صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مطلق دانستن دیدگاه‌های سید قطب و گرایش به اهل سنت

مطلق دانستن دیدگاه‌های سید قطب و گرایش به اهل سنت


متن سند:

مطلق دانستن دیدگاه‌های سید قطب و گرایش به اهل سنت
از میان نویسندگان جهان عرب، بیش از همه، مهدی‌ هاشمی از «سید قطب» تأثیر پذیرفت. شخصیتی که دارای وجهه سیاسی و علمی است و از چهره‌های انقلابی‌و فکری زمان خود به شمار می‌رفت آثار وی هنوز نیز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. نگاه سید قطب به قرآن و مشرب تعقلی او، همچنین نوع تفسیر آیات قرآن برای فردی چون مهدی‌ هاشمی که شخصیت فکری و سیاسی‌اش هنوز شکل نگرفته است، پی‌آمدهایی را به دنبال داشت. طرح و تفسیر ‌آیات قرآن در قالبهای خاصی که گهگاه به مرز ابتذال نیز کشیده می‌شد، از جمله‌ این پی‌آمدهاست. مهدی‌ هاشمی به ‌اندازه‌ای آرا و افکار سید قطب را مطلق می‌دانست که حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در کلاس تفسیر قرآن، ضمن برشمردن شیوه‌ها و روش‌های تفسیر قرآن و چگونگی طرح و بسط آن از سوی بزرگانی چون امام(ره)، علامه طباطبایی(ره) و شهید بهشتی(ره)، تنها روش و نگاه سید قطب را مورد پسند قلمداد می‌کرد و از آن دفاع می‌کرد و از همین نقطه ردپای مهدی‌ هاشمی در پذیرش مبانی اعتقادی اهل سنت و مطلق دانستن نظریات نویسندگانی چون سید قطب یافت می‌شود. وی به دلایل مجذوب شدنش در مقابل شخصیت «سید قطب» و اهل سنت چنین‌اشاره می‌کند:
«... در تعقل و تعبد، من روشی داشتم که سید قطب در تفسیر ابعاد سیاسی - اجتماعی قرآن داشت. او قرآن را به آن روش‌های تازه‌ای تفسیر می‌کرد و در نمونه‌های زیادی که مقایسه می‌کرد مثلاً یادم است که ‌ایشان یک تفسیری می‌کرد و یکی فلسفه علمی و ‌اینها ارائه می‌دهد ولی آن مسایل سیاسی انقلابی‌که بیشتر مورد نیاز من بود. راجع به یک سری مسایل در آن محورها سید قطب خیلی بیشتر جولان داده بود. یک گرایش‌های شدید ‌این گونه مثلاً پیدا می‌کردیم به آنها به‌ این گونه روشها و مضافاً به ‌اینکه یک مفسر قرآن بود، یک تئوریسین اسلامی بوده، در عمل هم اهل عمل بوده. رهبری یک جریان سیاسی نظامی بوده؛ مثلاً چند تا لشکر وارد نیروهای اسلامی خواهند کرد؟ ‌این هم یک جاذبه قوی برای ما داشت که جذب سید قطب بشویم؛ چون معمولاً اکثراً ‌این دانشمندان فقط تئوریسین هستند مثلاً حرف خوب بزنند، نظریه خوب بدهند، با عمل مثلاً کمتر بروز دارند؛ ولی وقتی ما می‌بینیم آنها در عمل هم وارد صحنه فداکاری بعد هم زندان و شهادت و اعدام‌ اینها شدند،‌ اینها باعث شد که مثلاً، هی دیدگاه ما جذب بشود. منتهی ‌اینکه بگویم‌ این دیدگاه‌ها جایگزین دیدگاه‌های شیعه بشود یادم نیست. چرا آن زمانی که مثلاً ما کار می‌کردیم تو سال‌های اول؛ همین اعتقادی که راجع به فاطمه زهراء(س) بود