صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: سخنرانی سید عبدالرضا حجازی در مسجد ارک

تاریخ سند: 9 آذر 1348


موضوع: سخنرانی سید عبدالرضا حجازی در مسجد ارک


متن سند:

به: 316 شماره: 16965 /20 ه‍ 3 از: 20 ه‍ 3 نامبرده بالا در ساعت 1315 روز جمعه مورخه 7 /9 /48 در مسجد ارک به منبر رفت و ضمن صحبت چنین اظهار داشت دو سال قبل اسرائیلی‌ها قرآنی در آلمان غربی چاپ کردند که در آن آیات مربوط به قوم یهود را حذف کرده بودند به همین جهت دو نفر جوان مذهبی و مبارز واقعی شبانه به خانه مدیر چاپخانه رفتند و با اسلحه او را تهدید به مرگ نمودند و او به ناچار اطلاعاتی را در اختیار آنان گذاشت و قرآن‌ها جمع‌آوری شد.
حجازی گفت یهودیان خیال می‌کردند با این عمل می‌توانند لکه ننگ خود را در بین مسلمانان از بین ببرند در صورتی‌که همه می‌دانند که تمام داروهای تقلبی ساخت یهودی‌ها است، اکثر فیلم‌های لخت را یهودیان وارد مملکت می‌کنند و اغلب کمپانی‌های صفحه پرکنی یهودی هستند چون هدف یهود و صهیونیسم اینست که تا دنیا در فساد و زنا و لواط و شهوت‌رانی غرق نشود نمی‌تواند به جهان مسلط گردد.
ناطق افزود سه جلد قرآن صحیح در زمان پیغمبر نوشته شده که یک جلد آن در کتابخانه لندن و یک جلد در موزۀ هرات شوروی و جلد سومی در قاهره موجود می‌باشد.
در جنگ‌های صلیبی و جنگ جهانی اول ثروت، اقتصاد و کتابخانه‌های ما غارت شد.
در کنفرانسی که در دانشگاه اکگیل کانادا ترتیب داده شده بود رئیس آن دانشگاه گفته بود ایران از لحاظ فلسفه و ادبیات در سطح پایین قرار دارد ولی وقتی که بعداً کتاب ملا هادی سبزواری به دستش رسید و دیدند واقعاً جالب نوشته شده از روی آن نسخه‌هایی به زبان لاتین چاپ کردند و در مسافرتی که رئیس دانشگاه مزبور به ایران نموده بود، در تالار فردوسی دانشگاه تهران برای او جلسه سخنرانی ترتیب داده بودند در این جلسه که من هم حضور داشتم از مقام علمای ایرانی مانند علامه طباطبایی1 و ملا هادی سبزواری2 تجلیل شد.
برنارد شاو نویسنده مشهور اروپایی در اکثر نوشته‌هایش از اسلام و قرآن تعریف نموده و گفته است اروپا هفتصد سال بین مسلمانان و قرآن جدایی انداخته است.
چندین سال بود که ایران در هیچ رشته علمی جایزه نگرفته بود لیکن به خاطر کتاب ملا هادی سبزواری جایزه نوبل3 متعلق به ایران شد.
حجازی گفت استاد دانشگاهی که جارو به دست می‌گیرد و می‌گوید می‌خواهم لغات عربی را جارو کنم بلندگوی استعمار است و دشمن دین اسلام می‌باشد و آنگاه اظهار داشت وزیر آموزش و پرورش برای پرورش نسل جوان باید دقت بیشتری مبذول دارد البته من این مطالب را به عنوان یک نفر روحانی و مبلغ اسلامی می‌گویم و در پایان اشاره به اختلاف الهه و گوگوش نمود و گفت من وظیفه دارم امر به معروف و نهی از منکر بکنم دیگر بالاتر از زندان و اعدام که نیست همان‌طوری‌که قبلاً گفتم تهدید به قتلم می‌کنند و در ساعت 1500 به وعظ خود خاتمه داد.
تعداد شرکت‌کنندگان حدود 5 هزار نفر می‌شد.
نظریه منبع: منبع نظری ندارد.
نظریه رهبر عملیات: رهبر عملیات نظری ندارد.
آمال نظریه 20 ه‍ 3: 20 ه‍ 3 نظری ندارد.
آقای صالحی اطلاعیه جهت شهربانی کل کشور تهیه شود و بهره‌برداری و دستور مراقبت داده شود 12 /9

