تاریخ سند: 1 شهریور 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 چهارشنبه 1/6/37 تا ساعت 0700 پنجشنبه 2/6/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 چهارشنبه 1 /6 /37 تا ساعت 0700 پنجشنبه 2 /6 /37
در مکالمهای که از آبادان شخصی به نام رضا، شوهر منصوره، از بستگان سوژه، با محمدعلی صدوقی انجام شد؛ بعد از حرفهای خانوادگی و احوالپرسی، محمدعلی پرسید: آبادان چه خبر است؟ 0601
رضا: ساکت و آرام.
محمدعلی: معلوم شد کی بوده یا معلوم هست؟
رضا: طبق معمول معلوم است.
محمدعلی: مردم همه میدانند؟
رضا: بله، همه دنیا میدانند و جریانات عجیب و غریبی بوده است.
محمدعلی: چطور؟
رضا: هیچی الان همه را کنترل میکنند.
*****
جوانی تماس گرفت و حاجی آقا را خواست.
رجبعلی(مستخدم): حاجی آقا خواب هستن، کار دارید، جنابعالی؟
جوان: من یکی از دانشجویان هستم و خواستم مسئلهای را برایشان بگویم، حالا به شما میگویم شما به حاجی آقا بگویید. چند تا از دوستان از تهران صبح تلفن کردند و گفتند وضع آبادان آنطوری که رادیو و تلویزیون میگوید، نیست و مخالف این حرفها است و کار، کار خودشان هست.
رجبعلی: اینکه مسلّم است.
جوان: فعلاً در آبادان شلوغ است و رئیس شهربانی هم فرار کرده است رفته تهران، ولی رادیو گفته که احضارش کردهاند.
رجبعلی: پس به مردم ثابت شده که کار خودشان است؟
جوان: بله. سپس خداحافظی کردند.
*****
[سیدمحمد]حسینی از بافق تماس گرفت و یک مسئلهای در مورد روزه گرفتن خانمها پرسید و سوژه جواب داد و سپس حسینی گفت: اینجا امری ندارید؟
صدوقی: یک مقدار اعلامیه راجع به حوادث اخیر آبادان داده بودم، رسید یا نه؟
حسینی: بله، رسید و ما پخش کردیم و خیلی خوب بود و ما مضمونش را برای مردم گفتیم.
صدوقی: خوب گوشزد مردم بشه، که مردم بفهمند که چقدر جنایت دارند این بیپدرهای دزد جانی؛ برای شما که الحمدلله خبری نیست؟
حسینی: یک روز معاون شهربانی جلوی ما را در خیابان گرفت و گفت خیلی تند میروید و بد به شاه میگویید. من گفتم ما که بد به شاه نگفتیم. معاون شهربانی گفت برخلاف مصالح مملکت صحبت میکنید. من گفتم نه، هر چیزی گفتیم عین مصالح مملکت بوده است.
صدوقی: خوبه، دست از این کارهاشون بردارند تا خلاف مصالح مملکت، اگر خلاف مصالح است چرا میکنید؟
حسینی: یک روز مردم میآمدند میگفتند که میآیند دم شرکت ذوب آهن مینشینند و روزه میخورند و ما دیدیم راهی ندارد، به مردم گفتیم تهدیدشان بکنید و حتی گفتم مگه گونیهاتون پوسیده؛ آخه اینجا رسم بود که هرکس شراب میخورد میکردنش در گونی و کتکش میزدند و معاون شهربانی گفت که تو به مردم گفتی که گونی بکشن سر مردم. من گفتم وظیفه شما هست که جلوی اینها را بگیرید، نمیگیرید شما، ما میگیریم؛ ولی دیگه چیزی نگفتن.
صدوقی: راجع به جریان آبادان، شدیداً به مردم حالی کنید.
حسینی: بله، چشم، حتی دیشب هم آقای [ابوالقاسم] وافی و آقای سید جواد[سلیمانی] هم گفتن. سپس خداحافظی کردند.
*****
[سیدمحمد]حسینی تماس گرفت و با محمدعلی صدوقی صحبت کرد و گفت: ما میخواستیم به اتفاق آقای سلطان زاده، فردا برویم یکی دو روزی پیش آقای [محمدکاظم]راشد، آیا ایشان حتم دارید در ایذه هستن؟
محمدعلی: بله.
