تاریخ سند: 13 آبان 1343
جناب آقای محمدعلی مسعودی صاحب امتیاز و مسئول روزنامه پست تهران
متن سند:
به عرض می¬رساند
در تاریخ چهارشنبه 13 /8 /43 پست تهران مقاله¬ای تحت عنوان دشمن ملت که با اتخاذ از چند جمله از یک سخنرانی قلم فرسایی زیاد کرده بود با کمال بی¬ادبی و گستاخی نسبت به یک مقام محترم شرعی و قانونی روا داشته بعید بود از چنین مردی که خود را نمونه فکر و قلم و کمالات یک مملکت میداند مطالبی را درج کند که قلوب تمام مسلمین را جریحهدار نماید این نیست جز نداشتن دین، وجدان، انسانیت، شرف، والا غیر ممکن است اگر کسی دارای انسانیت یا وجدان باشد چشم روی هم بگذارد و تمام خوبی¬ها را ندیده بگیرد به یک نفر شخص عادی بتازد و او را مورد حمله ناجوانمردانه قرار دهد چه رسد به شخصیت برجسته علمی و اول عالم بزرگ جلیلالقدر روحانی و عالیقدر و پرچمدار عالم تشیع رهبر مذهبی ملت ایران یعنی (حضرت آیتاله العظمی خمینی روحیلهالفدا)
بر احدی پوشیده نیست تا بگویم نشناخته درباره¬اش قضاوت شده به اعتراف کلیه مراجع عالی¬قدر معظم له حائز مقام اعلمیت و ریاست بر عامه شیعیان می¬باشد.
ای بی¬وجدان از همه بدی¬های جهان بدتر و ای وطن¬فروش خائن به شهادت تمام انسان¬ها و ای بی¬خبر از تمام شئون انسانیت که همه چیز را به خاطر پول از دست داده و می¬دهی و ای بی¬ناموس شهوت¬ران که از این نویسندگی¬ها جز به دست آوردن دلار چیزی نمی¬شناسی و ای حیوان درنده که جز پاره کردن قلوب مردمان به خاطر پر کردن جیب خود منظوری نداری و ای غول بیابانی که ملت و مملکت را برای خوش آمدن اربابانت به باد فنا می¬دهی.
از طرف صنف دستفروش مشهد الحاج سید حسین ...
چه کنیم که دست ستمگران به تو و امثال تو رو داده-اند که هر چه بگویید باید ملت ایران در بایگانی صندوقچه سینه ضبط کنند تا روزی به حساب تو و امثال تو برسند و قلب¬های خود را از انتقام تخلیه نمایند و داد این بیدادگر را از شما بستانند.
مدیر محترم روزنامه پست تهران
محترماً به عرض عالی میرساند که در سرمقاله آن جریده (یوم چهارشنبه 13 /8 /43) مطالبی تحت عنوان دشمن ملت به رشته تحریر درآمده بود که اینجانب پس از مطالعه آن بر خود لازم دانستم که از نظر هم نوعی و همشهری و هممیهنی و هممسلکی و هممذهبی که با شما دارم مطالبی به عرض شما برسانم و در ضمن دین خود را نسبت به پروردگارم ادا کنم برای اینکه مطالبم زیاد به طول نیانجامد و شما هم خیلی از مطالعه سطور ذیل ملول و خسته نشوید بهتر آن دیدم که رئوس مطالب را مورد شرح و بسط قرار دهم امیدوارم اولاً اگر هم ناراحت شدید معالوصف این نامه را تا آخر بخوانید و ثانیاً چشم و گوش باطن را باز نموده و از نوشتهجات این حقیر که جز خیر شما چیز دیگری را نمیخواهد تجربه و پند بگیرید.
1- اولاً در ابتدای مقاله سخنی از اولین کنگره دهقانان به میان آورده و تکهای از فرمایشات تاریخی شاه را نوشته بودید اعتراض من یکی به تاریخی بودن آن کلیات است که شما چگونه حاضر شدید و به خود و وجدانتان اجازه دادید که بگویید کلماتی که سرتاپا دروغ و کذب است و هیچ مفهوم واقعی ندارد فرمایشات تاریخی شاه است و دیگر اینکه همیشه بیانات تاریخی را کسی ابراز میکند که اولاً با حقیقت و ثانیاً خویش در ردیف خائنین و وطن¬فروشان قرار نداشته باشد نکته سوم اینست که کلمه ارتجاعی که او (خائن ملت) به زبان جاری کرده مفهومش جز به خود و دار و دسته¬اش به کس دیگری نمیچسبد و از این لحاظ ملت حواسش جمع است.