توضیحات سند:

1ـ علامه سید محمد حسین طباطبایی در سال 1281 شمسی، در تبریز در خاندان علم و تقوی دیده به جهان گشود.
تحصیلات خود را در سن 9 سالگی، با وجودی که پدر و مادر را از دست داده بود شروع نموده و در مدت کوتاهی علاوه بر یادگیری قرآن مجید، کتاب‌های متداول روز را فراگرفت و زیبانویسی را از مرحوم آقا میرزا علی نقی آموخت و در سال 1297 شمسی به فراگیری علوم عربی روی آورد.
در اوایل تحصیل – آن گونه که خود نوشته – علاقۀ زیادی به ادامۀ تحصیل نداشته و از این رو هر چه می‌خوانده نمی‌فهمیده، و چهار سال به همین نحو روزگار می‌گذراند تا این‌که عنایت خداوندی شامل حالش می‌شود و روحیۀ ایشان یک‌باره عوض می‌شود، به طوری که تا پایان دوران هیجده ساله تحصیل، هرگز از آموختن خسته نمی‌شود.
علّامه در سال 1304 شمسی عازم نجف می‌شود و در یازده سال اقامت در آن‌جا از محضر آیات عظام حاج میرزا محمد حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، حاج میرزا علی ایروانی، میرزا علی اصغر ملکی مفسر عظیم‌الشأن قرآن و حاج میرزا علی قاضی طباطبایی صاحب مکاشفات و کرامات، بهره‌های فراوان می‌برد.
آیت‌الله میرزا علی قاضی طباطبایی به علّامه اخلاق و عرفان و راه صحیح سیر و سلوک را می‌‌آموزد تا آن‌جا که استاد می‌گوید: «ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم».
علّامه در سال 1314 شمسی، به تبریز باز می‌گردد و حدود ده سال در ‌آن‌جا رحل اقامت می‌افکند.
در فروردین 1325، عازم قم شده و اشتغالات علمی را از سر می‌گیرد و خود می‌گوید: «هنگامی که به قم آمدم، مطالعه‌ای در برنامۀ درسی حوزه کردم و آن را با نیازهای جامعۀ اسلام سنجیدم و کمبودهایی در آن یافتم.
وظیفۀ خود را تلاش برای رفع آنها دانستم.
مهم‌ترین کمبودهایی که در برنامۀ حوزه وجود داشت، در زمینۀ تفسیر قرآن و بحث‌های عقلی بود، از این رو درس تفسیر و درس فلسفه را شروع کردم و با این‌که در جوّ آن زمان تفسیر قرآن، علمی که نیازمند به تحقیق و تدقیق باشد، تلقی نمی‌شد و پرداختن به آن شایستۀ کسانی که قدرت تحقیق در زمینه‌های فقه و اصول را داشته باشند به حساب نمی‌آمد.
بلکه تدریس تفسیر نشانه کمی معلومات به حساب می‌آمد.
من این‌ها را برای خودم عذر مقبولی در برابر خدای متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر المیزان انجامید.
» استاد تنها به درس عمومی فلسفه اکتفا نکرد و با تشکیل جلسات خصوصی با شاگردان برجسته خود، مانند شهید مطهری، به بررسی فلسفه‌های غربی، مخصوصاً ماتریالیسم پرداختند که این جلسات به تألیف کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» انجامید.
علّامه از سال 41 و 42، در نشست‌ها و اقداماتی که توسط علمای حوزه دربارۀ نهضت اسلامی و آیندۀ آن برگزار می‌شد، شرکت داشت.
