صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : مجلس شورای ملی

تاریخ سند: 7 مهر 1342


موضوع : مجلس شورای ملی


متن سند:

شماره : 61 /322 از هم اکنون آقای حسنعلی منصور رئیس کانون مترقی و نماینده انتخاب شده دوره فعلی فعالیتهائی را جهت به دست آوردن کرسی ریاست مجلس شورای ملی شروع نموده است.
ضمنا طبق دستور نامبرده تعداد 70 کرسی (صندلی) به اسامی نمایندگان مورد نظر وی در یک قسمت از سالن مجلس چیده شده و اسامی نمایندگان روی هر یک از آنها نوشته شده است و اگر چه بیش از 39 نفر از نمایندگان عضو کانون مترقی نمی باشند ولیکن تا تعداد 70 نفر نسبت به ایشان سمپاتی دارند و قرار است تشکیل یک جناح را در مجلس بدهند و نیز 6 نفر بانوان انتخاب شده هم جزو جناح منصور در آمده اند و فقط از بانوان نزهت نفیسی1 در جناح دیگر قرار گرفته که آن هم ممکن است طبق دستور شوهرش آقای مهندس نفیسی2 شهردار تهران عمل کرده باشد.
از طرف دیگر قرار است عده ای از نمایندگان مجلس که از بین طبقه کارگر و کشاورز انتخاب گردیده اند صندلیهای وسط سالن مجلس را اشغال نمایند و اگر چه وضع انتخابات شهرستان بیجار مخدوش ذکر شده و ابطال آن اعلام گردیده معذالک طبق دستور رئیس بازرسی مجلس شورای ملی یک صندلی هم جنب صندلی دکتر مصطفی الموتی3 به نام عباس شاهنده4 شده بیجار در ردیف جلو قرار گرفته است.
در پرونده حسنعلی منصور بایگانی شود.
بخش 322

توضیحات سند:

1ـ نزهت نفیسی فرزند لقمان به سال 1298 ش در سیرجان متولد شد.
تحصیلات متوسطه را تا دیپلم طی کرد و سپس به کشورهای اروپایی سفر کرد.
وی همسر احمد نفیسی شهردار تهران بود و در کنگره آزادزنان و آزادمردان عضویت داشت.
و از شهرستان بافت، به مجلس شورای ملی آمد.
2ـ احمد نفیسی فرزند مهدی در سال 1298 ه ش در اصفهان متولد شد.
دوره ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی اصفهان بود و از دبیرستان سعدی دیپلم گرفت و در رشته علوم سیاسی به دانشگاه راه یافت مشارالیه دوره فوق لیسانس را در رشته حسابداری صنعتی و امور اداری از آمریکن یونیورستی واشنگتن دریافت کرد و در مراجعت به ایران در سازمان برنامه بکار پرداخت و در وزارتخانه های مختلف متصدی مشاغل زیادی از جمله : مدیر کل امور اداری سازمان برنامه، مدیر کل وزارت اقتصاد ملی، رئیس کل دفتر وزارت اقتصاد، بازرس وزارت دارائی، بازرس اداره کل بودجه، معاون کل غله، مدیر رفاه اجتماعی سازمان برنامه، نماینده مدیر عامل و قائم مقام نخست وزیر در مراجع عمومی صاحبان سهام برنامه، عضو کمیسیون عالی تبلیغات سازمان برنامه، مدیر مجله ایران آباد و شهردار تهران بود.
احمد نفیسی از طرفداران سرسخت دکتر علی امینی و عضو حزب ایران بود که در سال 39 در سازمان برنامه در راستای اهداف تشکیلاتی جلساتی برگزار می کردند.
در سال 41 زمانی که وزیر کشور قصد برکناری وی از سمت شهرداری تهران را داشت نامبرده با اهداء یک سرویس چای خوری طلا، وزیر را از این کار منصرف نمود.
و در همین سال پیشنهاد عضویتش در لاینز بین المللی ایران منطقه 354 مطرح شد.
نامبرده در مسوولیت های مختلف دارای فساد اخلاق بود، از جمله در زمان شهرداری تهران با یکی از دختران کارمند شهرداری روابط نامشروع داشته که باعث کورتاژ دختر مورد نظر و اعتراض خانواده اش می گردد و آنها علیرغم گرفتن سی هزار تومان از نفیسی باز هم پیگیر موضوع بوده اند.
مشارالیه در سال 42 مسئول برگزاری کنگره دهقانان و کنگره آزاد زنان و آزاد مردان بود و در همان سال همسرش بنام نزهت نفیسی به نمایندگی مردم بافت به مجلس شورای ملی راه یافت.
وی در سال 42 به دلیل سوء استفاده های مالی زیاد در شهرداری و شایعه وسیع آن در افکار عمومی به دستور دادگستری و برای فریب افکار عمومی دستگیر و در سال 43 از طرف بازپرس شعبه 12 دیوان کیفر با قرار تأمین به مبلغ 684299776 ریال از زندان آزاد و در سال 46 از کلیه اتهامات تبرئه و تمام حقوق معوقه وی پرداخت شد.
نامبرده عضو باشگاه ورزشی شاهنشاهی بود که ساواک با مسافرتش به کشور سویس موافقت نموده و در زمان شهرداری با مستشاران آمریکائی تماس محرمانه داشت.
احمد نفیسی در سال 48 مدیر عامل شرکت فارمیکس بود.
2ـ مصطفی الموتی نیا فرزند حسین، در سال 1306 در تهران متولد شد و از دانشگاه تهران دکترای اقتصاد گرفت.
وی کار مطبوعاتی را در پانزده سالگی شروع کرد و در سال 1329 (با خانم عفت عمیدی نوری، وکیل پایه یک دادگستری، رئیس کمیسیون شورای عالی زنان شمیران و روزنامه نگار) ازدواج نمود و در سالهای 1331 و1332 در روزنامه «داد» مقالات تندی علیه دولت دکتر مصدق نوشت که به همین علت چندین بار دستگیر و روزنامه مذکور نیز توقیف شد.
او در همین زمان با عوامل کودتا (سپهبد زاهدی و اردشیر زاهدی) آشنا و در تظاهرات خیابانی علیه مصدق فعال شد و پس از کودتای 28 مرداد 1332 در دولت زاهدی، سمت معاونت نخست وزیر را به دست آورد.
