تاریخ سند: 6 شهریور 1346
اکنون که در اثر انقلاب شاهنشاه آریامهر و ملت ایران
متن سند:
شماره: 2035 / ﻫ تاریخ: 6 /6 /1346
از: ساواک سمنان
به: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور مدیریت کل اداره سوم (316)
اکنون که در اثر انقلاب شاهنشاه آریامهر و ملت ایران، کشور شاهنشاهی همه جانبه به سوی ترقی و تعالی گام برمی دارد و موانع را هرچند دشوار باشد از راه خود برداشته، رو به هدف پیش میرود و همه روزه بیش از پیش شایستگی افراد کشور باستانی که مشعلدار تمدن و فرهنگ جهان بودهاند، نمایانتر و نبوغ ذاتی آنان شکفتهتر میشود، مسائلی که به نظر ناچیز میآید، فرد مسلمان میهن پرست و شاه دوست را رنجه ساخته، چشم انتظار اقدام مقامات مسئول میباشند.
از آن جمله، وضع بیسامان مقام روحانیت و رخنه کردن افرادی که در آن جامعه است که پس از شکست در مراحل مختلف زندگی، با گذاشتن ریش و پوشیدن عمامه و رداء در سلک روحانیون خود را جا زده و چون از لحاظ علمی نمیتوانند در جامعه رشد کنند، برای تحکیم وضع خویشتن به عناوین مختلف سبب تفرقه مردم شده و پنهانی به مخالفت با اقدامات دولت پرداخته، از وجود مردم ناراحت و ناراضی به نفع خود استفاده مینمایند.
شاهنشاه رضاشاه کبیر1 پس از استقرار امنیت و پایان دادن به هرج و مرج و از هم گسیختگی اوضاع اداری. سیاسی و مالی به این نکته حساس توجه خاصی مبذول فرموده و برای بالا بردن ارزش معنوی مقام روحانیت و استحکام مبانی دین مبین اسلام، برای افرادی که مایل بودند در راه ارشاد مردم از طریق دین و مذهب گام بردارند، مقرراتی وضع و تا شهریور 1320 این مقررات شدیداً اجرا میشد؛ لیکن از آن پس در شرایط و اوضاع احوال بحرانی، مردمی شیاد از موقعیت و وضع آشفته سوء استفاده نموده، تنها با پوشیدن لباس مقدس روحانیت، بر جایگاهی تکیه زدند که[نه] از لحاظ علمی و نه از لحاظ سابقه، شایستگی آنرا نداشتند. بهطور مثال بیوگرافی مختصر دو نفر روحانیون فعلی شهر سمنان به شرح زیر از لحاظ مبارک میگذرد.
1. آقای شیخ علی محمد نجات قبل از شرکت در واقعه مسجد گوهر شاد2 که سبب تبعید وی به سمنان گردیده، تلقین گوی مردگان بوده و در سمنان نیز روزگاری با سرعملگی امرار معاش مینموده، که هم اکنون عدهای از اهالی سمنان به خاطر دارند.
نظر به اینکه موقوفات مسجد سلطانی سمنان از املاک ذوالفقارخان سمنانی3 حاکم وقت سمنان است، که در اثر شکایت مردم وسیله مرحوم فتحعلیشاه قاجار4 مصادره گردیده، از قدیمالایام مسجد منظور را غصبی دانسته و نمازگذاردن در آن مسجد را روا نمیداشتهاند و به همین علت، امام جماعتی هم تعیین نشده بود تا پس از شهریور 1320 آقای شریعتی، متولی موقوفات مسجد سلطانی، آقای نجات را به امامت جماعت مسجد برگزیده و از این تاریخ، دامنه فعالیت آقای نجات توسعه یافته و بهطوری که قبلاً اشاره شد، چون از لحاظ علمی نتوانسته در بین مردم اظهار وجود کند، عدهای را که بنا به عادت همیشگی از مخالفت با دولتها به نفع خود بهرهبرداری مینمایند، به دور خود جمع کرده با عوام فریبی ضمن مخالفت با هرگونه اقدام اصلاحی، به جمع کردن وجوهات شرعی از مردم بیاطلاع مشغول است.
2. آقای شیخ محمدحسین اختری5 که در سمنان با در دست داشتن کیف دلاکی به اصلاح سر و ریش مردم اشتغال داشته و چند سال پیش کیف دلاکی را کنار گذاشته، رسماً خود را در زمرۀ روحانیون قلمداد و با عمامه و ردای روحانیت ضمن روضهخوانی، خود و فرزندانش با مخالفت با دولتها و برنامههای انقلابی، در راه شیخ علی محمد نجات قدم برداشته و از این ممر میخواهد زندگی آینده فرزندانش را اصلاح نماید.
با توجه به دو مثال معروضه که نظایر آن در تمام کشور به چشم میخورد، در حال حاضر تنها شرط روحانی بودن، داشتن ریش و ردای بلند است؛ زیرا مراتب علمی نادیده گرفته شده و حتی طلبههائی که سالیان متمادی در محضر مدرسین جامع الشرایط وقت میگذرانند، آنطور که شایسته مقام روحانیت است، به عللی که خاطر مبارک مستحضر است، آمادگی خدمت در این راه مقدس را ندارند. به نظر اینجانب برای خاتمه دادن به اوضاع آشفته مدارس علوم دینی و سامان بخشیدن به وضع طلبههائی که مشتاقانه برای فرا گرفتن علم و بهره دادن به جامعه اسلامی تلاش میکنند و برای کوتاه کردن دست عناصر فاسد و بد اندیش و طرد آنان از جامعه روحانیت، تنها یک راه وجود دارد و آن تشکیل دانشگاه اسلامی با داشتن اساسنامه و برنامهای است که با نظر علمای فن تدوین گردد و فقط فارغ التحصیلان از آن دانشگاه با شرایط لازم بتوانند از لباس رسمی روحانیت استفاده نموده و راهنما و مرشد مردم مسلمان باشند و در صورتی که به عللی ایجاد دانشگاه اسلامی میسر نباشد پیشنهاد میشود:
الف. کلیه طلاب علوم دینی پس از احراز صلاحیت و ورود به مدارس علمیه، در تمام دوران تحصیل حق پوشیدن لباس روحانیت را نداشته باشند و فقط کسانی که دورۀ تحصیلی را به پایان رسانیده و زیر نظر عدهای از مجتهدین جامع الشرایط آزمایش لازم را گذرانده و فارغالتحصیل میگردند، ملبس به لباس روحانیت شوند.
