تاریخ سند: 15 خرداد 1351
دکتر احسان نراقی در یک جلسه خصوصی اظهار داشته که: آبروی ایرانی با کارهای دستگاه رفته و من خجالت میکشم که بگویم ایرانی هستم.
متن سند:
از: زرباف تاریخ:15 /3 /1351
به: 315 شماره: 4531
دکتر احسان نراقی در یک جلسه خصوصی اظهار داشته که: آبروی ایرانی با کارهای دستگاه رفته و من خجالت میکشم که بگویم ایرانی هستم. اعدام این عده که در دو سه ماه گذشته انجام گرفته مستقیماً دستور خود اعلیحضرت بوده است و چون گروههای زیادی خواسته بودند که از اعدام آنها صرفنظر شود لج کردند و گفتند همه اینها را بکشید و این یک عمل کودکانه میباشد.
اعلیحضرت روحاً و از درون وجودشان تباه شده و کارهای زیادی مرتکب میشوند که نشان دهنده عدم کنترل اعصابشان میباشد.
اعلیحضرت خوششان میآید که اینقدر تملق در محیط شان حاکم باشد و لذت میبرند. آقای علم در نطق خود در شورای جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی گفتهاند «خارجیها اعلیحضرت را در حد اولیاء و انبیاء به جا میآورند.» و این بالاترین تملقی است که در مورد کسی گفته شود و اگر من به جای اعلیحضرت بودم و اگر از تملق لذت نمیبردم صبح فردای انتشار آن جلسه از تلویزیون وزیر دربار را از کار برکنار میکردم.
چند روز پیش در سوئیس آقای اردشیر زاهدی را ملاقات کردم و در مورد وضع مملکت صحبت کردم و به ایشان گفتم که تو هم در ایجاد چنین محیطی سهم داری مگر تو نبودی که به پای اعلیحضرت افتاده بودی و کفشهای ایشان را میبوسیدی این کارها را چرا میکنید منظورتان چیست.
درحال حاضر در مملکت نسلی ساختهاید که تمام وجود آنها از تملق و عدم شخصیت ساخته شده آینده مملکت با این نسل چه خواهد بود؟ آقای زادهدی پاسخ داد: «که من میخواستم به ملکه ثریا1 تعظیم نکنم و خودم را با این کار مشغول کردم و ناچار ملکه ثریا از برابرم گذشتند و راحت شدم و بدون اینکه به ایشان تعظیم کرده باشم.»
دکتر نراقی به دنباله گفتههای خود ادامه داده است: که در ایران نمیخواهند یک آدم جامع باقی بماند هرکسی از خودش عقیده و شخصیتی نشان بدهد به تدریج حسابش را میرسند. یک روز با سرلشکر پاکروان در ایران صحبت کردم و به او گفتم در جلسه دیشب جبهه ملی چنین تصمیم گرفته شده. پاکروان از من پرسید چه کسی این پیشنهاد را کرده به او گفتم دیگر نام اشخاص را از من نپرس من در کلیات میتوانم به شما کمک کنم من که مأمور شما نیستم و به همین منظور پاکروان بارها از من معذرت خواسته است.»
در مورد هوشنگ دولو2 دکتر نراقی اظهار داشته: «این شخص یک ...3 است درحالی که قاچاق میکند شخص اعلیحضرت او را سوار هواپیمای اختصاصی مینمایند که پلیس سوئیس دستگیرش نکند و بعد آن همه آبروریزی در جراید آنجا میشود در چنین شرایطی اعلیحضرت میخواهند بیایند در دفتر بینالمللی کار در ژنو سخنرانی بکنند. این کارها با حمایت از امثال هوشنگ دولوها تطبیق نمیکند. هویدا آدمی نیست این شخص اعلیحضرت است که هرچه میخواهند با دست این شخص انجام میدهند. هوش و استعداد اعلیحضرت فوقالعاده است ولی در مسیر منفی به کار افتاده، این روزها تنها هدف ایشان ساختن یک بت از خودشان است و این لذت بزرگ زندگی اعلیحضرت است. ولی با این اعمال به خودشان بد میکنند.»
دکتر نراقی در مورد کادر وزارت دربار اظهار داشته: در دربار ایران هوشنگ دولوها و امیر متقیها مقام دارند. آقای دکتر باهری4 معاون وزارت دربار است ولی میخواهم بدانم اگر حمایت آقای علم از باهری نباشد در مملکت آیا به این شحص کاری ارجاع میگردد.