خوب برای ما هم به صورت گرایش بود دیگر. مثلاً دچار می‌شدیم مثلاً ما هم دفاع می‌کردیم که حالا زن است دیگر... آن معنویتی که آن روحانیت یا حالا مسئله زکات که‌ ایشان گفت: که خمس منحصر به غنایم جنگی هست. خوب ‌این عقیده اهل سنت بود ما هم ‌این عقیده را پذیرفته بودیم ولی در عمل نبود. ما هم خمس غیر غنایم را می‌گرفتیم فرض کنید ‌این طوری بود. اما اعتقادات محوری ما مثلاً در مباحث خلافت نه. یادم هست که یک چیزی بود که از طرف دکتر علی شریعتی گویا مطرح شده بود. غدیر خم که آن زمان یک همچین احتمالی که مثلاً غدیر خم نصب خلافت نبوده و مثل یک کاندیداتوری که الان در همه جا مطرح هست و ‌اینها پیغمبر اکرم(ص) علی(ع) را کاندید کرده که نظر من ‌این است که صلاحیت دارد. حال بعداً مردم آمدند یک فرد دیگری را انتخاب کردند. یک همچین بینش روشنفکرانه راجع به غدیر خم بود.»1
مهدی‌هاشمی در جای دیگری نشست و برخاست بیش از حد خود و دوستانش را که هنوز مبانی اعتقادی محکم و استواری نداشتند با غیرشیعه چنین بر می‌شمرد:
«افراطمان در مسایل عملی بود. یعنی خیلی محشور بودیم که مثلاً اگر‌ این سیره و ‌این صفت مثلاً ده سال، بیست سال عمر بکند، حشر و نشر مستمر با اهل سنت با توجه به نقاط ضعفی که قبلاً در خودمان گفتیم یعنی ضعف مثلاً در اعتقادات و دیدگاه‌ها یا ضعف در منابع اصیل و یک سری نفسانیات. خوب؛ با توجه به آنها آن موقع در پیمودن ‌این سیر به انحراف کشیده شدیم و ‌اینطور افراط کردیم ولی بالفعل هر چه فکر می‌کنم وحدت حداقل در بستر اعتقادی ما که بالفعل انحراف در اعتقاد به وحدت باشد ......... برو بچه‌هایی که از ما می‌رفتند در خارج ‌اینها آن چیز اعتقادی محکم را نداشتند راجع به شیعه و آن حالتهایی که داشتند راجع به سیاست و مسایل خشونت و‌ اینها هم با ‌اینها منضم شد. یک چنین فردی مثلاً می‌خواهد محشور باشد مثلاً به طور ۸۰٪ با اهل سنت در دراز مدت. ‌این، [موجب] یک سری عوارض خواهد شد.‌ این ضعف اعتقادی راجع به مسایل شیعه برایش بوجود می‌آید.»2
تأثیرپذیری مهدی‌ هاشمی و دوستانش از کلاس‌های غروی، مطالعه آثار افرادی چون سید قطب و نیز زیاده‌روی در همنشینی با اهل سنت در نوشته زیر به خوبی‌به چشم می‌خورد:
«... یک مقدار آن کارهای اول ما بود که به آقای غروی گرایش داشتیم و محشور بودیم. خوب ‌ایشان در ‌این مسایل خیلی ما نگوییم انحراف ولی در تبلیغات و در برخورد علنی در آن جو آن زمان که اصلاً پذیرش‌ این حرف‌ها خیلی کم بود کج سلیقگی نشان می‌داد و هر جا که می‌رسید دفاع می‌کرد. در یک جامعه‌ای که هنوز مبارزه شروع نشده و اصلاً زمینه پذیرش ‌این حرف‌ها نیست صحبت کردن از خلفا و... یک عامل دیگر از زمانی شروع شد که ما به منابع خارجی بیشتر مشغول شدیم. یعنی کتاب‌های دانشمندان اسلامی که اکثراً اهل سنت هستند. یعنی ما از میان