و آنها را بوسیدهاند و در قم و مشهد عدهاى از جوانهارا ادارات پلیس بىعفت کردهاند.
2ـ مهندس میر محمد صادقى از اصفهان نتیجه گفتگوهاى خود را با دو تن از معاونین فرماندارى نظامى اصفهان براى بهشتى تعریف کرد. بهشتى او را تحریک کرد که خبرنگاران خارجى را تشویق کند بروند قم و اراک و یزد همچنین به صادقى تاکید کرد که به آسیب دیدگان از هر نظر کمک بکنند و اگر کمکى هم خواستند به او اطلاع بدهند تا اقدام کند. بهشتى افزود، نتیجه حوادث شهرستانها ملت را در یک پارچه کردن علیه این رژیم یزیدى مصمم کرده و کسانى که احتمال مىدادند که این توبههاى مزورانه توبه باشد برایشان مسلم شد که توبه2 نیست. بهشتى همچنین در پاسخ چند تن از مخاطبین خود مىگفت این دولت احمق از نتایج عکس این رویه عبرت نمىگیرد. این کارها ممکن است براى مدت کوتاهى مردم را ساکت کند ولى بعداً منجر به طغیان خواهد شد کما اینکه حوادث مدرسه فیضیه،3 حادثه 15 خرداد4 بعد از آن حوادثات کنونى را که پشت سر هم ایجاد مىشود در پى داشته است.
3ـ شخصى به نام امین که بهشتى را پسر عمو خطاب مىکرد ضمن تشریح حوادث اصفهان5 گفت هیئتى که در میان آنها پزشکپور6 و بنىاحمد7 هم هستند براى رسیدگى به اوضاع اصفهان آمدهاند. بهشتى گفت این دو نفر که دولتى هستند به هر حال شما براى اقامه دلیل و ارائه اسناد با اینها همکارى کنید البته تمام اسناد و مدارک را به اینها ندهید بلکه اسناد و مدارک را در چند نسخه تهیه و یک نسخه را در اختیار اینها بگذارید و سپس یاد شده را تشویق کرد و گفت براى کمک به مردم با همکارى علما و دوستان از جمله مهندس صادقى و پرورش در هر منطقه گروههاى کوچک و مورد اعتماد تشکیل و به وضع مردم رسیدگى و از هر نظر به آنها کمک کنید زیرا همین روش را ما در تهران اجرا کرده و نتیجه خوبى گرفتهایم.
4ـ ناشناسى به بهشتى توصیه کرد که گفتار ارتشبد ازهارى8 در مورد اینکه کارگران صنعت نفت اگر مسلمان هستند بروند راجع به مضار اعتصاب از علماى مقیم ایران و کشورهاى اسلامى سئوال کنند شاید اینکار موثر واقع شود و اصلح است که شما محبوبیتى که بین مراجع دارید این موضوع را با آنان گوشزد نمائید بهشتى گفت البته من آقایان (مراجع تقلید مقیم ایران) را نفى نمىکنم و اینها همراهى دارند. اما کسى گوش به حرف اینها نمىدهد ملت رهبر خودش را تعیین کرده و یک میلیون نفر با صدور قطعنامه در روز تاسوعا9 گفتهاند الله اکبر، خمینى رهبر، و او را انتخاب کردهاند. معهذا اقدام لازم به عمل خواهد آمد.
نظریه یکشنبه: 1ـ بهشتى از مخاطبین خود که از نقاط مختلف ایران حوادث شهرستانها را به اطلاع او مىرسانیدند روحیه مردم را از آنان سئوال مىکرد آنها به دروغ و یا راست مىگفتند مردم همه کینه به دل گرفته و در مبارزه مصممتر شدهاند این حرفها موجب خوشحالى وى مىشود و توصیه کرد که به روحانیون شهرها تذکر داده شود که ضمن تشریح حوادث شهرستانها مردم را از این کارها آگاه سازند.