درخصوص طرح ارزیابی دانشگاهها و برجستگان مملکت که دکتر باهری اجرا کرده دکتر نراقی با تمسخر میگوید: مگر ممکن است که مقام علم و دانش را هم با ترازو اندازه گیری کرد منظور این بود که دانشگاه پهلوی اول بشود که آن کار را هم کردند و با اینکه طرح برجستگان کوچکترین ارزش علمی نداشت معهذا میلیونها تومان از بودجه مملکت برای این کار بیارزش خرج میشود. دکتر باهری حتی فیلمها را هم در ایران سانسور میکند و یک کاسه داغ تر ازاش شده و برای پوشاندن گذشته چپ خود حالا از خود دستگاه امنیت هم بیشتر با چپیها سختگیری میکند و میخواهد به این ترتیب خود را در نظر دستگاه کارشناس مسائل چپی نشان بدهد درحالی که این شخص با چپیها و راستیها هر دو با هم حقه میزنند.
دکتر نراقی از مخاطب سئوال میکند: آیا تو یک آدم حسابی در دستگاه میتوانی به من معرفی کنی؟ مخاطب میگوید نمیدانم تعریف شما از آدم حسابی چیست. در جواب این سئوال طفره میرود و میگوید دستگاه عمد دارد کارهائی کند که هر روز بیشتر در کشورهای مختلف ایران را به دندان بکشند.
در مورد ارزیابی دیپلمهای خارج اظهار داشته: دکتر کاظمزاده5 صلاحیت ندارد و این شورا از عدۀ[ای]تحصیل کرده آمریکا تشکیل شده است که تنها هدفشان بیاعتبار کردن تحصیلات کشورهای اروپائی است. من خودم یک دکتر دانشگاهی هستم باید خوشم بیاید[از] کاری که در آنجا میکنند ولی منصفانه میگویم که نتیجه کار آنها درگیری شدیدی خواهد بود که در آینده شاهد آن خواهیم شد دیپلم دانشگاهی در فرانسه مخصوص خارجیها است و اینها خودشان این دیپلم را معتبر نمیدانند در برابر، دیپلم سیکل سوم برای تخصص و تدریس در دانشگاههاست و اغلب اساتید فرانسه دیپلم سیکل سوم دارند بعد در ایران وزارت علوم میخواهد دیپلم دانشگاهی را بشناسد و سیکل سوم را نه. شاید به زودی دیپلمهای ایران در فرانسه بیاعتبار شود. در خصوص طرح فرار مغزها گفته است: در طرح قبلی کشورهای بزرگ دنیا را کوبیدهام ولی در طرح جدید مسئولیت کشورهای درحال توسعه را که محیطی به وجود میآورند تا مغزها از آنجا فرار کنند در یک گزارش کلی کوبیدهام و آبروی کشورهائی مثل ایران و مصر و دیگر کشورها در اینجا (منظور یونسکو است) خواهد رفت.
دکتر نراقی سپس با اشاره و انتقاد از وزارت آموزش و پرورش و همچنین مواردی پیرامون انتخابات در مورد جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی میگوید: شخص اعلیحضرت در این جشن از اولین اعلامیه حقوق بشر و رعایت آن صحبت کردهاند و ده روز بعد دستور اعدام یک عده را که فعالیت سیاسی داشتهاند دادند. پول مملکت را به حساب علمها و اقبالها در بانکهای سوئیس میریزند و بعد هم خود این اشخاص باعث آبروریزی مملکت میشوند.
نظریه منبع: این مذاکره به دنبال مباحثی در زمستان گذشته ضمن سفر دکتر نراقی به ایران در دانشسرایعالی سپاه دانش و دانشکده ادبیات تهران داشته است و احساس میشود یک گردش 180 درجهای از تفکرات قبلی ایشان باشد به وجود آمده است.
نظر به اینکه دکتر نراقی در یک مرکز بینالمللی کار میکند باید ترتیبی داده شود حداقل در پیش خارجیان این مطالب را بازگو نکنند. و احساس میشود که ایشان از یک آرزوی انجام نشده رنج میبرد. به عرض رسید.
[پینوشت ناصر مقدم:]همیشه به این فرد مظنون باشید. از دوران تحصیلی جزو مخالفین رژیم بود. اگر مقامی مانند وزارت بدهند باز هم 180 درجه تغییر شکل خواهد داد.6 21 /4
توضیحات سند:
1. ثریا اسفندیاری: در سال 1311ش فرزند خلیل خان، که از خوانین بختیاری بود، در اصفهان به دنیا آمد. ثریا دارای مادری آلمانی به نام « اوا کارل » بود، که روسیالاصل بود.