ب. در وضع فعلی، ترتیبی اتخاذ گردد که درجه علمی طلاب و واعظین از ظاهر آنان نمایان باشد و مردم برای مراجعه و پرسشهای امور شرعی، فریب ظاهر طلاب نماها را نخورند و هنگام برپا ساختن مراسم سوگواری و نظایر آن، از وجود کسانی استفاده نمایند که منبر آنها فیض بخش باشد نه زیانآور.
با عرض مراتب بالا، چنانچه مصلحت ایجاب نماید، صدور یک اعلامیه در مورد آزمایش و اخذ مدارک تحصیلی لازم، سبب خواهد شد صدی پنجاه معممین خود بخود از لباس روحانیت، که به ناحق غصب کردهاند، خارج شده و مقام و منزلت روحانیون واقعی، آنطور که شایسته است، آشکار گردد و این اطمینان هست که روحانیون واقعی و روشنفکر، خواستار و پشتیبان چنین اقدامی میباشند.6
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت سمنــــان. سرتیپ حریری
اصل در پرونده ن - 336 بایگانی است. در پرونده شیخ محمدحسین اختری ضمیمه و ارائه شود. کاشی 29 /6 /46
فتوکپی در پرونده علیمحمد7 نجات ضمیمه گردیده است. کاشی
______________________
1. رضا شاه پهلوی، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد. در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطه خواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سید سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوام السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورد. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوک الطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگراف کنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلام زدایی، غرب گرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و … به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند. ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188
2. واقعه مسجد گوهرشاد، در اثر تجمع مردم مشهد در اعتراض به قانون تغییر لباس و کشف حجاب در مسجد گوهرشاد به وجود آمد که توسط نیروهای نظامی و انتظامی سرکوب گردید. این تجمع در تیرماه سال 1314ش، در زمان حکومت رضاشاه صورت گرفت و سخنران آن، حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول(ره) بود. در درگیری مردم و نیروهای دولتی در این واقعه، حدود 1600 نفر کشته و زخمی شدند.
3. ذوالفقارخان، از سرداران دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار و اهل طالب آباد سنگسر بود که در سال 1220ق همراه عباس میرزا نایب السلطنه در جنگ شوشی شرکت داشت و پس از آن نیز در درگیریهای متعددی حضور یافت و مدتها نیز حاکم سمنان و دامغان بود.
4. فتحعلی شاه قاجار، دومین پادشاه سلسلۀ قاجاریه است. نام وی باباخان بود و پدرش حسین قلی خان جهانسوز نام داشت. وی در سال 1186 متولد شد و پس از کشته شدن محمّدخان قاجار، در سال 1213 ﻫ ق به تخت پادشاهی نشست. در آغاز سلطنت، با مخالفان قدرتش مانند علیقلی خان قاجار، صادق خان شقاقی و محمّدخان زند، مقابله و مبارزه کرد. پس از رفع مشکل آنان، عباس میرزا را ولیعهد خود کرد. در سال 1215 ق. میرزا ابراهیم خان کلانتر را معزول و مقتول نمود و میرزا شفیع مازندرانی را به صدراعظمی برگزید. مهمترین اتفاق دوران سلطنت وی، در دورۀ جنگ های ایران و روس بود که منجر به انعقاد پیمان های ننگین گلستان و ترکمنچای شد. وی در سال 1250 ق درگذشت.
5. حجتالاسلام محمدحسین اختری پدر حجتالاسلام محمدحسن و عباسعلی اختری است که حجتالاسلام محمدحسن اختری دربارهاش میگوید: «پدر من حاج شیخ محمدحسین اختری، امام جماعت و سخنران مساجد سمنان بود و تا روزی که میتوانست خدمت کند، مسئولیت امام جماعت و وعظ و ارشاد در استان سمنان را بر عهده داشت. او یک فرد با اخلاص و مؤمن و دلسوز و علاقمند به امور شرعی بود، بهطوری که اگر هرگونه خلاف شرعی از اطرافیان و نزدیکان خویش میدید، امکان نداشت از امر به معروف دست بردارد و حتی گاهی در اجرای امر به معروف و نهی از منکر پرخاشگری و تندی میکرد. حتی در کوچهها و خیابانها دست از این کار برنمی داشت
6. اداره کل سوم پس از دریافت این گزارش، طی شماره: 45106 /316 - 8 /7 /46 درباره شیخ محمدحسین اختری نوشت: «خواهشمند است ضمن تعیین مشخصات بیشتر نامبرده بالا هرگونه سوابقی از یاد شده فوق موجود است خلاصهای از آنرا تهیه و ارسال نمایند.» بخش ضمائم
7. در اصل: محمدعلی
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک / استان سمنان - کتاب 1 صفحه 111