حسینی: کسی از آنجا آمده است؟
محمدعلی: آقای [سیدعباس] سالاری1 اینها رفتهاند پیش آقای راشد، ولی هنوز مراجعت نکردهاند. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی از اصفهان با محمدعلی صدوقی تماس گرفت و محمدعلی پرسید: جنابعالی؟
ناشناس: من همان کسی هستم که منزل آقای خادمی مرا دیدهاید.
محمدعلی: بله، بله.
ناشناس: یک چیزی از آقا رسیده است برایتان میخوانم شما یادداشت بردارید.
بسم اله الرحمن الرحیم
خدمت عموم اهالی محترم آبادان، دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد نفر هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تأثر و تأسف شدید گردید، من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی، دست به این فاجعه وحشیانه بزند جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد، من تاکنون اطلاع کافی ندارم، لیکن آنچه مسلّم است این عمل غیر انسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداختهاند و با فداکاری از هممیهنان خود دفاع میکنند و هر مسلکی باشند نخواهد بود و قرائن نیز شهادت میدهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کنند. آتش را بطور کمربندی در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست، گفتار شاه که تظاهرکنندگان مخالف که وحشت بزرگ را وعده میدهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است، نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی بزرگ است. مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود میکنم نیز شاهد این مدعا است، اظهار تأسف و تأثر در بوقهای تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا مفرق[مرفق] به خون هممیهنان مسلمان ما فرو رفته است شاهد بزرگی [است] بر نقشۀ شیطانی شاه و همدستانش. همانان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زدند آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شدهاند هممیهنان ما نبودهاند؟ قرائن نشان میدهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشاء به وجود آمده است، آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشتند؟ آیا تاکنون غیر از شاه که هر چند وقت یک بار دست به کشتار وحشیانه مردم میزند، این قبیل زخمها را که به وجود آورده است، یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش شاه شاهکار بزرگی[است تا] به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوقها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هرچه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج ملت حقطلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید. من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر میکنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری میکنند لوث کند. لازم است گویندگان مطالبی را که به نابودی انقلاب رهایی بخش اسلام منجر میشود برای مردم روشن نماید. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران به خصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههای داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک میدانم. از خداوند تعالی عزت اسلام و مسلمین و قطع ایادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.2
روحالله موسوی خمینی 20رمضان 1398
ناشناس: شماره 8 به شما رسیده بوده است؟
محمدعلی: بله، همان روز نهم رسیده است و منتشر شده است و یک اعلامیه، آقا از یزد داده است، دست شما نرسیده؟
ناشناس: خیر.
سپس شخص شماره تلفن خود را در اصفهان که 40953 بود، به محمدعلی داد و خداحافظی کرد و گفت: راستی دیروز من رفتم در شهربانی، طبق قراری که میرفتم امضاء کنم، هر چند مرتبه گرفتن من را زدند و من به رفقای تهران گفتم؛ شما به آقا هم بگویید که ما با اینها چی کار باید بکنیم؟
محمدعلی: شما هنوز امضاء میدهید؟
ناشناس: بله. خداحافظی کرد.
*****
شخصی به نام وافقی3 از قم تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه پرسید: چه خبر؟
وافقی: آنجا چه خبر؟
صدوقی: همان خبرهایی که بوده است و خبر آبادان و آقایان و برادران آبادانی اعلامیه مفصل و مبسوطی دادند که صددرصد کار دستگاه میباشد و خود من هم اعلامیهای دادهام، آیا به قم نرسیده است؟
وافقی: خیر.
صدوقی: از آقایان قم چه خبر؟
وافقی: قرار بود که دیشب یک بیانیهای بدهند، ولی به تعویق افتاد.
صدوقی: آخر نابود نشه، و مصاحبهای که شده بود، خیلی بد بود و صد هزار روزنامه رستاخیز در یزد پخش شد.
وافقی: روز بعد که تکذیب شد.
صدوقی: تکذیب آن را من ندیدم و مخصوصاً مصاحبه آقای عباسی4 که خیلی خیلی ناراحت کننده بوده است.
وافقی: دروغ بوده است.
