صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئی از آقای رجبعلی طاهر افشار

تاریخ سند: 8 شهریور 1357


بازجوئی از آقای رجبعلی طاهر افشار


متن سند:

س ـ هویت شما محرز است لطفا چگونگی روابط و اطلاعات خود را درباره سید علی اندرزگو بنویسید.
ج ـ بنده رجبعلی طاهر افشار یکی از خروس بازهای سرشناس هستم که همه گروهی از افسر، کاسب، اداره همه با من تماس خروس دارند یک موقع خروس بخواهند بخرند از من صلاح و مشورت میکنند که این خوب است بخریم یا بد است نخریم بنده به ایشان صلاح میدهم برای اینکه عمرم را در این کار تجربه آموخته ام و یکی از همین خروس بازها بنام سید علی که کوچه مسجد جمعه نجاری داشت 12 سال پیش رفت مشهد و یک عدد خروس از مشهد خرید مقدار سی تومان آورد منزل گفت رجب آقا این خروس خوبی است تربیت کن هر کاری کردم پولش را بدهم قبول نکرد و گفت قابلی ندارد و یکسالی من زحمت آنرا کشیدم و بردیم منزل حبیب اله بلور1 مربی کشتی ایران و آن خروس آنجا برنده شد ولی پس از آن دو سه ماه بعد سخی از مشهد آمد با همان خروس جنگ داد و خروس ما را برد برای اینکه مال ما مریض بود سید علی برای جنگ آمده بود و گفتم بیا فردا خروست را ببر گفتم پادرد گرفته دیگر خوب نمیشود و گفت سرش ببر و بخور من بخودش دادم و گفتم تو ببر و دیگر سید علی را ما ندیدیم تا دو سال پیش که گفتند یک خروس باز بنام آقای حسین آمده مشهد خروس های خوبی دارد و ما بعزم زیارت حضرت رضا شرفیاب شدیم وقتی که خروس بازهای مشهد فهمیدن که رجبعلی طاهر افشار با خانواده مشهد هستند هر روز یکی از آنها میامد و ما را دعوت می نمود و یا نهار و یا شام منزل دوستان میرفتیم همین سید علی از من پرسید یکی از مرغهای شما که دست جلال است پیش من است خریدم دویست تومان چطور مرغی است گفتم امسال این مرغ را با هر خروسی که جوجه بگیری جوجه های خوب میدهد که همانطور هم شد و سال بعد که در تهران با دکتر جهانشاملو ما پنج عدد خروس گرو داشتیم که سید علی بنام حسین حسینی دو جنگ آنرا با خان محمد مال مشهد آمدن تهران تماشا کردند و آن دو شب را در خانه ما بودند امسال گذشته ما با دکتر شیبانی مشهد 5 عدد شرط بندی کردیم که راوی آن سید حسین حسینی بوده و بچه ها و رفقا از تهران منزل ایشان بودند و خروس های ما بازنده شدند که هر دو عدد آنرا همانجا بریدند و سه عدد خروس دیگر را آوردند طهران فردای شرط بندی و بنده برای مغازه ای که میخواستم باز کنم پول کسری داشتم خودم رویم نمیشد که به او بگویم به اکبر پسرم گفتم به حاجی بگو پنجاه هزار تومان قرض بدهد چهار ماهه به اکبر گفته بود چک پدرت را امضاء کند بدهد من قبول دارم از بانک مشهد به بانک بازرگانی ایران تهران شعبه انبار گندم پاس کرد و بعد از شش ماه پول را پرداختیم و من هشتاد هزار تومان ده ملیون چوب پنبه خریدم از شرکت زمزم که برای یک چک آن سی هزار تومان باز قرض کردیم و آنرا تقریبا سه ماهه پرداخت کردیم و سید علی را 6 ماه ندیدم تا ماه مبارک رمضان روز پیش یک کارتن دستش بود گفت رجب آقا این باشه من فردا میرم گفتم بگذار درب اطاق اوّل و همان شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود ساعت 8 شب افطار کردیم بعد از افطار گفتم امشب مسجد انبار بسته است خواهش کردیم شما احیا بگیرید قبول کرد دعای جوشن کبیر تا صحر[سحر ]خواندیم و سحری خوردیم و سید علی همانجا در هال خوابید ما هم رفتیم خوابیدم جمعه بعدازظهر بود که مأموران ریخته و ما را آوردند سازمان.
رجب افشار س ـ لطفا چگونگی ملاقات خود با سید علی اندرزگو در مشهد را مشروحتر بیان کنید.
ج ـ در دو سال پیش بود که یک روز آقا رضای ذوالفقاری و سخی مال مشهد آمدند منزل بنده تقریبا ده سال بود سید علی را ندیده بودم تعجب کردم از سید علی پرسیدم کجا بودی این چند وقت میگفت نجف درس میخواندم دیگری پرسش نکردم گفتم حالا که آمدی تهران چی میخواهی گفت یک جوجه خروس بده به من گفتم قابلی ندارد و یک جوجه صابونی به ایشان پسرم به ایشان داد و یک جوجه هم به سخی داد و ذوالفقاری خواست به ایشان نداد و بعد از دو سال رفت و آمد همان بود که کتبا نوشتم.
رجب افشار س ـ هر گونه اطلاعی درباره ذوالفقاری و سخنی دارید بنویسید.