در این زمان مجلات شهربانی و ژاندارمری را راه اندازی و در رادیو به ارائه تحلیل های سیاسی بعد از کودتای 28 مرداد پرداخت که باعث شهرت و تحکیم موقعیت او گردید.
دکتر الموتی در سال 1333 روزنامه «صبح امروز» را به مدیریت همسرش منتشر کرد و در سال 1338 به عضویت هیأت مدیره شرکت معاملات خارجی منصوب شد و پس از آن به عنوان معاون نخست وزیر، رئیس بازرسی نخست وزیری، به کارش ادامه داد و با آغاز فعالیت گروه «مترقی» و تأسیس حزب ایران نوین به عنوان رئیس فراکسیون این حزب در مجلس شورای ملی منحله فعالیت کرد و یکی از اعضای فعال و مؤثر کمیسیون جشن های 2500 ساله سلطنت پهلوی بود و با اعمال قدرت و سازش با سازمان برنامه به یکی از ثروتمندان بزرگ تبدیل شد.
وی در سال 1340 به دعوت رژیم صهیونیستی به همراه همسرش به تل آویو سفر کرد.
دکتر مصطفی الموتی، همچنین عضو و دبیر جمعیت یاران متحد (عناصر رده اول دربار و نزدیکان محمدرضا پهلوی)، عضو جبهه یاران متحد، عضو جمعیت جهانی فراماسونری، رهبر فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین، عضو حزب ملیون، رئیس باشگاه روتاری مرکز، نویسنده و مدیر مسؤول روزنامه «داد» و از عوامل باند گسترده و متنفذ عَلَم بود و با اوج گیری انقلاب اسلامی به کشور انگلستان متواری و پناهنده شد و در سال 1358 در خارج از کشور، روزنامه «اخبار روز» و در سال 1360 کتاب «تاریخ معاصر ایران» و کتاب «ایران در عصر پهلوی، شانزده جلد» و در سال 1370 کتاب «بازیگران سیاسی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی» را منتشر نمود که در آثار فوق، سعی در تبرئه نمودن سیاستمداران دوران رژیم پهلوی را داشته است.
ناصر نجمی در معرفی وی چنین می نویسد : کارگر ساده چاپخانه روزنامه «داد» بود.
او جوانی جاه جو و مشتاق شهرت بود.
بعدا در روزنامه داد شروع به نوشتن مقاله نمود و شهرتی بدست آورد و جزو طرفداران دکتر مصدق گردید و در اکثر تظاهرات به نفع رهبر نهضت ملی ایران شرکت می جست اما خیلی زود مسیر خود را تغییر داد و به کارهای اقتصادی روی آورد.
مصطفی الموتی که بعدا عنوان دکتر را به اول نام خود افزود به دکتر اقبال نزدیک شد و به معاونت وی در امور بازرسی منصوب گردید و متعاقب آن به مجلس راه یافت و تا معاونت مجلس پیش رفت.
وقتی حزب ایران نوین تشکیل شد الموتی جزء بزرگ سردمداران آن حزب گردید و در مجلس رئیس فراکسیون حزب ایران نوین شد الموتی هم جزء بزرگ سردمداران آن حزب گردید و در مجلس رئیس فراکسیون حزب ایران نوین شد.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 4ـ عباس شاهنده در سال 1292 ه ش در تهران بدنیا آمد.
پدرش ظاهرا از هواداران مشروطیت بود و صفاءالسلطان نام داشت.
تحصیلات ابتدائی را در دبستان خاقانی و متوسطه را دبیرستان شرف در تهران گذراند و پس از آن به دانشسرا رفت و بعد از اتمام دوره مربوطه و گرفتن دیپلم به عنوان آموزگار در خدمت وزارت معارف قرار گرفت و به تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول گردید.
شاهنده از نخستین روزی که به استخدام دولت درآمد در اندیشه نزدیکی به محافل قدرت و دستیابی به شغل و منصب مهم دولتی بود.
از این رو زمانی که وزارت معارف رضاخان به اشاره و تقلید از انگلستان تشکیلات پیشاهنگی را سازمان داد، شاهنده به تکاپو برخاست و با سازماندهی اولین جوخه ها و گروههای پیشاهنگی شروع به خودنمائی کرد.
خدمات او در این عرصه آنقدر مورد توجه قرار گرفت که وزیر معارف وقت نامبرده را به عنوان اولین رئیس پیشاهنگی تهران منصوب نمود.