صدوقی: در هر صورت، در یزد که گونی، گونی روزنامه رستاخیز پخش شد با عکس و مصاحبه آقا، اعلامیه آقا به دست شما رسیده است؟
وافقی: نه، موفق نشدیم پیدا کنیم، اگر میشه شما از آنجا بخوانید ما یادداشت کنیم.
صدوقی: الان که کسی نیست، فردا تلفن کنید. سپس خداحافظی کردند.
توضیحات سند:
1. حجتالاسلام سید عباس سالاری فرزند سید محمدعلی در سال 1323ش در یزد به دنیا آمد. پس از آنکه سال دوم دبیرستان را طی نمود، برای تحصیل علوم دینی به مدرسه شفیعه یزد رفت و پس از فراگیری مقدمات، در سال 1343ش، راهی قم شد. مشارالیه از جمله وعاظ انقلاب بود که به دلیل مبارزات سیاسی، چند بار دستگیر و زندانی شد، که در آخرین نوبت، به 6 سال حبس محکوم گردید. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان کاردار ایران به آرژانتین رفت و در آنجا به فعالیتهای فرهنگی از قبیل ساخت مسجد اقدام نمود. حجتالاسلام سالاری، در سال 1374ش به قم بازگشت و ضمن تدریس و تحصیل، به دایره المعارف بزرگ اسلامی نیز به همکاری پرداخت. دانشنامه مشاهیر یزد . ج 1. ص 710
2. این پیام با تاریخ هفدهم ماه مبارک رمضان، به شرح زیر در صحیفه امام درج شده است:
« زمان: 31 مرداد 1357/ 17 رمضان 1398
مکان: نجف
مناسبت: فاجعه آتشسوزى در سینما رکس آبادان
مخاطب: اهالى آبادان
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت عموم اهالى محترم آبادان- ایّدهم اللَّه تعالى
دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد نفر هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تأثر و تأسف شدید گردید. من گمان نمىکنم هیچ مسلمانى بلکه انسانى دست به چنین فاجعه وحشیانهاى بزند جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوى درندگى و وحشیگرى، آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تا کنون اطلاع کافى ندارم؛ لکن آنچه مسلّم است این عمل غیر انسانى و مخالف با قوانین اسلامى از مخالفین شاه که خود را براى حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداختهاند و با فداکارى از هم میهنان خود دفاع مىکنند- به هر مسلکى باشند - نخواهد بود و قراین نیز شهادت مىدهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانى - اسلامى ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طور کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهاى آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست.
گفتار شاه که: تظاهر کنندگان مخالف من «وحشت بزرگ» را وعده مىدهند؛ و تکرار آن پس از واقعه که: این همان وعده بوده است، شاهد دیگرى بر توطئه است؛ نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوى بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود مىکنم نیز شاهد این مدعا است. اظهار تأسف و تأثر در بوقهاى تبلیغاتى از اشخاصى که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم میهنان مسلمان ما فرو رفته است. شاهد بزرگى است بر نقشه شیطانى شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهاى ایران دست به کشتارهاى فجیع زدهاند.
آیا مردم مظلومى که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفبارى کشته شدهاند هم میهنان ما نبودهاند؟ قراین نشان مىدهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهاى ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسى جز شاه و بستگانش امید نفعى داشتهاند؟ آیا تا کنون غیر از شاه که هر چند وقت یک بار دست به کشتار وحشیانه مردم مىزند این قبیل صحنهها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش براى شاه، شاهکار بزرگى است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوقها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هر چه بیشتر براى اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج، ملت حق طلب ایران را مردمى که به هیچ ضابطه انسانى و اسلامى معتقد نیستند معرفى نماید.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر مىکنم، خطر اینکه دستگاه این گونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامى را در سایر شهرهاى ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیارى مىکنند لوث نماید. لازم است گویندگان، مطلبى را که به نابودى انقلاب رهایىبخش اسلام منجر مىشود براى مردم روشن نمایند. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههاى داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک مىدانم. از خداوند تعالى نصرت اسلام و مسلمین و قطع ایادى اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم. 17 شهر صیام 98 . روح الله الموسوی الخمینى» صحیفه امام . ج 3. ص 446
3. احتمالاً وافی صحیح باشد و منظور آیتالله ابوالقاسم وافی است.
4. داماد آقای شریعتمداری
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 238