ج ـ آقار رضای ذوالفقاری خروس باز است محل کسب ایشان جمشید پارکینگ جنب بانک صادارت و ایشان با سرلشگر بوذرجمهری رفیق کبوتر بازی هستند و آقای سخی یکی از خروس بازهای مشهد که پارسال یک جوجه هفصد[هفتصد] تومان از خان محمد و حاجی سید علی خریداری کرد.
رجب افشار س ـ وقتیکه سید علی طبق اظهار خودتان پس از ده سال مجددا همراه ذوالفقاری بمنزل شما آمد خود را به چه نامی معرفی مینمود.
ج ـ وقتی که با ذوالفقاری آمد منزل بنده بنام حسین حسینی صدا میزد وقتی که بمسافرت مشهد رفتم دیدم تمام خروس بازها یا حسین حسینی یا شیخ حسین صدا میزدند.
رجب افشار س ـ کلیه افرادیرا که با سید علی اندرزگو آشنائی و ارتباط دارند معرفی نمائید.
ج ـ افرادی که من میشناسم و با سید علی اندرزگو تماس دارند کلیه خروس بازها هستند و اسامی آنها عبارت است از تهران حبیب اللّه بلور و شاپور بلور و آقا رضا ذوالفقاری جواد نقاش و آقا تقی رحیمیان و حاجی عرق فروش و دکتر جهانشاهلو و امیر سلیمانی و پسرش امیر امیر سلیمانی و اصغر زرگر و برادران نظام آبادی و دکتر سلطانی و ذالتاش مشهد دکتر شیبانی جلال و کمال و محمد رضا ارباب و تیمور مدیر مدرسه و سخی و خان محمد خاوری و تقی قصاب شجری.
رجب افشار س ـ درباره مشخصات و نشانی های این افراد توضیحات بیشتری بفرمائید.
ج ـ جواد رحمتیان در گارد جاویدان نقاشی می کند و حاجی عرق فروش شغل عرق فروشی داشت و دکتر جهانشاهلو ده دارد و گاو داری و زنجان و امیر سلیمانی خیابان بهار و اصغر زرگر بازار بزرگ زرگری دارد و دکتر سلطانی روبروی دانشگاه کتاب تدریس دانشگاهی دارد و ذالتاش سرلشگر بازنشسته و دکتر شیبانی دکتر مغز در ایران جلال راننده اتوبوس کمال وزیری برادرش راننده کامیون آجر و سخی راننده کامیون و خان محمد خاوری راننده کامیون از کار افتاده و تقی قصاب شجری رئیس قسمتی از کشتارگاه س ـ چکهائی که شما به سید علی دادید به چه نامی بود (منظور نام گیرنده وجه) ج ـ دقیقا بخواطرم [به خاطرم] نیست ولی در ته چک که نوشتم مشخص است و ته چکها در منزل است.
رجب افشار س ـ غیر از چکهائی که بابت بدهی به سید علی دادید نامبرده چه مبالغی از شما دریافت و یا در خواست نمود که پرداخت نمائید.
ج ـ بغیر از چک که میان ما رد و بدل شد هیچگونه حسابی دیگر به هم نداشتیم.
رجب افشار س ـ شما که طبق اظهار خودتان با عده زیادی دوست و آشنا دارید، به چه علت هنگام گرفتاری از سید محمد علی اندرزگو* پول قرض گرفتید و سراغ دیگران نرفتید.
ج ـ من از برادرم چند دفعه پول قرض کردم و از پدر خانمم قرض گرفتیم و دیگر از آنها رویم نمیشه بگیرم یک دفعه دو دفعه پیش پدر خانم فرستادم گفت ندارم و سید علی قسم داده بود که اگر یک موقع لنگ شدی قرض بقرض منت نیست برای این از ایشان قرض گرفتم باز هم خودم خجالت کشیدم به پسرم گفتم او از ایشان قرض کرد بشرطی که چک آنرا من بدهم و همین سال شب عید برای عروسی پسرم لنگ شدم قصاب که همیشه از ایشان گوشت میاوریم گفت رجب آقا من میخواهم بروم مکه امسال نشد من پنجاه هزار تومان پول نقد دارم اگر هر موقع لازم داشتی مرد نیستی اگر نگوئی من نخواستم پیش قصاب محل خجالت بکشم گفتم من دویست هزار تومان جنس درب شیشه خریدم و بیست هزار تومان کسری دارم باید چک بدهم خدا شاهد است رفت بانک گرفت و به پسر من اکبر طاهر افشار داد من چک داده بودم قبول نکرد بعد از دو ماه آنرا دادم به پسرم و برد داد و زیاده از ایشان سپاسگذارم.
رجب افشار س ـ سید علی اندرزگو در طول مدت آشنائی چه کتب و اعلامیه هائی به شما داد.
ج ـ از کتاب و اعلامیه هیچ به من نداده و از کس دیگر هم نگرفته ام.
رجب افشار س ـ سید علی اندرزگو درباره افکار و عقاید خود چه مطالبی با شما در میان گذارد.
ج ـ هیچ صحبتی درباره عقاید و سیاست با هم نداشتیم الا صحبت خروس.
رجب افشار س ـ سید علی اندرزگو چند بار در منزل شما خوابید ج ـ شب احیا نوزدهم تا صبح بیدار بودیم صحری [سحری] که خوردیم آنجا خوابید.
رجب افشار س ـ سید علی اندرزگو چه وسائل و اشیائی نزد شما به امانت نهاد.
ج ـ یک جعبه کارتن دستش بود گفت این را یکجا بگذار تا ظهر ببرم گفتم بگذار دم اطاق اوّل توی ایوان و برای بردن آن نیامد.
و بعدا من دستگیر شدم نمیدانم چطور شد.
رجب افشار س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی میکنید.
ج ـ اظهارات خود را با امضاء گواهی میکنم.
رجب افشار