نویسندگان شیعی خارج از ‌ایران فقط یادم هست کتاب‌های سید حسن شیرازی بود که یک مقداری هم کتاب‌های مرحوم کاشف الغطاء خیلی محدود ولی بیشترین حد که بود کتاب‌های اهل سنت بود. اعم از سید قطب و الازهر یا اردن با لبنان با الجزایر که طبیعتاً برخورد آنها، دیدگاه‌های آنها و‌ اینکه حالت سمبل برای ما ‌ایجاد کرده بود... بعد از پیروزی انقلاب هم، هم مسئله صدور انقلاب و هم تعصبی‌که نسبت به ‌این مسئله داشتیم ما را عملاً با یک واقعیت ملموس مواجه می‌کرد که بیشترین سازش [را] بکنیم با سنیها. ما غیر از ‌ایران و عراق و قسمتی از لبنان همه سنی هستند و از آن طرف هم گاهی ماهها و هفته‌ها مثلاً با یک جمعی از اهل سنت می‌نشینیم برخاست می‌کنیم و بحث می‌کنیم و فلان. خود ‌این معاشرت و ‌این محشور بودنها، می‌آید ما را در ضرورت ‌این وحدت، و ‌اینکه نسبت به ‌اینجور مسائل ‌اینها بوده که ما را به ‌این راهها کشیده و چیزهایی دیگر...»3
وی همچنین می‌گوید:
«من دقیقاً یادم هست که بیشتر تو ‌آیات جهادی اسلامی من در تفسیر «فی ظلال» خیلی غور و بررسی می‌کردم و روی سطح مراحل جهاد اسلامی یک تفسیرهایی سید قطب در «فی ظلال» داشت که برایم خیلی جاذبه داشت. ترسیمی از جهاد اسلامی داشت یا در تفسیر خود جهاد که جهاد اسلامی ‌آیا دفاعی است یا ابتدایی است و ثابت هم می‌کرد و اعلام هم می‌کرد و مثلاً یک مشت مستشرقین آمده‌اند در جهان اسلام چند سال تصرف کرده‌اند. بعد آمده‌اند نظریه برای اسلام ریخته‌اند و یک عده‌ای از علمای ما نظریه مستشرقین را گرفته‌اند نظر خودشان قرار داده‌اند و گفته‌اند اسلام دفاعی است به استناد مثلاً لا اکراه فی الدین و فلان.‌ اینها گفته‌اند نمی‌شود اکراه کرد باید دفاعی باشد و دفاعی یعنی چه؟ یعنی بگذارید اول دشمن حمله بکند بعد و با نظریه ‌اینکه وقتی دشمن حمله کرد خوب انسان ذلیل می‌شود و چطور یک سری دلایلی اقامه می‌کردند و می‌گفتند نه اسلام اصلاً توهین است که همچنان که نزول اسلام و کلمه توحید یک جنگ ابتدایی بوده قبل از‌ اینکه مشرک حمله بکند مثلاً به اسلام و توحید. توحید آمده برای نفی شرک و آزادی کل انسان در زمین. روی‌ این محور سید قطب خیلی مانور می‌داد، ‌اینها برای من خیلی جاذبه داشت و ‌این را تو منبرهایم می‌گفتم تو تحلیلهایم، تو بافت ذهنی اعتقادم ‌این بود که اصلاً خود تشکیل توحید در جهان یک حرکت ابتدایی و تهاجم علیه شرک بوده بنابراین جنگ همان جنگ ابتدایی است. بعدها هم دیدم آیت‌الله منتظری هم تو بحث جهاد اسلامیشان، حکومت اسلامیشان،‌ ایشان هم نظر جهاد ابتدایی را تأیید کرد.»4

توضیحات سند:

1. نوار شماره نه.
2. نوار شماره نه
3. نوار شماره 9.
4. نوار شماره 9.

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشه‌های انحراف صفحه 56
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.