در اعلامیۀ معروف (نُه) 9 امضایی اسفند 1341، امضای ایشان را در کنار امضای امام مشاهده می‌کنیم.
ایشان پس از پیروزی انقلاب، بر اثر کهولت سن و بیماری قادر به فعالیت نبودند.
از استاد کتاب‌های ارزشمندی به جا مانده که به معرفی اجمالی می‌پردازیم: تفسیرالمیزان، رساله‌ای در مبدأ و معاد، حاشیه بر کفایه‌الاصول، اصول فلسفه و روش رئالیسم، سنن‌النبی، شیعه در اسلام، قرآن در اسلام، بدایه‌الحکمه، نهایه‌الحکمه، وحی یا شعور مرموز، تعلیقه بر بعضی مجلدات بحارالانوار، حاشیه بر اسفار ملاصدرا، رساله‌ای در حکومت اسلامی، رساله‌ای در قوه و فعل، رساله‌ای در وسائط، تعلیقه بر اصول کافی، علی و فلسفۀ الهی، حاشیه بر مکاتب شیخ انصاری، نظریه السیاسه و الحکم فی‌الاسلام، رساله‌ای در عشق.
سرانجام علّامه پس از هشتاد سال عمر با برکت، به دنبال یک کسالت طولانی، در روز یکشنبه 24 آبان 1360 شمسی، چشم از جهان فروبست.
رحلت او ضایعه‌ای بس بزرگ بر عالم تشیع و مصیبتی سنگین بر جهان اسلام بود پیکر پاکش در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
(روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، صفحه 409 تا 412، چاپ دوم، سال 1379) 2ـ حاج ملا هادی سبزواری، (1213 – 1289 ق)، متخلص به اسرار، حکیم، عارف و فیلسوف بزرگ شیعی عصر قاجار، در سبزوار متولد گردید و در همان شهر بدرود حیات گفت.
نام پدرش مهدی و نام مادرش زینه‌الحاجیه بود.
وی پس از تحصیل مقدمات در ده سالگی، برای ادامۀ تحصیل به مشهد رفت و پس از سیزده سال تحصیل در زمینۀ علوم نقلی در مشهد به سال 1236 ق به منظور تحصیل علوم عقلی به اصفهان رفت.
پس از هشت سال تحصیل در اصفهان به مشهد بازگشت.
و در آن‌جا به تدریس و افاضه مشغول گردید.
پنج سال بعد به همراه همسرش به سفر حج رفت.
در بازگشت از حج، همسرش فوت کرد و او خود مدتی در کرمان به ریاضت زیست و سرانجام به مشهد و بعد به سبزوار باز آمد و در آن‌جا بساط افاده گسترد و چهل سالۀ دوم عمر را در زادگاه خود به تدریس فلسفه و تألیف و تصنیف پرداخت.
سیر زندگی و ادوار حیات حکیم ملا هادی سه مرحلۀ مشخص دارد: اول) دورۀ تحصیلات و دانشجویی در مشهد و اصفهان که حداقل هجده سال تمام به طول انجامید.
استادان سبزواری در اصفهان عبارت بوده‌اند از: آقا محمد علی نجفی (دو سال فقه)؛ ملا اسماعیل اصفهانی (پنج سال، حکمت)؛ آخوند ملا علی نوری (حدود سه سال، حکمت).
دوم) دورۀ انزوا، ریاضت، تزکیۀ روحی و سیر و سلوک باطنی که این دوره در فاصلۀ آغاز سفر حج و سپس در طول اقامتش در کرمان تا بازگشت به خراسان جمعاً سه سال به طول انجامید.
سوم) دورۀ تألیف و تصنیف و تعلیم و تدریس که این دوره در مشهد و سبزوار بود و چهل و چند سال ادامه داشت.
از جهت علمی و فلسفی بارورترین ادوار زندگی سبزواری، آخرین دورۀ حیاتش بود که دورۀ تدریس و تألیف او است.