2ـ مطلب دیگرى که باید مورد توجه قرار گیرد و همان طورى که بهشتى نیز اظهار داشته طرفداران خمینى گرچه از وجود آیات دیگر براى نیل به اهداف خود بهرهبردارى مىکنند ولى عملاً آنها را کنار گذاشتهاند و لازم است توسط افراد مورد اعتماد آیات، این مسئله به آنان توجه داده شود و با ایجاد شکاف به نفع دستگاه بهرهبردارى گردد.10 آمال
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است. پاکزاد
نظریه چهارشنبه: نظریه شنبه تأیید مىگردد. آرزو
توضیحات سند:
1. شهید آیتالله محمد صدوقی در 10 اسفند سال 1287 ﻫ ش در یزد چشم به جهان گشود. نسب ایشان به فقیه جلیلالقدر شیعه شیخ صدوق میرسد. وی در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستی میرزا محمد کرمانشاهی پسرعموی خویش به تحصیل علوم پرداخت و در سال 1309 به قم عزیمت و در درس حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کرد. ایشان از بدو ورود به قم، به دوستی و همصحبتی با امام خمینی (ره) دل بست و با بالا گرفتن موج توفنده جریان فدائیان اسلام، خانه خود را پناهگاه امن آنان قرار داد و به همکاری با ایشان پرداخت. او در ممانعت از خوانده شدن نماز بر جنازه رضا شاه فعالیت چشمگیری داشت. در سال 1330 به یزد بازگشت و در پی واقعه 15 خرداد 1342 در اعتراض به دستگیری حضرت امام به تهران مهاجرت نمود. در سال 1343، با تبعید امام به ترکیه در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خودداری کرد و دیگران را هم از گفتن اذان و برپایی جماعت منع کرد. آیتالله صدوقی ضمن سر و سامان دادن به حوزه علمیه یزد در هر فرصتی مخالفت خود را با رژیم شاه آشکار میکرد. وی در سال 1354 ممنوعالخروج شد و به سال 1356 سپاه اسلام را در یزد تشکیل داد. با وقوع شهادت حاج آقا مصطفی خمینی به سازماندهی مبارزات در بخش وسیعی از کشور اقدام نمود و نقش محوری خود را در طول مبارزات سالهای 1356 و 1357 که به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید، به خوبی ایفا کرد. پس از پیروزی انقلاب برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی از طرف مردم یزد راهی مجلس خبرگان شد و برای تدوین اصل ولایت فقیه تلاش بسیار نمود. امامت جمعه و نمایندگی امام، مسئولیت دیگری بود که او به عهده گرفت. حضرت آیتالله صدوقی که به فرموده حضرت امام(ره) عزیزی بود که در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمیشناخت سرانجام در روز یازدهم تیرماه 1361 با دهان روزه در محراب نماز جمعه توسط منافقین شقی به شهادت رسید.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377
2. توبه شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده هستم و آنچه را که شما برای به دست آوردن آن قربانی داده اید تضمین میکنم. تضمین میکنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی عدالت اجتماعی واراده ملی وبه دور از استبداد ظلم و فساد خواهد بود" نطق عاجزانه شاه که پس از انتخاب ازهاری به نخستوزیری از رادیو و تلویزیون پخش شد، بیانگر حالت روحی نابسامان و استیصال حکومت پهلوی در مقابل موج خروشان انقلاب اسلامی بود که از دید ناظران و محققان خارجی پنهان نماند.
