تاریخ سند: 22 دی 1335
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
متن سند:
تاریخ: 22 /10 /1335
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
روز 20 /10 /35 ساعت ۸ صبح آقای سید کشمیری که چندی قبل به اتهام انجام کارهای آیتالله [و] ملاقات با سفرای کشورهای عربی بازداشت شده بود، به اتفاق آقایان حسین بنکدار، رضا محمدی، قناد(1) و کنعانزاده که از دوستان آقا و دکتر بقائی و از افراد بسیار فعال حزب زحمتکشان میباشند به منزل آقا در پامنار آمدند و با آقا و آقایان سید علی مصطفوی، حمید خلیلی و سید محمد کاشانی ملاقات نمودند. آقایان رضا محمدی و حسین بنکدار جریان آزاد شدن دکتر بقائی را از زندان لشگر ۲ زرهی به اطلاع آقا رساندند و آقا بسیار خوشحال شدند و از برای سلامتی دکتر بقائی دعا کردند، آقا در میان صحبت خودشان اظهار داشتند که آزادی دکتر بقائی دیروز درست مصادف بود با ساعتی که کابینه «ایدن»(2) ملعون از کار برکنار شد و این خیلی برای ما اسباب خوشبختی است، سپس آقا چند دقیقه با سید کشمیری به زبان عربی مذاکره نمودند و سپس در ساعت ۱۰ صبح آقا به اتفاق آقایان حسن گرامی، سید محمد کاشانی، مهندس دیدهور و آقایان نامبرده، به وسیله ماشینهای سواری شخصی شماره ۱۱ ک ۳۵ و ۲۰۵۰ ط ۳۵ جهت شرکت در مراسم ختم مرحوم اسماعیل عندلیب برادر دکتر عندلیب مدیرکل بهداری شهرداری تهران که داماد خودشان میباشد، به مسجد ارک رفتند و تا ساعت ۱۱:۳۰ صبح در مسجد ارک بودند. پس از استماع بیانات آقای سید محمد موسوی واعظ و برچیده شدن مجلس ختم به اتفاق آقایان حاج محمدعلی گرامی، حسن گرامی و مهندس دیدهور به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۱۱ ک۳۵ به منزل آقای حاج محمدعلی گرامی داماد خودشان واقع در اول خیابان گرگان رفتند و به آقای سید علی مصطفوی دستور دادند که به منزل آقای دکتر بقائی بروند و از طرف آیتالله از ایشان احوالپرسی نمایند. در ساعت ۱۲ صبح امروز آقای مصطفوی به اتفاق آقایان رضا محمدی و کنعانزاده به وسیله تاکسی شماره ۶۰۱۱ ط ۳۵ به منزل آقای دکتر بقائی رفتند، در منزل آقای دکتر بقائی، آقایان سرهنگ بازنشسته ارتش امیر رحیمی، دکتر عباس ریاضی کرمانی، پارسا و وحیدی حضور داشتند، آقایان نامبرده تا ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر با دکتر بقائی درباره جریان زندانی بودن خودشان مذاکره نمودند، آقای سرهنگ امیررحیمی(۳) افسر بازنشسته ارتش در میان صحبت خودشان به دکتر بقائی و حاضرین اظهار داشتند که بعد از جریان ۲۸ مرداد که بنده و چند نفر از افسران دیگر در کاخ سعدآباد به حضور اعلیحضرت همایونی رفتیم، اعلیحضرت با من دست بسیار محکمی داد و مشغول بازی با بند واکسیل بنده شد و به من گفت رحیمی اگر شماها در این مملکت نبودید بازگشت من به کشور ایران غیر ممکن بود. حالا مرا به عنوان اینکه با دکتر بقائی دوست هستم، دستور بازنشستگی صادر میکنند، من به امید روزهائی هستم که به زودی سر از افق بیرون خواهد آورد و تمام حسابها را با آنهائیکه اسم آنها [در] قلبم ثبت است، تصفیه نمایم و دکتر بقائی اظهار داشت که اسم ما که نیست و سرهنگ رحیمی اظهار داشت من به امید موفقیت شما هستم که در آینده نزدیک عملی خواهد شد و برای انتقام، از قدرت شما استفاده خواهم کرد و در ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر کلیه آقایان نامبرده با آقای دکتر بقائی خداحافظی نمودند و منزل دکتر بقائی را ترک نمودند و فقط سرهنگ امیر رحیمی که به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۵۳۳۳ به منزل دکتر بقائی آمد، در منزل دکتر بقائی ماند. ضمناً ساعت ۷ بعدازظهر آیتالله به اتفاق دکتر عندلیب مدیرکل بهداری شهرداری تهران و یک عده از دوستان و بستگان به حضرت عبدالعظیم سر مزار مصطفی کاشانی رفتند.
توضیحات سند:
۱- علیاصغر قناد: فرزند کریم، در سال ۱۳۱۱ ﻫ. ش در شهر بابل متولد شد. وی فارغالتحصیل در رشته رنگرزی از کشور آلمان بود و به تجارت چوب در تهران اشتغال داشت. از دوستان نزدیک دکتر مظفر بقائی و عضو کمیته مرکزی حزب زحمتکشان، عضو کمیته تشکیلات تهران، عضو کمیسیون مالی حزب، عضو حوزههای ۵ و ۶ سازمان جوانان و عضو و مسوول گویندگی حوزههای ۱۹ و ۲۲ اصناف بازار تهران بوده و در تمام جلسات حزبی شرکت فعال و مؤثر داشته است.