سبزواری در بیست و هشتم ذیحجۀ 1289 ق در سبزوار دنیا را وداع گفت و به نقل شاگرد دانشورش، میرزا اسماعیل افتخار الحکماء طالقانی در آخرین روز حیاتش وقتی سبزواری در منزل خود درس را تمام کرد، گفت: «من کان آخر کلمته لااله الا الله وجبت له الجنه(هر کس آخرین کلمه‌اش لا اله الا الله باشد بهشت بر او واجب است) و بلافاصله حالتی به او دست داد که شبیه به خواب بود و تمام اعضای او بی‌حس شد و همان‌جا ناگهان‌جان به جان آفرین تسلیم کرد.
آرامگاه حکیم سبزواری در زمینی که ملک خود حکیم بوده است به هزینۀ میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم عهد ناصری، ساختمانی بزرگ با غرفه‌ها و حجره‌های متعدد در اطراف آن برای سکونت طلاب و زایران ساختند.
اما به جای این‌که این ساختمان مدرس و مسکن طلاب شود، مدفن و مقبرۀ علماء و معاریف ولایت گردید.
حاج ملا هادی سبزواری قریب چهل کتاب و رسالۀ مختلف، در زمینه‌های متنوع فلسفی، کلامی، عرفانی، دینی و ادبی تألیف کرده است.
(دایره‌المعارف تشیع، جلد نهم، صفحه 72 تا 77 نشر شهیدمحبی، تهران، سال 1381) 3ـ جایزه نوبل معتبرترین جایزۀ علمی است که به یک دانشمند تعلق می‌گیرد.
جایزه نوبل در سال 1895، به وصیت کارخانه‌دار و شیمیدان سوئدی، آلفرد نوبل، که بیشتر او را به دلیل ابداع دینامیت می‌شناسند، پایه‌گذاری شد.
در سال 1901 میلادی، نخستین جوایز این بنیاد اهدا شد.
طبق وصیت وی، پنج جایزه به طور سالانه در رشته‌های فیزیک، شیمی، فیزیولوژی و پزشکی، ادبیات و صلح، به افرادی تعلق می‌گیرد که بیشترین خدمت را به بشر کرده باشند.
ششمین جایزه یعنی نوبل اقتصاد نیز در سال 1968 میلادی، توسط بانک مرکزی سوئد پایه‌گذاری شد که البته در لیست جوایز مرتبط با بنیاد نوبل جایی ندارد.
انتخاب افراد متوفی به عنوان برنده جایزه مجاز نیست.
گاهی با استناد به این واقعیت که برخی افراد که لایق دریافت جایزه نوبل بوده‌اند به خاطر این‌که پیش از مرگشان نامزد دریافت این جایزه نشده‌اند، انتقاداتی صورت گرفته است.
در دو مورد جایزه نوبل به افراد متوفی‌ای که در هنگام نامزد شدن زنده بوده‌اند اهدا شده است.
این مورد عبارتند از « دگ همرسکیورد» دبیر کل سازمان ملل (1961، جایزه صلح) و « اریک اکسل کارفلت»« (1931، ادبیات) به هر دو نفر در همان سالی که فوت کردند جایزه اهدا شد.
از سال 1974 به بعد، به افراد متوفی جایزه اهدا نشده است.
« ویلیام ویکری» (1996، اقتصاد) پیش از آن‌که جایزه را دریافت کند درگذشت و این مسئله پس از آن بود که برنده شدن وی اعلام شده بود.
تعلق جایزه نوبل به کتاب ملا هادی سبزواری صحیح نیست و چنین جایزه‌ای داده نشده است.

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 327


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.