3. عصر روز دوم فروردین 1342 ﻫ ش مطابق 25 شوال 1382 سالگرد شهادت حضرت امام جعفر صادق در مدرسه فیضیه مجلس روضه خوانى و عزادارى مفصلى بر پا شد و جمع کثیرى از مردم قم و زوار در آن مجلس حضور یافتند و وعاظ و خطباء مشغول ذکر مصیبت شدند. در اواسط مراسم سوگوارى، به طور ناگهانى مأمورین امنیتى و انتظامى که به قم آمده بودند و از پیش در مدرسه جاى گرفته بودند، به مردمى که براى استماع سخنان وعاظ در مدرسه گرد آمده بودند حمله نمودند. در همین هنگام طلاب مدرسه به دفاع پرداخته با سنگ و آجر پاسخ حمله کنندگان را مىدادند ولى مأمورین امداد و پلیس انتظامى وارد معرکه شدند و زد و خورد بین قواى دولتى و طلاب شدت گرفت. ماموران به تخریب مدرسه پرداختند و در نتیجه عدهاى مقتول و مجروح شدند و جمع زیادى هم بازداشت گردیدند. البته فرداى آنروز مجددا مدرسه فیضیه مورد حمله قرار گرفت و مأمورین دولتى به ضرب و شتم طلاب پرداختند و پس از آنکه عدهاى را مضروب و مجروح کردند، مدرسه را ترک کردند. امام (ره) خمینی، طی تلگرامی به عنوان علمای تهران، در تشریح حمله به مدرسه فیضیه، شاه را به باد حمله گرفت: «... حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل در معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد.... اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مرکز علم و دانش. .... من به نام ملت از آقای علم، شاغل نخستوزیری استیضاح میکنم. من اکنون قلب خود را برای سر نیزههای مأمورین شما حاضر کردهام...» علماء و روحانیون تهران و دیگر شهرستانهای ایران، طی بیانیهای حمله به مدرسه فیضیه را محکوم کردند. با فرا رسیدن ماه محرم، بحران شتاب بیشتری گرفت. دولت نیز نگران وقوع حوادثی در روزهای عزاداری بود. شهربانی تهران، طی اطلاعیهای اعلام کرد: «انجام مراسم سوگواری مشروع که با موازین اسلام تطبیق نماید با رعایت نظم و ترتیب کامل انجام خواهدگردید، لیکن اعمال و تظاهراتی که شرع مقدس نیز آنها را تحدید نفرموده است به کلی ممنوع و به مأمورین انتظامی دستور جلوگیری داده شده است...» امام خمینی (ره) به منظور مقابله با رژیم و برگزاری هر چه با شکوهتر مراسم عزاداری در بیانیهای خطاب به وعاظ و گویندگان، توصیه کرده بود از تهدید دستگاه نهراسند، وظیفۀ دینی خود را انجام دهند و مردم را از خطر اسرائیل و عمال آن آگاه سازند.
ر.ک. قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد ساواک . کتاب دوم، فیضیه، مرکز بررسی اسناد تاریخی
4. واقعه 15 خرداد 1342: به دنبال سخنرانی آتشین و کوبنده عصر عاشورا توسط امام خمینی (ره) عملیات فاشیستی رژیم پهلوی آغاز گردید و همزمان با دستگیری رهبر نهضت اسلامی ایران و بسیاری از علما و وعاظ و شخصیتهای ذینفوذ در قم، تهران و شهرستانها زمینه یک سرکوب وحشیانه و خونین توسط ایادی دژخیم فراهم گردید. اجتماعات و تظاهرات مردمی زنان و مردان در اعتراض به بازداشت امام در قم، تهران و برخی از شهرستانها با هجوم نیروهای مسلح و مأمورین خونآشام به خاک و خون کشیده شد. رژیم درمانده، دانشگاه را با تانک و مسلسل و افراد مسلح به محاصره درآورد. سیل خروشان کشاورزان غیور و کفن پوش ورامین، دهقانان کن و مردم جماران به سوی تهران سرازیر شدند و اقشار مختلف مردم با غریو رعدآسای «یا مرگ یا خمینی و مرگ بر شاه» تهران را به لرزه درآوردند. رژیم پهلوی تظاهر کنندگان را با وضع فجیعی قتل عام نمود و در 15 خرداد 1342 تهران را به کشتارگاه مخوف و حمام خون مبدل ساخت همزمان با قتل عام مردم مبارز در تهران، کشتارهای فجیعی در قم، شیراز، مشهد، تبریز، و دیگر شهرستانها توسط دژخیمان به وقوع پیوست و برای ادامۀ سیاست سرکوب، دولت درمانده اعلام حکومت نظامی نمود. ر. ک: انقلاب اسلامی و ریشههای آن، حجتالاسلام عمید زنجانی، صص 9 ـ 228
5. حوادث اصفهان: پس از اجتماع و تظاهرات عظیم مردم اصفهان در روزهای تاسوعا و عاشورا در مسجد جامع و مسجد مصلی که طی آن غیرقانونی بودن سلطنت پهلوی را به دنیا اعلام کرده بودند، مردم با الهام از قیام امام حسین (ع) در پایان راهپیمایی روز عاشورا، اقدام به پایین آوردن تندیسهای محمدرضا شاه و رضاخان نموده و سپس به ساواک حمله نمودند، که با دخالت مأموران سه نفر شهید و تعدادی مجروح شدند. فرود مجسمهها در اصفهان و نجفآباد رژیم شاه را بسیار خشمگین کرد. همان شب رضا ناجی بر صفحه تلویزیون ظاهر گشت و در حالی که بسیار عصبانی به نظر میرسید و دهانش کف کرده بود، به شرح تحریف آمیز واقعه پرداخت و مردم را تهدید به انتقام گیری نمود.