2- پس از آن در وسطهای مقاله مقداری سنگ دین و قرآن را به سینه زدهاید و بدین وسیله میخواهید به مردم عوام و سادهلوح بفهمانید که شما هم قرآن دوست هستید!! نه اشتباه کردهاید زیرا من سؤال میکنم اگر دوست قرآن هستید لازم است آن را با حقیقت تلاوت کنید و اگر میفرمائید با حقیقت قرائت نمودم پس واجب است به نکات اخلاقی- دینی- اجتماعی قرآن عمل کنید و اگر عمل میکردید لازم بود اوضاع اخلاقی شما بهتر از این میبود حتماً شما خواهید گفت من، هم قرائت کردم و هم عمل نمودم و هم وضعیت اخلاقیم خوب است من عرض میکنم شما ای کسی که عنان اختیار خود را دربست به دیگران واگذاشتهاید و حتی نیروی عقلی و فکری خودتان را به دست مزدوران خارجی سپردهاید این دستور قرآن و پیغمبر است؟
شما ای کسی که بیشرمانه و با لحن وقیحانه نسبت به ذریّه پاک رسول خدا صلیاله علیه و آله این اندازه هتاکی و فحاشی مینمایید این نکته اخلاقی را از قرآن آموختهاید؟
بیچاره زندگیت بستگی به روحانیت دارد و بله تو آدم بیشرف هم زندگیت مرهون خدمات روحانیت است من که یک فرد بسیار ضعیف این آب و خاکم و افتخار دارم که در کشور شیعی مذهب نشوء و نما کردهام به مجرد خواندن آن سرمقاله هزاران لعنت و نفرین را به روح اجداد و نیاکان آن کسانی که این چنین مقالهای را نوشتهاند فرستادم و مسلّم بدانید که ای نویسندگان این چنین مطالب مضحک که ملت جز شما کس دیگری را خائن نمیداند و تنها شما را نوکر اجانب و بیگانه میداند باز هم میگویم من و همه ملت با ایمان و مسلمان این مملکت با شماها خصم و دشمن هستیم و درجه این خصمیت و دشمنی را مخصوصاً نسبت به شخص محمدعلی مسعودی آن جانی خیانتکار و آن مزدور اجنبی و آن سگ هرزه مرضی که هر روز برای اشباع شهوات خود ننگی را قبول میکند و همچنین نسبت به سردبیر آن روزنامه و هیئت تحریره آن جریده یک به یک انشاءاله به زودی نشان خواهیم داد و ندای شما مردمی که این مقدار شرف و آبروی خودتان به خاطر پول از دست دادهاید در حلقومتان خفه خواهیم کرد.
یک عده بیعرضه و خر دور هم جمع شدهاید و مطبعهای تشکیل داده و بعد هر چه را که سازمان پوشالی و شیطنت (ولو خلاف عرف و شرع) که به شما دستور دهد فوراً عمل نموده و بیدینی و لامذهبی خود را خوب ثابت میکنید.
آقای مسعودی تو آن مرد پلید و کثیف و بیشرفی که با کمال بیحیایی نوشتهای بلوای 15 خرداد1 را ارتجاع سیاه راه انداخت اولاً برو معنی ارتجاع سیاه را بفهم بعد از آنکه فهمیدی کمی درباره خود و اربابان قلدرت فکر کن و سپس منصفانه قضاوت نما که آیا معنای ارتجاع جز به خودتان به کس دیگری هم برمیگردد ثانیاً هم آدم خر و بیعقلی مگر ننوشتی که مردی را به نام عبدالقیسی با مبلغ زیادی پول در نزدیکی مرز دستگیر کردهاند و معلوم شده که از مصر به طرف ایران برای ایجاد بلوی میآمده من به شما توصیه میکنم که پس از مطالعه نامه گوشی تلفن را بردار و به مقامات مربوطه تلفن کن و جویای حال عبدالقیسی (مجهول) بشو و بعداً به درجه احمقیت خودت پی ببر آن نفهم خر دیگر که با نداشتن هیچ معلومات رئیس دانشگاه شیراز شده که همه طبقات نسبت به این امر اعتراض دارند هر چه کوشش کرد که با کلمات بیمغز و عاری از حقیقت وقوع این بلوئی ساختگی دست خودشان را به کشور مصر و یا روحانیت بچسباند نشد آن هنگام با نهایت پررویی و بی شرمی جرم ایجاد این آشوب را که فقط یک عده افراد مارکدار دولتی و به دستور بت اعظم آن مجسمه فساد و ریاکاری به وجود آورده بودند به گردن دو نفر بیگناه انداختند و قضّات بیایمان دادگاه ارتش هم با همه بیشرمیها آن دو را به اعدام و تیرباران محکوم کرد اگر تو آقای مسعودی و رفیقانت نمیخواهید اینها را بفهمید ولی ملت هشیار است و به چند سطری که تو آدم بی همه چیز و دور از انسانیت پیرامون مردان خدا و خادمین ملت بنویسی گول نخواهند خورد اما مواظب خودتان باشید که یک بار در همین شهر تهران و بین همین خیابانها مغزتان را با گلوله تکه تکه خواهند نمود مخصوصاً شخص مسعودی پلید بیشتر از همه هوای خودش را داشته باشد.
