صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش

تاریخ سند: 7 اسفند 1329


گزارش


متن سند:

تاریخ: 7 /12 /1329
گزارش

گزارش مأمور ویژه حاکی است که قبل از ظهر روز ۵ ماه جاری عده‌ای از طلاب و اشخاص مختلف منجمله دکتر شروین به منزل سید ابوالقاسم کاشانی رفت و آمد نموده‌اند. بعدازظهر نیز عده‌ای از اطرافیان در اتاق بیرونی جمع بودند و کاشانی از اندرون به بیرونی آمده پس از ادای نماز از اتاق بیرونی خارج و به اندرون رفته و پس از چند دقیقه از منزل خارج و به اتفاق سید موسی به وسیله تاکسی به مسجد سرتخت واقع در خیابان اکباتان که مجلس ترحیمی به مناسبت سال درگذشت طالقانی تشکیل [شده] بود عزیمت و بعد از ۱۵ دقیقه توقف در آنجا از مسجد مزبور خارج شده و به منزل مراجعت نموده است. در این موقع چند نفر از اطرافیان کاشانی و یک نفر ناشناس که هویت او معلوم نشده ولی از اهل یزد بود، در آنجا حضور داشته، شخص مذکور درباره «جلال بینش» که متهم به قتل مسلمان‌های ابرقوی یزد بوده و در تهران دستگیر شده، با کاشانی مذاکره و کاشانی نیز اظهار نموده است من به مصطفوی دامادم سفارش کرده‌ام و او نیز تحقیق نموده است هنوز جلال بینش در زندان است و آزاد نشده و متهمین دیگر را نیز از یزد به اینجا فرستاده‌اند و تا آن اندازه که مقدورم باشد، کوتاهی ندارم. آن شخص اظهار نمود پرونده نزد دکتر «پاد» بوده و گویا ایشان پرونده را رد نموده ولی نمی‌دانم چه عملی انجام داده است. کاشانی جواب داد من موضوع را تحقیق می‌کنم. سپس راجع به تعدیات بهائی‌ها صحبت نموده و اظهار داشته است بهائی‌ها در همه جا دست تعدی به مسلمان‌ها دراز کرده‌اند و من یک نفر با دست خالی چه کنم من فعلاً قادر نیستم که چند نفر مبلغ به ولایات بفرستم و بازاری‌ها هم هر چه پول هست، می‌دهند به آنهائی که هیچ کار از دستشان برنمی‌آید. موقعی که این مجتهدین که فعلاً مرجع تقلید واقع شده‌اند، محصل بودند، من رساله داشتم و در عراق عرب چقدر اشخاص به من مراجعه و درخواست کردند رسالۀ خود را بدهم به چاپ و مردم از من تقلید نمایند ولی من حاضر نشدم و گفتم من نمی‌خواهم که مرجع تقلید بشوم فعلاً آنهائی که لیاقت شاگردی مرا ندارند، زیادتر از من مورد اطمینان بعضی خرمقدس‌های بازاری هستند و با این اوضاع، من با دست خالی چه می‌توانم بکنم دین اسلام هم اگر دارای خدیجه نبود، ترویج نمی‌شد. امروز بهائی‌ها در همه جا اسباب اذیت مسلمان‌ها را فراهم نموده‌اند و اغلب پست‌های حساس این مملکت را در دست دارند و الان معاون نخست‌وزیر بهائی است. بعد، اظهار داشت در قریه عبدل‌آباد کهریزک زن یک نفر حاج حسین نام، را بهائی‌ها تبلیغ و وارد دین بهائیت نموده‌اند و آورده‌اند در حضیره‌القدس بهائی‌ها طلاق او را داده‌اند و آن زن فعلاً با یک نفر بهائی ازدواج نموده و آن حاجی آمده به کلانتری ۱۰ شکایت نموده و یک نفر از مجاهدین ما که به نام سید علی است، گویا در کلانتری رفته که به آن حاجی مساعدت نماید. سرهنگ ابدی که رئیس کلانتری ۱۰ می‌باشد، گویا مقداری پول از بهائی‌ها گرفته و پرونده بر علیه سید علی تشکیل داده‌اند. این خبر به من رسید خیلی عصبانی شدم و به آن سرهنگ تلفن کرده مقداری فحش دادم و بعد هم چون من خودم با دولت طرفم و شخصاً به اینها مراجعه نمی‌کنم به کسی سفارش نموده‌ام که آن سرهنگ را در همین چند روزه عوض می‌کنند و در سلسبیل نیز گویا عده زیادی از بهائی‌ها جمع شده‌اند و من به مسلمان‌های آنجا که عده‌ای آمده بودند منزل من، دستور داده‌ام که آنها را از رفتن به حمام و از معامله با دکان دارهای مسلمان منع نمایند. بعد، اظهار نموده است چون چند نفر از وکلا در اتاق فوقانی منتظر من هستند، به آنجا می‌روم و از بیرونی خارج و به اتاق فوقانی رفته است. به قرار اظهار یکی از اطرافیان کاشانی گویا حسین مکی، حائری‌زاده و چند نفر دیگر در اتاق فوقانی بوده و جلسه داشته‌اند.

منبع:

کتاب روحانی مبارز / آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد اول صفحه 331




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.