پروندههای انفرادی ساواک
۲- «آنتونی ایدن» سیاستمدار بریتانیا، از ۱۹۳۱ م به بعد، مکرر وزیر امورخارجه گردید و در ۱۹۵۵ - ۱۹۵۷ نخستوزیر انگلستان بود.
۳- در ۹ اسفند ۱۳۳۱، آیتالله کاشانی رئیس مجلس، در بیانیهای اعلام داشت که:
«خبر مسافرت غیرمترقبه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی موجب شگفتی و نگرانی فوقالعاده قاطبه اهالی مملکت و مردم پایتخت شده و هیأت رئیسه مجلس شورای ملی با استحضار آقایان به عرض میرساند که در وضع آشفته کنونی به هیچ وجه به مصلحت نمیداند که اعلیحضرت همایونی مبادرت به مسافرت فرمایند و ممکن است در تمام کشور تأثیرات عمیق و نامطلوب حاصل نمایند. بدین لحاظ از پیشگاه همایونی استدعا میشود که قطعاً در این مورد تجدیدنظر فرموده و تصمیم به مسافرت را به موقع دیگری تبدیل فرمایند.»
به دنبال این نظریه هم اعلامیه دربار بدین مضمون منتشر شد که «اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به واسطه عارضه کسالت تصمیم داشتند مسافرت کوتاهی را از راه عراق به خارجه بفرمایند. این تصمیم شاهانه موجب نگرانی و بروز احساسات میهنپرستانه از طرف قاطبه مردم محترم گردید و خواهان انصراف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از مسافرت شدند و چون خاطر خطیر شاهانه پیوسته به رعایت افکار عامه میباشد با سپاسگزاری و قدردانی از احساسات پاک مردم فعلاً از مسافرت انصراف حاصل فرمودهاند. وزیر دربار شاهنشاهی، حسین علاء».
با صدور اعلامیه دربار، غائله ۹ اسفند پایان یافت. وقتی که در ساعت ۱۱ صبح دکتر مصدق به دربار میرفته است، در خیابان کاخ خبری نبود ولی در موقع خروج ایشان جمعیت زیادی در برابر درهای کاخ مشاهده میشده و اگر دکتر مصدق در همین حال از دربار بیرون میرفته بیدرنگ از طرف افسران و دیگر افراد به قتل میرسیده و آنگاه بقیه نقشه عملی میشده است منتهی دکتر مصدق این کار نکرده و به راهنمایی یکی از مستخدمین دربار از یکی از درهای کوچک کاخ که کسی مقابل آن نبوده خارج شده است. بعدها دکتر مصدق و برخی از رهبران جبهه ملی اظهار داشتند که وقتی تعدادی از افسران بازنشسته گوشه و کنار کاخ را برای پیدا کردن دکتر مصدق جستوجو میکردند یکی از شاهپورها گفته بود که «مرغ از قفس پرید.»
دکتر باقر کاظمی میگفت: وقتی که ما از در کوچک فرعی خارج شدیم همین که خواستیم سوار اتومبیل شویم و حرکت کنیم از دور عدهای که به فرمان افسران بازنشسته بودند، عربدهکشان سر و کله شان پیدا شد و به سوی ما دویدند ولی چون به دکتر مصدق دسترسی نیافتند به طور دستجمعی به طرف منزل نخستوزیر حرکت کردند و سرهنگ عزیزالله رحیمی که سوار اتومبیل جیپ وزارت دفاع ملی شده بود اتومبیل را به در چوبی منزل نخستوزیر زد و قصد ورود به منزل را کرد. در همین موقع آنهایی که فریاد «مرده باد مصدق» سر داده بودند قصد هجوم به داخل را کردند و مأموران منزل نیز برای متفرق کردنشان دست به استعمال گاز اشکآور زدند اما چون دکتر مصدق احساس میکرد که قصد جان وی را دارند با دکتر فاطمی به وسیله نردبانی از منزل خود به خانه مجاور و از آنجا با اتومبیلی به ستاد ارتش رفت.
گزارشهای مکرر مأموران انتظامی در روز نهم اسفند حکایت از این داشت که از ساعت ۱۱ صبح به بعد مرتباً بر تعداد تظاهرکنندگان مخالف در برابر خانه نخستوزیر افزوده میشده و در همان موقعی که تظاهرکنندگان به خانه دکتر مصدق هجوم برده بودند سرهنگ رحیمی از در خانه دکتر مصدق بالا رفته و به مردم اظهار داشته است، پنج دقیقه صبر کنید خودم سر دکتر را برای شما میآورم ولی در این موقع دکتر مصدق از منزل رفته بود.
سرهنگ عزیزالله رحیمی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بنای همکاری با نهضت آزادی را گذاشت.
رک: تاریخ جامع ملی شدن صنعت نفت، همان کتاب، صفحات ۴۸۳ - ۴۸۵
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد دوم صفحه 808