توضیحات سند:

1ـ حبیب اللّه بلور فرزند رحیم در سال 1292 ه ش در تهران متولد شد.
وی که مدتی رئیس فدراسیون کشتی و مدتی نیز مری تیم ملی کشتی بود برای مدتی به شغل هنر پیشگی روی آورد و در وزارت اطلاعات به عنوان کارمند مشغول کار شد و گویا مدتی هم ریاست اداره اطلاعات و رادیو را در تهران بر عهده داشت.
بنابر گزارشات موجود در سال 1324 به علت وابستگی به حزب توده به مدت چهار سال به قزوین تبعید شد.
مشارالیه در زمانی که مربی تیم ملی کشتی ایران بود از حمایت مرحوم غلامرضا تختی بهره مند بود و به همین علت تحت مراقبت قرار داشت تا اینکه در تاریخ 9 /7 /1351 به علت نوشتن مقاله ای در کیهان ورزشی که دارای موضوعی انتقادی در رابطه با شکست تیم کشتی ایران در المپیک مونیخ بود دستگیر شد و پس از آنکه مقاله ای در رد مطالب مقاله اوّل نوشت در 18 /7 /51 از زندان آزاد گردید.
مشارالیه که از خروس بازان مشهور تهران بود در مصاحبه ای در سال 1352 چنین گفت : «من مبارزه را از خروس یاد گرفتم و به همین خاطر در بین تمامی پرندگان و حیوانات تنها با خروس الفت و انس دارم...
در حال حاضر سی خروس جنگی در اختیار دارم که همه هفته مسابقه برای آنها ترتیب می دهم.
» * بازجوی ساواک به اشتباه نام شهید اندرزگو را، محمدعلی، ثبت کرده است .

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 454




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.