تاریخ سند: 23 بهمن 1339
گزارش موضوع: درباره مذاکرات هیئت علمیه علماء روز دوشنبه
متن سند:
شماره: 381 / ه
محل: تهران منبع خبر: مامور ویژه
بطوریکه شنیده شد جلسه هیئت علمیه علماء روز دوشنبه1 در روز دوشنبه
گذشته مورخ 17 بهمن ماه در منزل آقای فومنی خیابان خراسان کوچه مسجد نو
بوده است و به استثنای آقای علم که به تبریز رفته همه آقایان حاضر بودند آقای
سید احمد صفائی2 در اطراف تعطیل دانشگاه و حوادث روز صحبت کرده و گفته
است متاسفانه دولت و دستگاه توجهی بدین و دینداری ندارد و در مقابل صفوف
اخلالگر و مزاحمین این جبهه را تقویت نمیکند.
آقای تنکابنی گفته است جبهه ملی3 میخواهد در کارها وارد شود و خیال می کند
سیاست جدید آمریکا حمایت از تمایلات ملتها است و قدری فشارها هم کم
خواهد شد.
آقای صفائی گفتند بهر تقدیر هر سیاستی جلو باشد برای ما وفا ندارند و چون
همه مخالف اسلام و مسلمانی هستند و از نفوذ دین هراس دارند و آنها یک دین
جنائی و افسانه ای میخواهند که بصورت دکان مقابل کمونیست باشد و آلت
اجرای اغراض و مطامع قدرتها و سیاستها باشد و بنده که هیچ عقیده به بهبود
وضع ندارم مگر امام زمان بیاید.
آقای فومنی اظهار داشته است ما باید سعی کنیم به شخص شاه ثابت کنیم که
بحفظ سلطنت و رژیم و اصلاحات اساسی علاقه مند هستیم.
آقای الهی کاشانی گفته است اغلب صاحبان نظر معتقدند که حوادث ایران دنباله
دارد و یک کشمکشی بین سیاست انگلیس و آمریکاست و افق تاریک است.
آقای صفائی گفتند اهل نظر هم معتقدند که آتیه تاریکی در انتظار مردم است.
آقای شیخ یحیی عبادی طالقانی گفتند آقای شیخ عباسعلی اسلامی به قم رفت و
ازهمه آقایان خداحافظی کرد و عذر خواست او رفته است از آیت اله بروجردی
کسب تکلیف کند بعلاوه از قم خبر آورده اند در شهر قم و حوزه علماء انتشار
مندرجات اخیر کتاب شاهنشاه غوغائی برپا کرده زیرا شاه در کتاب خود مسئله
حجاب را پیش کشیده و از رفع حجاب طرفداری کرده و آنرا از خدمات
اعلیحضرت فقید شمرده و دو قسمت را اضافه کرده یکی آنکه بعضی از علماء
روشنفکر طرفدار رفع حجاب بودند دیگر اینکه اعلیحضرت فقید مخالفین از
علماء را سرکوبی کرده و این قسمت خاطرات مسافرت اعلیحضرت فقید را به قم
در موضوع رفع حجاب و تبعید مرحوم آقا شیخ محمدتقی 4 و آن حوادث
سوزناک را بیاد آورده مثل اینکه جامعه روحانیت قم عزادار است.
آقای بروجردی تحت فشار پیشوایان حوزه قم واقع شده و من نمیدانم چه موقع
انتشار این مطالب و این قسمت از کتاب و ترجمه آن بود.
بطوریکه شنیده شد همه آقایان اظهار تاسف کردند.
بعد هر یک از آقایان گوشه ای از حادثه روز مسافرت اعلیحضرت فقید را بقم و
آنچه در آن ایام صورت گرفته بیان و اغلب گریه و صحبت شد چه باید کرد.
آقای فومنی در این موقع اظهار داشته است بهر جهت مصلحت ما و مردم و
مملکت این است که در مورد مقام سلطنت از گفته و نوشته و عمل هیچ بحث
نکنیم و آن را مقدس بداریم و مستثنی بداریم و خود را بهیچوجه داخل در این
مباحث نکنیم زیرا اولاً میگویند متن کتاب انگلیسی است و معلوم نیست
مترجمین در تعبیر الفاظ حسن نیت داشته باشند.
ثانیا مسلم شخص شاه نمیداند که حالا ترجمه چه قسمت منتشر میشود و این
وظیفه اطرافیان و وزیر دربار است که هر روز در کلیه این مسائل نظارت و
مراقبت کند.
آقای صفائی گفته است شجاع الدین شفا5 که وابسته مطبوعاتی و سخنگوی
دربار است میگویند هم نژاد اسرائیلی و شخصا الکلیسم و هروئینی است.