آیتالله خادمی طی اولتیماتومی به مسئولان آنان را از ادامه کار برحذر و اعلام نمود چنانچه این تظاهرات متوقف نشود، اعلام جهاد خواهد نمود. به دنبال این تصمیم، مسئولان به وحشت افتادند و تظاهرات وحشیانه چماق به دستان متوقف گردید.
یادواره نهضت اسلامی در اصفهان جلد سوم/ سید حسن نوربخش
روز 21 /9 /57 مأموران رژیم در اصفهان و شهرهای اطراف به جان مردم بی دفاع افتاده و با یک تهاجم وسیع به ضرب و شتم مردم پرداختند وتعداد هشت نفر را شهید و تعداد زیادی را زخمی نمودند. روز 22 /9 /57 از ساعت 8 صبح نیز عدهای با لباس روستائی توسط دستگاههای نظامی و امنیتی استان سازماندهی شده و تحت نام حمایت از شاه به تظاهرات در شهر پرداختند. مهاجمین در حالی که هر یک چماقی در دست داشتند بر وانتها و کامیونها سوار شده و مردم کوچه و بازار را مجبور به شعار دادن به نفع شاه میکردند و اگر فردی سرپیچی میکرد مورد ضرب و شتم دهها نفر قرار میگرفت. صدای رگبار گلوله در شهر پیچیده بود و مأمورین مسلح و چماقداران به خانه و مغازههای مردم حمله میکردند و ضمن غارت اموال به آتش زدن آن اقدام میکردند؛ تعداد زیادی کشته و مجروح شدند و در حالی که رعب و وحشت تمامی مردم را فرا گرفته بود، حضرت امام (ره) به همین مناسبت اعلامیه ای منتشر و ضمن اعلام عزای عمومی و افشای جنایات شاه، فرمودند: شاه خود را از ملت جدا و تنها میبیند، ناچار با تمام وجود به آغوش اشرار و مزدوران پناه برده.... شاه رفتنی است...
6. محسن پزشکپور، فرزند حسین در سال 1306 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. وی دارای لیسانس رشته قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود، فعالیت مطبوعاتی را از سال 1329 آغاز و طی این مدت با نشریات ساسان و ندای پان ایرانیسم همکاری داشت و مدتی نیز مدیر خاک و خون، ارگان حزب پان ایرانیست بود. در دوره پهلوی نشان اصلاحات ارضی را دریافت کرد و در دو دوره (22 و 24) عضو مجلس شورای ملی و عضو هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری نیز بود. وی از افرادی است که به بنیانگذاری حزب پان ایرانیسم کمک کرد و زمانی که حکومت پهلوی، حزب رستاخیز ملت ایران را، تنها حزب قانونی شناخت و حزب پانایرانیست منحل شد، پزشکپور به حزب رستاخیز پیوست، اما در سال 1356 به عضویت کمیته پارلمانی دفاع از حقوق بشر درآمد و از دولت انتقاد میکرد. در سال 1357 او با این ادعا که حزب رستاخیز مسئول بسیاری از « بحرانهای جامعه ایرانی» است از حزب رستاخیز استعفا کرد و تجدید فعالیت حزب پان ایرانیست را اعلام نمود و این در حالی بود که حزب پانایرانیست به رهبری محسن پزشکپور پس از سیام تیرماه 1331 به طور علنی جانب شاه را گرفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 با انتشار روزنامه «خاک و خون» همکاری با حکومت را گسترش داد. در استانهی پیروزی انقلاب اسلامی نمایشهای آزادیخواهانهای انجام داد، ولی مورد توجه هیچ یک از جناح های ملی و مذهبی قرار نگرفت. وی در سال 1389 در تهران درگذشت.