ثریا، کودکی هشت ماهه بود که به همراه خانواده به برلین رفت و پس از حدود پنج سال، در سال 1316ش، به اصفهان بازگشت. دوران ابتدایی را در مدرسه آلمانیهای مقیم اصفهان بود و زبان فارسی را با معلم خصوصی سپری نمود. با اشغال ایران و تعطیلی مدرسه آلمانیها در سال 1320ش، پس از گذشت 3 سال، در سال 1323ش، به مدرسهی مسیونرهای انگلیسی فرستاده شد و تا 15 سالگی در این مدرسه تحصیل کرد و در سال 1326 به همراه خانواده راهی سوئیس شد. در سوئیس زبان فرانسوی را آموخت و بعدها در لندن نیز زبان انگلیسی را فرا گرفت.
او که به ملکهای با چشمان زمردین معروف بود، در مهمانی سفارت ایران در لندن، توسط شمس پهلوی، برای ازدواج با شاه انتخاب گردید و برای رویارویی با محمدرضا پهلوی به تهران فرستاده شد. مراسم ازدواج او، که دومین همسر رسمی شاه بود، در بهمن ماه سال 1329ش برگزار شد. پس از آنکه مسئله فرزنددار نشدن ثریا جدّی شد، جدایی این دو موضوع اصلی بود که در بهمن ماه سال 1336ش، همراه با رفتن ثریا از ایران، قطعی و در اسفندماه همان سال از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید.
ثریا اسفندیاری، پس از جدایی از شاه، مدتی به ایتالیا رفت و در جمع هنرپیشهها و کارگردانان حاضر شد و و در فیلمی به نام « سه چهره یک زن » بازی کرد و بعد هم با کارگردان این فیلم ازدواج نمود، که این ازدواج نیز، با مرگ فرانکو که 39 ساله بود، بر اثر سقوط هواپیما، به اتمام رسید.
ثریا اسفندیاری در آبان ماه سال 1380ش به علت سکته مغزی در پاریس درگذشت و مراسم تشییع او با حضور اشرف و غلامرضا پهلوی در یکی از کلیساهای آمریکایی پاریس برگزار شد و جنازه او برای دفن به مونیخ آلمان برده شد تا در آرامگاه خانوادگی خلیل خان اسفندیاری دفن شود.
2. امیرهوشنگ دولو: فرزند محمدولیخان آصفالسلطنه، در سال 1285ش در تهران به دنیا آمد. پدرش از بزرگان ایل قاجار و مادرش، دختر کامران میرزا بود.
هوشنگ دولو، پس از تحصیلات مقدماتی، راهی فرانسه شد و حتی در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان، در آنجا ماندگار شد. در این موقع، در حالی که به «پرنس هوش» شهرت یافته بود، با افسران آلمانی ارتباط گرفت و در خانهی مجللی که داشت، برای آنان بساط عیش و عشرت فراهم مینمود.
وی پس از پایان یافتن اشغال فرانسه، به ایران بازگشت. به دربار نزدیک شد و یکی از شرکای جدی محمدرضا پهلوی گردید. ریاست شرکت خاویار ایران که از طرف شاه به او داده شد، او را به « سلطان خاویار ایران » مشهور کرد.
هوشنگ دولو، که آجودان کشوری شاه نیز بود، در ارتباط با شیکه فیلکس آقایان، در باند مافیای مواد مخدر نیز فعالیت داشت. به همین دلیل بود که ساواک در یکی از گزارشهای خود دربارهی او در سال 1351 نوشت: « عیاش، بی بند و بار و مشکوک به داشتن اعتیاد به تریاک و متهم به دخالت در قاچاق مواد مخدر و هروئین »
یکی از مرتبطین درباری او، حسین فردوست بود که در خاطرات خود، او را چنین معرفی کرد: « او مدتی با من خوب بود و چند مرتبه مرا به خانه اش دعوت کرد. تریاکی شدید بود و به دستور محمدرضا بهترین تریاک ایران به وفور برای خودش و همه مجانی در اختیارش قرار میگرفت. هر روز مقامات مهمی به خانه دولو میرفتند. کسی که میخواست وکیل یا سفیر یا وزیر بشود، افسری که میخواست سرتیپ یا سرلشگر یا سپهبد شود، فردی که پرونده داشت و میخواست از مجازات معاف شود و یا طرف را محکوم کند و امثالهم. او تمام درخواستها را به محمدرضا اطلاع میداد و بدون استثنا همه تصویب میشد. لذا همه به خانه دولو روی میآوردند.»
دستگیری او در اسفندماه سال 1351ش، در ژنو، درحال انتقال تریاک به حسن قریشی، حکایتی بود تا محمدرضا پهلوی را که در این موقع در سوئیس بود، وارد معرکه نماید و هوشنگ دولو را با هواپیمای شخصی و همراه خود به ایران بازگرداند.
امیرهوشنگ دولو نیز از جمله افرادی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی از کشور گریخت و در فرانسه ساکن شد و در همانجا از دنیا رفت.