اینها که
مصلحت مملکت و سلطنت را تشخیص نمیدهند.
آقای سید محمد باقر موسوی
حجازی مدیر روزنامه وظیفه که در جلسه حضور داشته است گفته است من
همینقدر میدانم رجالی مثل سید ضیاءالدین6 تقی زاده7 صدرالاشراف8
منصورالملک وطن پرست هستند9 غرضی ندارند به شاهنشاه اخلاص دارند و
هر یک بنوبه خود در قسمتی از مسائل داخلی و خارجی خبیر و کارشناس
هستند خیلی مناسب بود یک هیئت ده نفری از این قبیل اشخاص مشاور
مخصوص دربار میبودند و در خیلی از کارها با آنها مشورت میشد و آنها
نظریات خیرخواهانه خود را بعرض میرساندند و مسلم دنبال فعلی و امواجی که
در جریان است اقتضای دقت و بصیرت و بینائی بیشتری دارد.
بعد آقای حجازی اجازه خواستند مختصری از جریان موتمر اسلامی و مسافرت
به اردن و لبنان را بیان کند.
آقایان استقبال کردند و ایشان هم توضیحات لازم
بعرض رساندند.
توضیحات سند:
1 ـ همانطور که قبلاً نیز توضیح
داده شد، برخی ائمه جماعات،
سخنرانان و وعاظ تهران که
پیرو خط مشی آیه الله بهبهانی
بودند و در مسائل سیاسی،
اجتماعی کشور چندان
حساسیت و برخورد جدی
نمی کردند.
تحت عنوان هیئت
علماء روزهای پنجشنبه
جلساتی برگزار میکردند و به
گفت و گو پیرامون موضوعات
مختلف می پرداختند.
در مقابل
گروه دیگری از علماء ائمه
جماعت و سخنرانان مذهبی
بودند که در قبال مسائل سیاسی
ـ اجتماعی کشور حساس بوده و
به انحاء مختلف از خود واکنش
نشان میدادند، بخصوص در
مساجد و منابر به روشنگری
مردم می پرداختند و رژیم و
ساواک نیز برای اینان مشکلات
و فشارهایی را وارد می ساخت
مرحوم آیه الله فومنی بدلیل
مواضع تند و صریح و قاطعشان
درمقابل انحرافات فرهنگی،
اخلاقی و اجتماعی از ارکان این
هیئت بودند.
2 ـ سید احمد صفائی: مرحوم
حجه الاسلام سید احمد صفائی
فرزند مرحوم حجه الاسلام سید
مرتضی صفائی در سال 1283
خورشیدی در نجف اشرف
متولد شدند.
ایشان تحصیلات
مقدماتی و متوسطه را در
قزوین گذراند و جهت تحصیل
مدارج عالی و اخذ درجه اجتهاد
به قم سفر کرد.
ایشان مدتی نیز
برای استفاده از علماء و مراجع
بزرگ به نجف اشرف عزیمت
کردند.
ایشان پس از بازگشت از
نجف جهت تعلیم و تدریس
علوم اسلامی و تبلیغ به قزوین
بازگشت و در سال 1331
در دوره هفدهم و هم چنین در دوره
هجدهم از طرف مردم قزوین به
نمایندگی مجلس شورای ملی
انتخاب شدند.
ایشان در سال 1335
به استادی دانشکده الهیات و
معارف اسلامی برگزیده شدند و تا
پایان عمر در شغل استادی دانشگاه
به تدریس و تحقیق مشغول بودند.
مرحوم صفائی علاوه بر استادی در
دانشگاه، سالها امام جماعت مسجد
توحید شاه آباد تهران بود و به نشر
معارف اسلامی و تربیت
دینی جوانان اهتمام می ورزیدند.
از ایشان آثار مختلف تحقیق و
علمی بجای مانده از جمله کتاب علم
کلام که بعنوان کتاب درسی
دانشگاهی مورد استفاده
دانشجویان قرار میگرفت.
حجه الاسلام صفائی پس از یک
بیماری کوتاه در 23 تیر ماه 1349
در تهران در سن 66 سالگی دیده از
جهان فرو بست و در شهر قزوین
مدفون گردید.
جهت اطلاع بیشتر از
فعالیت های اجتماعی و علمی
ایشان به مقدمه کتاب علم کلام
ایشان که از سوی دانشگاه تهران
چاپ شده است مراجعه شود.
3ـ جبهه ملی: مهمترین تشکل
سیاسی در اواخر دهه بیست «جبهه
ملی ایران» است در مهر ماه 1328
ش نوزده تن از شخصیت های
سیاسی و ملی و دینی به عنوان
اعتراض به انتخابات در دربار
متحصن شدند.