7. احمد بنى احمد، فرزند محمدتقى در سال 1308 ﻫ ش در تبریز به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا لیسانس حقوق از دانشگاه تهران ادامه داد و از سال 1335 وارد مشاغل دولتی شد. مشاغل وی در آموزش و پرورش عبارت بود از: مدیر عامل اردوهای کار آذربایجان شرقی، مدیر روزنامه عصر نوین، وکیل دادگستری، عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگی رضا پهلوی، عضو دفتر امور فرهنگی و باستان شناسی شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی، عضو کتابخانه پهلوی و نماینده مجلس شورای ملی و …. در 1337 به معاونت حزب مردم رسید. او از لیبرالهاى حکومت و وفاداران رژیم پهلوى بود و در مجموعه کتابهاى تاریخ شاه شجرهنامه رضا پهلوى را تا نیاى هفتم مورد بررسى قرار داد. او کودتاى 28 مرداد را رستاخیز ملت نامیده بود و کتابى به عنوان «پنج روز رستاخیز ملت» منتشر کرد. در آخر تیرماه 1357 از حزب رستاخیز کنارهگیرى کرد و قیافه مخالف دولت را به خود گرفت. حزب «سوسیال دمکرات اتحاد براى آزادى» را در شهریور ماه 1357 تأسیس و نقش مخالف دولت شریف امامى را بازى کرد. بنى احمد در یک حرکت نمایشى پس از واقعه 17 شهریور دست به اعتصاب غذا زد و پس از چند روز آن را شکست. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى در شبکه براندازى جمهورى اسلامى در آذربایجان غربى با سلطنتطلبها همکارى داشت. وى که داراى مدرک لیسانس حقوق و نماینده دوره بیست و چهارم مجلس شورا از تبریز بود. در سند بیوگرافىاش است: «سوابقى از عضویت و فعالیت یاد شده در گروهها و دستجات افراطى و مخالف موجود نیست لیکن شایعاتى در مورد نامبرده وجود داشته مبنى بر این که وى داراى افکار و عقاید کمونیستى است ؛ مشارالیه پس از تشکیل حزب رستاخیز ایران، عضویت این حزب را پذیرفته و ... وى در جناح پیشرو حزب رستاخیز ایران فعالیت دارد. نامبرده در سال 1354 به هنگام بحث درباره بودجه سال 1355 نطقى در مجلس شوراى ملى ایراد کرد که حاوى مطالبى علیه اوضاع کشور بوده که به همین علت در دادگاه حزبى محاکمه شد و بعد دادگاه نظر خود را درباره وى بدین شرح اعلام کرده است چون مشارالیه از بیانات خود ابراز ندامت کرده، لذا به نظر نمىرسد که در عنوان مطالب خود سوءنیت داشته باشد. یادشده به مدت 14 سال مشاور حقوقى واحد صنعتى غرب در تبریز بوده و عضویت هیأت امنا بنیاد فرهنگى رضا پهلوى و حمایت از جذامیان و مسلولین و اردوگاههاى کار آذربایجان را به عهده داشته است. وى مدیر روزنامه عصر نوین تبریز بوده که بعضا در آن مطالب انتقادى درج مىشده که به همین علت در سال 2527 [1347] دو بار توقیف و دو بار نیز به مدیر آن تذکر داده شده است. علاوه بر این وى با عدهاى از عناصر سابقهدار جمعیتى به نام «جمعیت دوستان» در تبریز همکارى داشته و روزنامه او ارگان نظریات انتقادى این عده بوده است.» در مورد چاپ مجدد هفته نامه عصر نوین بنىاحمد نامهاى به شاه نوشت و طى آن ضمن ابراز مراتب وفادارى و جاننثارى و خواستار عفو و بخشش شده است. وی در سال 1354 طى سخنرانى در مجلس از اوضاع کشور انتقاد و متعاقب آن در سال 1357 در خصوص حمله گارد شاهنشاهى به منزل آیتاللّه شریعتمدارى دولت را استیضاح کرد. بنیاحمد از گردانندگان حزب جمهورىخواه نیروى سوم معرفى شده و در استانه پیروزى انقلاب اسلامى با نفوذ در بعضى روحانیون خود را مذهبى جلوه داد، اما درصدد تشکیل حکومت سوسیال دمکرات بود، وى از اقدامات و اعلامیههاى حضرت امام خمینى (ره) انتقاد کرده است.