شاهنده در سالهای اولیه پس از شهریور 1320 ظاهرا جانب مردم را گرفت و خود را طرفدار آزادی و حقوق انسانی جا زد و برای بهره برداری از این وضعیت جدید به فعالیت مطبوعاتی رو کرد و روزنامه فرمان را با حمایت سرویس های اطلاعاتی انگلیس انتشار داد.
اولین شماره فرمان در روز 15 خرداد 1322 روانه پیشخوان روزنامه فروشی ها شد.
با تشکیل حزب توده و نفوذ روزافزون این حزب و گسترش آن در شهرها و مناطق کارگری عباس شاهنده که سودای نزدیکی به مرکز قدرت را در سر داشت و روسیه را حاکم درجه یک سیاست ایران می دانست جانب حزب توده را گرفت و روزنامه فرمان را کاملاً در اختیار جریان کمونیستی ایران گذاشت.
ولیکن این حمایت از حزب توده مدت زیادی طول نکشید و درست زمانی که قوام السلطنه بر مسند وزارت تکیه زد دست از پشتیبانی حزب توده برداشت و این تغییر خط مشی را در 24 دی ماه 1324 علنی کرد و به صف حامیان قوام و محمدرضا پهلوی پیوست.
زمانی که حزب دمکرات تشکیل شد عباس شاهنده سردستگی اراذل و اوباش هوادار قوام را بر عهده داشت و گروهی را بنام گارد احترام و تشریفات حزب دمکرات بوجود آورد.
به هر حال پس از جدائی شاهنده از حزب توده، قوام السلطنه او را مورد عنایت و توجه قرار داد و در اسفند 1324 طی فرمانی ویژه وی را از وزارت فرهنگ به نخست وزیری منتقل و مأمور سازماندهی اتحادیه سندیکاهای کارگری ایران کرد و او با بهره گیری از این مقام در آذرماه 1325 نام روزنامه فرمان را به فرمان کارگران تغییر داد.
پس از ختم غائله آذربایجان و کردستان، شاهنده از نخست وزیری به تشکیلات شهرداری تهران انتقال یافت و در سال 1326 به سمت مدیر کل خواربار شهر تهران منصوب گردید.
شاهنده پس از برکناری از مقام مدیریت خواربار شهر تهران به مقام مدیریت کل بازرسی شهرداری رسید و در زمان نخست وزیری حاجیعلی رزم آرا با حفظ سمت به مقام معاونت شهرداری تهران نیز دست یافت.
وی مدعی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 جزء اولین کسانی بوده است که به همراه سرهنگ پهلوان، مهدی میراشرافی و احمد فرامرزی و گروهی از اراذل و اوباش نظیر شعبان بی مخ و هفت کچلان به فرستنده رادیو تهران حمله کرده و پس از تصرف آن سقوط حکومت دکتر مصدق را اعلام داشته است.
او در اکثر سفرهای خارجی محمدرضا پهلوی و همسرش ثریا و مسافرتهای حسین علاء و منوچهر اقبال به عنوان عضو ثابت و اکثرا به عنوان رئیس هیأت مطبوعاتی به همراه آنان بود.
یکی از مهمترین سفرهای شاهنده سفر به کشور عراق در آبان 1334 به منظور شرکت در کنفرانس بغداد بود.
این کنفرانس منتج به امضای پیمان بغداد میان کشورهای ایران و عراق و ترکیه و پاکستان و انگلستان گردید.
سمت شاهنده در این کنفرانس ریاست هیأت مطبوعاتی همراه حسین علاء نخست وزیر وقت بود.
او پیمان بغداد را متمم کودتای 28 مرداد 1332 معرفی کرد.
وی هم چنین در شهریور 1335 سفری به اسرائیل داشت و در سفرنامه خود اهمیت اسرائیل برای توازن روابط سیاسی ایران و اعراب را بر شمرده است.
شاهنده که همیشه سودای نمایندگی در سر داشت پس از برکناری اقبال و روی کار آمدن شریف امامی سعی کرد تا خود را کاندیدای بیجار نماید ولی موفق نشد.
در سال 1342 وقتی محمدرضا پهلوی در جریان مراسم سلام نوروزی از طولانی بودن صف روزنامه نگاران گله کرد، جهانگیر تفضلی مدیر روزنامه ایران ما و وزیر مشاور و سرپرست انتشارات دولت تصمیم به کاستن از تعداد روزنامه ها و مطبوعات گرفت و امتیاز 71 نشریه و روزنامه را لغو نمود که روزنامه فرمان نیز یکی از آنان بود.