باز هم تکرار میکنم که شما (تو) لایق مستحق گلولهای و انشاءاله هر چه زودتر سرنوشت تو را به دست گلولههای آبدار خواهیم سپرد و جز این هیچ راه دیگری نداری.
توضیحات سند:
1.
واقعهی 15 خرداد: به دنبال ادامهی مبارزه و ایراد سخنان کوبندهی عصر عاشورا از سوی حضرت امام خمینی(ره)، شب 12 محرم 1383 مطابق با 15 خرداد 1342 حملهی وحشیانهی رژیم شاه به سنگر روحانیت آغاز شد.
بسیاری از روحانیون دزدیده شدند و جمعی هم تحت تعقیب قرار گرفتند.
در ساعت 3 بعد از نیمه شب 15 خرداد سربازان گارد به منزل امام یورش بردند و پس از دستگیری ایشان به سوی تهران روانه شدند.
حاج آقا مصطفی، فرزند امام که شاهد عینی این جریان بود، با تمام نیرو فریاد سر داد که "خمینی را بردند" و مردم قم سراسیمه از خانهها بیرون ریختند و اطراف خانهی امام اجتماع کردند.
همزمان با دستگیری قائد بزرگ، حضرت آیۀالله قمی از مشهد و آیۀالله بهاءالدین محلاّتی از شیراز دستگیر و به تهران گسیل شدند.
روز 15 خرداد فریاد «یا مرگ یا خمینیِ» مردم قم، شهر را به لرزه درآورد.
زنان که در صف مقدم تظاهرات کنندگان حرکت میکردند، قبل از دیگران هدف گلوله واقع شدند.
مردم که طالب آزادی بی قید و شرط قائد خویش بودند، بی محابا پیش میرفتند و با رگبار مسلسل دژخیمان چون برگ درخت روی زمین میریختند.
ماموران حکومتی اجساد و مجروحین را با کامیون به سوی مقصد نامعلومی حرکت دادند و ماشینهای آتش نشانی سراسر خیابانها و کوچهها را شسته و از خون پاک کردند! خبر دستگیری قائد بزرگ به مقامات برجستهی روحانی، ملّی و سیاسی پایتخت رسید و ساعتی بعد، این خبر در سراسر تهران مثل بمب صدا کرد.
بازاریها مغازهها را تعطیل کردند و به تظاهرات پرداختند.
مردم از خانهها و دانشگاهها بیرون ریختند و فریاد اعتراض سر دادند و همگی به سوی کاخ شاه به راه افتادند.
تانکها و توپها از کشتهها پشته ساخت و خیابانهایی که به کاخ منتهی میشد، به صورت کشتارگاه مخوفی درآمد.
فجیعترین این کشتارها در سرپل "باقرآباد" اتفاق افتاد که صدها دهقان کفنپوش ورامین با فریاد "یا مرگ یا خمینی" به نظامیان یورش بردند.
اما رگبار مسلسل، آنها را قتل عام کرد و چرخ سنگین تانکها، گوشت و استخوانشان را در هم کوبید و جمجمههایشان را خرد کرد؛ به طوری که شناخت اجساد آنها حتی برای بستگان نزدیکشان نیر دشوار بود.
جهت سرکوبی جنبش و خاموش کردن آتش انقلابی که میرفت تهران را شعله ور سازد، از ساعت 8 بعد از ظهر حکومت نظامی اعلام شد و تهران در سکوتی وحشت زا فرو رفت.
در همان شب بسیاری از شخصیتهای ملّی و سیاسی و افراد سرشناس بازار و دانشجویان دستگیر شدند.
اما باوجود این تدابیر امنیتی با طلوع صبح، هزاران تن از مردم مسلمان و از جان گذشته به پشتیبانی از قائد زندانی خویش به خیابانها آمده و با فریاد "یا مرگ یا خمینی"، به طرف کاخ شاه به حرکت درآمدند.
شاه فرمان «آتش به قصد کشت!» داد و در روز 16 خرداد تهران به کشتارگاه مخوف و حمام خون بدل گشت.
همزمان با کشت و کشتار فجیع در تهران و قم، شهرهای بزرگ به ویژه شیراز و بسیاری از شهرستانها نیز زیر آتش توپ و مسلسل قرار گرفت.
رک: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، صص 494 ـ 468
منبع:
کتاب
مسعودیها به روایت اسناد ساواک صفحه 528