گزارشهایى در خصوص سوءاستفاده وی از زمینهاى دولتى وزارت تعاون که توسط شرکت «ایدم» خریدارى شده و فروش زمین در تبریز به وزارت نیرو به قیمت گزاف برای ساواک در سالهای 56 و57 ارسال شده است که تأیید شدهاند.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
8. ارتشبد غلامرضا ازهارى فرزند علی در سال 1296ﻫ ش، به دنیا آمد. پس از گذراندن دورههاى نظامى در ایران و آمریکا، در سال 1342 به درجه سپهبدى رسید. او منصبهاى مختلفى در ارتش شاهنشاهى داشت. در سال 1348 بازنشسته گردید، اما به دلیل اعتماد محمدرضا پهلوى به وى، از سال 1350 تا 1357 ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران به او سپرده شد. وى پس از سقوط دولت شریفامامى و اعلام حکومت نظامى در سراسر ایران به ریاست دولت برگزیده شد و از تاریخ 15 آبان تا 17 دى 1357 در این سمت باقى ماند. پس از سقوط کابینه نظامىاش، به بهانه بیمارى از ایران متوارى و به آمریکا رفت. از جمله حوادث دوران کوتاه دولت نظامى او، ابتکار مردم در بالا رفتن بر بامها و فریاد اللّهاکبر بود. او این حضور را انکار مىکرد و شعارهاى شبانه مردم را پخش نوار مىنامید. مردم نیز بر بالاى بامها در جواب او این شعار را فریاد مىزدند: «ازهارى بیچاره، ژنرال چهار ستاره، بازم بگو نواره، نوار که پا نداره، مشت به هوا نداره» ازهاری در استانه انقلاب اسلامی به خارج گریخت و در سال 1380 درگذشت.
9. قطعنامه در روز تاسوعا: در تظاهرات تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357) از سوى مردم قطعنامهاى در 17 ماده صادر گردید که خلاصه آن به این شرح است: تأیید رهبرى حضرت امام خمینى ؛ حکم بر کنارى شاه؛ نفى استعمار خارجى و نیل به استقلال و خودکفایى؛ برقرارى حکومت عدل اسلامى؛ حفظ حقوق سیاسى ـ اجتماعى افراد جامعه و اقلیتهاى مذهبى؛ اعطاى آزادى واقعى و حیثیت و شرف و کرامت انسانى به زنان؛ اجراى عدالت اجتماعى؛ نفى هر گونه تبعیض و استثمار ؛ احیاى کشاورزى؛ پیشرفت صنعت ؛ ادامه اعتصابات تا سقوط رژیم؛ احتراز از احتکار و گرانفروشى؛ اخطار به ارتش و دعوت او به اتحاد با مردم؛ رد اتهام نفوذ کمونیسم بینالملل در انقلاب اسلامى؛ حکم به آزادى زندانیان سیاسى؛ ادامه مبارزه آگاهانه تا پیروزى؛ تجلیل از شهیدان و ضرورت ادامه راه آنان.
10. اختلاف افکنی و ایجاد تفرقه بین علما و روحانیون: اختلاف افکنی و ایجاد تفرقه بین علمأ و روحانیون یکی از شگردهای اساسی ساواک بوده که بررسی پروندهها در این رابطه از نکات درسآموز تاریخ است و ضرورت هوشیاری و هوشمندی همگان را در برابر ترفند دشمنان دین می رساند بسیاری از اقدامات انجام گرفته در ایجاد بدبینی بین علما و طرفداران آنها، توسط ساواک صورت گرفته است.
منبع:
کتاب
استاد سید علی اکبر پرورش به روایت اسناد ساواک صفحه 225