امّا شاهنده در شمار روزنامه نگاران معمولی نبود که به آسانی تسلیم شود و تلاش برای راه اندازی مجدد روزنامه فرمان را رها نکرد تا اینکه سرانجام موفق شد دوباره امتیاز لغو شده اش را پس بگیرد و در تاریخ 29 تیر 1344 مجددا روزنامه فرمان را انتشار داد و از آنجا که روزنامه او تنها روزنامه ای بود که پس از لغو دوباره امتیاز گرفت می توان به نفوذ شاهنده در هرم حاکمیت محمدرضا شاهی پی برد.
در طول مدتی که روزنامه فرمان تعطیل بود عباس شاهنده بیکار ننشست و موافقت مقامات مسؤول را برای نامزدی در انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی کسب کرد در این انتخابات که در تاریخ 26 شهریور 1342 برگزار گردید شاهنده با تعداد 8707 رای به عنوان نماینده شهرستان بیجار انتخاب گردید امّا به دلایلی نامشخص اعتبارنامه او در صحن عمومی مجلس تصویب نشد و او این بار هم نتوانست بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه بزند.
شاهنده در مراسم تاجگذاری و نیز در جشنهای دوهزار و پانصد ساله تمام توان و قدرت خود را در خدمت دربار گذاشت و به همین سبب در اسفند ماه 1350 به خاطر خدماتش در جریان برگزاری این جشنها نشان «جشن شاهنشاهی» را دریافت کرد.
همچنین او عضویت شاخه مطبوعاتی حزب ایران نوین را نیز دارا بود و در آذرماه سال 1351 به عنوان نایب رئیس انجمنهای شهر استان مرکزی برگزیده شد.
و بالاخره زمانی که امیرعباس هویدا برای زمینه سازی حزب رستاخیز تعداد 64 نشریه را تعطیل کرد روزنامه فرمان هم جزء آنها بود و از اول شهریور 1353 تعطیل گردید و این بار او هیچ تلاشی برای راه اندازی مجدد این نشریه نداشت.
عباس شاهنده به هنگام اوج گیری انقلاب اسلامی فعال شد و کوشید تا با فریبکاری و نیرنگ یکبار دیگر خود را در عرصه مطبوعات ایران جای دهد و در آخر 1357 مجددا فرمان را منتشر نمود و با فریب مردم انتقادات خود را متوجه هویدا نمود تا بلکه بتواند شاه را از زیر ضربات رها سازد لکن هوشیاری امام (ره) و مردم تمامی این ترفندها را نقش بر آب کرد.
با پیروزی انقلاب شاهنده کوشید از عملکرد ضد کمونیستی خود سود جوید و به این طریق خود را به حاکمیت و رهبران ج.
ا.
نزدیک سازد از این رو به چاپ خاطرات خود و چگونگی نفوذ در دستگاه پیشه وری و نقش خود در غائله آذربایجان و کردستان پرداخت و پس از آن به مسأله ملی شدن نفت اشاره کرده و دوروئی در پیش می گیرد و از فدائیان اسلام اینگونه یاد می کند «فدائیان اسلام با ترور هژیر و رزم آرا کمر دو ابرقدرت جهان را شکستند» و این در حالی است که او در زمان نخست وزیری رزم آرا معاون شهرداری و از نزدیکترین افراد و یاران او بود.
! ساواک در سند بیوگرافی وی آورده است : مشارالیه فردی زیرک، موقع شناس، پشتکاردار، فعال و پول پرست، رشوه گیر، کلاش، بند و بست چی می باشد و نفوذ وی در اشخاص خوب است، وی استعداد زیادی در متشکل کردن دسته های کارگری و تشکیلات حزبی دارد.
شاهنده فردی ابن الوقت و تابع منافع شخصی خود بود و در همین راستا در تشکلهای مختلفی عضویت داشت.
وی عضو «جمعیت یاران» دکتر منوچهر اقبال، عضو پروژه مشترک «بدامن» که گروهی از نویسندگان و روزنامه نگاران و روشنفکران و دهها نشست و روزنامه را در خدمت منافع انگلیسی در ایران تعقیب می کرد، بود.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی

منبع:

کتاب کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 60

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.