یکی از نتایج
پیش بینی نشده این تحصن تشکیل
این جبهه بود که به رهبری دکتر
محمد مصدق صورت گرفت.
این
جبهه نقش زیادی در سیاست ایران
در آن روزگار بازی کرد.
چنانکه از
عنوان آن برمی آید، جبهه ملی یک
حزب نبود بلکه از احزاب مختلف آن
دوران بوجود آمده بود.
احزاب و دستجات تشکیل دهنده
آن جبهه عبارت بودند از: حزب
ایران، سازمان نظارت بر
انتخابات (به رهبری دکتر
بقایی)، حزب ملت ایران بر
بنیادیان ایرانیت (به رهبری
پزشکپور)، جمعیت آزادی مردم
ایران (به رهبری نخشب)،
جمعیت فدائیان اسلام، مجمع
مسلمانان مجاهد (به رهبری
شمس قنات آبادی).
در جبهه،
بازاریان، دانشگاهیان،
فرهنگیان، کارگران و
اتحادیه های کارگری، دهقانان
کشور و برخی از شخصیت های
منفرد نقش فعال داشتند.
پس از
کودتای مرداد ماه 1332 و
سقوط حکومت ملی دکتر
مصدق، به فعالیت رسمی و علنی
تمامی احزاب و گروههای
سیاسی پایان داده شد.
در 1338
ـ 1339 ش رهبران جبهه ملی که
بعد از کودتا سالها خاموش
بودند، اقدام به بازسازی جبهه
کردند که به «جبهه ملی دوم»
شهرت پیدا کرد.
این جبهه بدلیل
بروز اختلافات داخلی نتوانست
در صحنه سیاسی کشور نقشی
ایفاء کند لذا در اردیبهشت
1343 ش بدنبال دستگیری برخی
از رهبران آن این جبهه
فروپاشید.
بدنبال شکست و
فروپاشی جبهه ملی دوم، در
تابستان 1344 ش به درخواست
دکتر مصدق «جبهه ملی سوم» با
عضویت نهضت آزادی، حزب
ملت ایران، حزب مردم ایران،
حزب سوسیالیست خلیل ملکی و
سازمان دانشجویان جبهه ملی
تشکیل شد اما فقط چند بیانیه
صادر کرد و تعطیل شد.
در آبان سال 1356 ش «جبهه
ملی چهارم» با
پیشگامی شاهپور بختیار و با
همکاری «حزب ایران (بختیار)،
«حزب ملت ایران (داریوش
فروهر و جبهه سوسیالیست های
نهضت ملی (رضا شایگان)
ظاهرشد و تا حدود سالهای
1360 پس از پیروزی انقلاب
اسلامی فعالیت داشت در این
سال بدنبال موضع گیریهای این
جبهه علیه سیاسهای نظام و
مقابله با اندیشه های سیاسی
حضرت امام خمینی(ره) و
اعتراض به تصویب قانون
قصاص و خیزش و اعتراض
عمومی ملت مسلمان ایران بار
دیگر از صحنه سیاسی کشور
محو، برخی از احزاب تشکیل
دهنده به خارج از کشور گریختند
و برخی دیگر نیز در داخل
موجودیت نیمه جان خود را حفظ
کردند.
دایره المعارف تشیع /جلد 4 / 1375
4 ـ شیخ محمدتقی بافقی: شیخ
محمدتقی بافقی در سال 1292
قمری در قریه بافق واستح در 10
فرسنگی شهر یزد متولد شد.
در
14 سالگی برای ادامه
تحصیلات خودبه یزدرفت وحدود
14 سال نزد اساتید آن سامان
چون میرزا سید علی مدرس
یزدی به تحصیل علوم پرداخت.
شیخ محمدتقی در سال 1320
قمری در 28 سالگی به عتبات
رفته به ادامه تحصیل پرداخت.
در نجف نزد آخوند ملامحمد
کاظم و آقا سید محمد کاظم یزدی
و سید احمد کربلایی نورالله به
تحصیل پرداخت.
ایشان پس از
17 سال توقف در نجف و تکمیل
علوم و اخلاق در سال 1337
هجری قمری به قم رفت.
در سال
1340 قمری برابر با 1301
شمسی، آیه الله حائری را تشویق
به بنیانگذاری حوزه علمیه در قم
می کند.
شیخ محمدتقی در دورانی که
سراسر مملکت را خفقان گرفته
بود با نوشتن نامه هایی تند و
صریح به رضاخان، او را از
اعمال زشت و منکر بر حذر
میداشت.