3. نقطه چین در اصل است.
4. دکتر محمد معتضد باهرى: فرزند محمد علی(معتضدالشریعه بهائی)، در سال 1295 ش در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در شیراز به پایان رساند و از دانشگاه تهران لیسانس حقوق قضائی گرفت و در شیراز به کار وکالت دادگستری مشغول شد.
بعد از شهریور 1320ش، عضو جمعیت آزادگان شد و در سال 1324ش، به حزب توده پیوست و در سال 1327ش، پس از جریان تیراندازی به محمدرضا پهلوی و غیرقانونی شدن حزب توده به پاریس رفت و دوره دکتراى دولتى حقوق را نیز در دانشگاه پاریس گذراند. خروج غیرمترقبهی او در سال 1327ش، که خزانه دار حزب توده در شیراز بود، موجب گردید تا گفته شود که او موجودی خزانه را نیز با خود به همراه برده است.
در سال 1337 ش در دانشگاه تهران استخدام شد و پس از آن، مدتهای زیادی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود.
دکتر باهرى که از تودهاىهاى قدیم و دبیر کمیته حزب توده در فارس، و با رسول پرویزی دوستی داشت، از طریق او به باند اسداله علم وارد شد و در پایه گذاری حزب مردم، یکی از افراد مؤثر بود و به همین علت، در تیرماه سال 1341ش، از طرف او به عنوان معاون نخستوزیر انتخاب گردید و در اواخر همان سال، در حالى که دانشیار دانشکده حقوق بود، به وزارت دادگسترى رسید. پس از برکناری علم از نخستوزیری، باهری نیز به تدریس در دانشگاه پرداخت تا اینکه در سال 1345 ش، اسداله علم وزیر دربار شد و باهری را به معاونت دربار منصوب و مسئولیت امور اجتماعى دربار را به او محول نمود. وى مدتى نیز مسئولیت بازرسى عالى شاهنشاهى آموزش عالى را به عهده داشت و سرپرست برنامههاى تبلیغاتى جشنهاى خانمانبرانداز 2500 ساله شاهنشاهى نیز بود چندین کتاب در مدح خاندان پهلوى منتشر ساخت.
باهرى از آغاز تأسیس «حزب رستاخیز ملت ایران» بدان پیوست و یک کانون فعال حزبى را در تهران اداره مىکرد و در مرداد ماه سال 1356 به سمت دبیرکلى حزب منصوب و در 5 شهریورماه 1356 به عنوان وزیر دادگسترى وارد کابینه شریف امامى گردید.
محمد باهری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و در سال 1386ش در واشنگتن درگذشت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 269.
5. حسین کاظمزاده: فرزند محمدحسن، در سال 1302 ش در شیراز به دنیا آمد. در سال 1327 موفق به اخذ لیسانس حقوق از دانشگاه تهران شد. برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و تا مقطع دکترای حقوق اقتصاد، در دانشگاه کلمبیا ادامه تحصیل داد که پس از بازگشت، ارزش تحصیلات وی از طرف شورایعالی فرهنگ، دکترا در علوم سیاسی شناخته شد.
برخی از مشاغل وی که از سال 1327ش، پس از اخذ لیسانس در دستگاه قضائی مشغول به کار شده بود، به این شرح است:
6 /10 /27 کارمند علیالبدل دادگاه بخش بیجار. 24 /1 /28 دادرس علیالبدل دادگاه جهرم. 14 /3 /28 کارمند دفتر دادگاه تهران شعبه واخواست. 26 /4 /34 معاون موسسه علوم اداری دانشگاه تهران. 16 /11 /35 استخدام در سازمان برنامه با سمت متخصص اداری در قسمت تشکیلات. 1 /10 /36 رئیس دفتر طرحها و گزارش های سازمان برنامه. 19 /9 /41 معاون سازمان برنامه. 12 /1 /43 دفتر اعتبارات طرحها و معاونت نخستوزیر. وزیر مشاور و سرپرست سازمان امور اداری و استخدامی
دکتر کاظم زاده که زمانی در حزب ملیون عضویت داشت و در تشکیلات فراماسونری، عضویت لژ مزدا را نیز دارا بود، در بهمن 1349ش به وزارت علوم و آموزش عالی رسید و پس از آن نیز، رئیس هیئت مدیره بانک ایران و عرب بود.
مشارالیه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به آمریکا رفت و در آنجا سکنی گرفت و برخی مواقع نیز به ایران آمده و مدتی را در تهران سکونت مینماید.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1280.
6. عین این نظریه، با شماره 4498 /315- 23 /5 /51 به فرانسه فرستاده شده و دستور مراقبت و کنترل بیشتر نیز داده شده است.
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 344