او کوچکترین تعارفات
معمول را در نامه ها رعایت
نمی کرد و هیشه آغاز نامه اش
چنین بود:ازآخوندبافقی به فلان...
در ماه مبارک رمضان سال
1346 قمری برابر با نوروز سال
1306 خورشیدی، زواربسیاری
به زیارت حضرت معصومه رفته
بودند تا هنگام تحویل سال در
کنار مقبره آن مرحومه باشند.
اعضای خانواده رضا شاه هم
آمده بودند و بدون حجاب کامل
در حرم مطهر در غرفه بالای
ایوان آینه جلب نظر میکردند.
شیخ بافقی پس از مطلع شدن از
این حادثه پیامی بدین مضمون
فرستاد: «شما چه کسانید؟ اگر از
غیر دین اسلامید پس در این
مکان شریف چه می کنید؟ و اگر
مسلمانید پس در حضور چندین
هزار جمعیت در غرفه حرم چرا
«مکشفه الوجه والشعر»
نشسته اید؟» پیام موثر واقع
نمی شود، شیخ محمد تقی شخصا
به حرم آمده و به خانواده رضا
شاه شدیدا اخطار کرد.
این حادثه
منجر به قیام مردم شد.
رضا شاه
شخصا با یک واحد موتوریزه به
قم رفت و با چکمه وارد صحن
مطهر شد و بافقی را مورد ضرب
و شتم قرار داد.
شیخ بافقی پس از دستگیری به
تهران آورده شد و پس از
گذراندن پنج ماه حبس درزندان
شهربانی مرکز، دیگر به وی
اجازه ندادند در قم اقامت گزیند
و مجبور شد در تهران بماند.
پس
از ملاقاتی که بین رضا شاه و
شیخ عبدالکریم در قم بعمل آمد،
شیخ محمدتقی را به حضرت
عبدالعظیم فرستادندواو این ایام
را تحت نظر یک نفر
بازرس آگاهی به عبادت پرداخت.
در سال 1314 شمسی، پس از
واقعه مسجد گوهرشاد، شیخ
بافقی از فرط اضطرابی که پس از
شنیدن خبر این کشتار به او دست
داد، دچار سکته شد و برای مدتی
بستری شد.
پس از اینکه اندکی
بهبودی حاصل کرد، تقریبا سه ماه
پس از واقعه، با توجه باینکه از
جانب دولت ممنوع الخروج بود
از تهران به مشهد حرکت نمود.
بافقی درسال1320شمسی برای
زیارت به عتبات رفت و سال بعد
پس از مراجعه به شهر ری در72
سالگی درری وفات یافت(1321
شمسی) و در مقبره آیه الله
حائری در قم مدفون گردید.
زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران /
حسن مرسلوند/انتشارات الهام /1369
5 ـ شجاع الدین شفا: شجاع الدین
شفا فرزند علیرضا شفاءالدوله در
سال 1297 ه.
ش بدنیا آمد.
در
سال 1330 با فرمان شاه به
عضویت هیئت مرکزی سازمان
شاهنشاهی خدمات اجتماعی
منصوب شد.
از اعضاء هیئت
موسس حزب ایران و حزب میهن
و عضو جمعیت لاینز بود.
معاون
فرهنگی و مطبوعاتی دربار و
درسال 1340 پیشنهاد برگزاری
جشنهای بزرگ شاهنشاهی را
می نماید.
بهنگام ریاست وی به
کتابخانه پهلوی، کتاب انقلاب
سفید توسط این کتابخانه به چاپ
میرسد.
وی در سال 49 بنابه
دستور شاه به دبیر کلی شورای
فرهنگی سلطنتی ایران منصوب
میشود.
و از دست اندرکاران
برگزاری جشنهای 2500 ساله
بخدمت خود به رژیم ادامه
میدهد.
در سال 1350 تقدیرنامه ای از
شاه بعنوان کسیکه در راه
سربلندی و اعتلای کشور تلاش
کرده دریافت می دارد.
در سال
53 متن پیام شاه به هنگام افتتاح
جشن فرهنگ و هنر توسط وی
تهیه و تنظیم میگردد و مجددا در
سال 57 به دستور شاه به
مشاورت عالی فرهنگی دربار
منصوب میشود.
شفا در طول
سالها خوش خدمتی در عرصه
فعالیت های فرهنگی ضد دینی و
اسلامی خود مفتخر به دریافت
نشانهای درجه 1 همایونی و
درجه 2 تاج میگردد.
وی پس از
انقلاب به خارج از کشور گریخته
و مشغول خدمات فرهنگی برای
دستگاههای جاسوسی و
اطلاعاتی دشمنان انقلاب
اسلامی است.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ جواد فومنی حائری به روایت اسناد ساواک صفحه 258