تاریخ سند: 20 تیر 1356
موضوع : تشکیل جلسه فراماسونری در اصفهان
متن سند:
به : 341
از : 10 ه شماره : 6859 /10 ه
در ساعت 1800 روز پنجشنبه 16 /4 /36 جلسه لژ اصفهان1 با دعوت
قبلی در محل لژ واقع در میدان 24 اسفند ساختمان اشراقی تشکیل جلسه داد.
در
این جلسه آقایان ژان مکاراول، دکتر شاپور بختیار، شهاب الدین شهابی معاون
استاندار، علیمحمد آزاما
کمال نعمت بخشی، دکتر
محمد توانا، دکتر خلیل
خلیلی، عبدالغفار برومند،
دیباج، رحیمی و دکتر
صدری حضور داشتند.
پس
از تشکیل جلسه آقای
بختیار2 ضمن خوش آمد به
حاضرین اظهار کرد چون
مدتی است لژ اصفهان
فعالیت نداشته و تشکیل
جلسه نداده لذا مورد ایراد و
اعتراض گراند لژ مرکز قرار
گرفته است و اضافه کرد
دستور جلسه حاضر اول،
انتخاب هیئت رئیسه لژ بوده
و سپس اقداماتی در جهت فعالیت بعدی باید انجام بگیرد.
پس از آن انتخابات
بعمل آمد و آقای دکتر خلیلی بسمت رئیس هیئت مدیره و آقایان نعمت بخشی و
دکتر توانا به ترتیب به سمت نایب رئیس انتخاب گردیدند.
پس از خاتمه
انتخابات نامه ای برای آقای شریف امامی تنظیم و قرائت گردید که در آن
درخواست شده بود کسانی را از تهران تعیین و معرفی نمایند تا لژ اصفهان را
افتتاح نموده و جلسه اول آن را اداره و اعضاء را راهنمایی نمایند و درخواست
شد کسانی را که برای آمدن به اصفهان تعیین می فرمایند قبلاً معرفی کنند تا برای
آنها در هتل شاه عباس محل رزرو شود و نیز بلیط هواپیما تهیه و ارسال گردد.
این جلسه در ساعت 1900 خاتمه پذیرفت.
نظریه شنبه : اوراق دعوت را آقایان دکتر بختیار ـ دکتر صدری و ژان مکاروال
امضاء نموده بودند.
نظریه یکشنبه : صحت خبر مورد تأیید است.
نظریه 10 ه : به یکشنبه دستور داده شده در جریان فعالیت های بعدی آنها قرار
گرفته و مراقب اقدامات آنان باشد.
نتیجه به موقع به آن اداره کل منعکس خواهد
شد.
417029 بایگانی شود.
28 /4 /36
توضیحات سند:
1ـ لژ اصفهان از سری لژهای
تابع قانون اساسی اسکاتلند در
سال 1343 در شهر اصفهان
تاسیس شد.
از ویژگی های این لژ ورود هر
ماسون خارجی آزاد و هر عضو
این لژ می توانست در جلسات
فراماسونری سایر ممالک
شرکت نماید.
اعضای مؤسس لژ اصفهان در
سال 1349 :
مهندس علی اصغر بختیار، دکتر
اصغر محی، قدرت اله برومند،
عبدالغفار برومند، دکتر
علی اصغر خشایار، دکتر علی
پرتو...
ارتباط دکتر احمد
علی آبادی، ژرژ اووانسف...
.
.
در اسناد ساواک سندهای قابل
ملاحظه ای از اعضاء و عملکرد
این لژ وجود دارد.
2ـ متأسفانه تاکنون پیرامون
عضویت شاپور بختیار در
تشکیلات ماسونی تحقیقات
دقیق و گسترده صورت نگرفته
است.
در تاریخ 2 /12 /1356
ساواک گزارش می دهد آقای
دکتر بختیار صحبت کرد و از «ژ
ال مکداول» از مؤسسین لژ
فراماسونری اصفهان تشکر کرد.
در این جلسه سلطان مراد
بختیار، قدرت اله برومند،
محمدباقر برومند، تیمسار
پیروز، گروهبان آمریکایی گری،
دکتر مرشدزاده، از همه مهمتر
دوستان ایشان در جبهه ملی و
حزب ایران و حتی حضور بختیار
در نهضت مقاومت ملی جای
تأمل و ضروریست پیرامون
موضوع فوق از سوی محققان.
مورخان و دوستان ایشان
تحقیقاتی صورت می گیرد.
جلد دوم اسناد فراماسونری در
ایران.
1ـ شاپور بختیار آخرین
نخست وزیر رژیم محمّدرضا
پهلوی بود.
او، سیاستمداری
بود که بیش از 30 سال در عین
عضویت در جبهه ملّی، روابط
دوستانه ولی پنهانی خود را، با
رژیم پهلوی حفظ کرد.
بختیار،
در 1293 ش.
، متولّد شد.
او،
تحصیلات ابتدائی را، در
شهرکرد به پایان رساند.
سپس
در 1305، به اصفهان رفت و در
آن شهر اقامت گزید.
پدرش،
محمّدرضا بختیار، در 1309
وی را در سن 16 سالگی، برای
ادامه تحصیل، به بیروت فرستاد.
وی، تحصیلات متوسطه خود را،
در مدرسه فرانسوی بیروت، با
دیپلم ریاضی به پایان برد.
پس
از آنکه پدر شاپور بختیار، به
جرم تشکیل قدرتی منطقه ای در
بختیاری، دستگیر شد و در دهم
فروردین 1313، به دست
نیروهای رضاخان اعدام شد،
شاپور بختیار، به تهران
بازگشت و پس از سه سال
توقف، در 1316 برای ادامه
تحصیلات، راهی پاریس شد.
دوران 8 ساله اقامت بختیار در
پاریس، دارای تاثیر عمیق بر
خلق و خوی بود.
تاثیری که
توانست، هویت فرانسوی را بر
هویت ایرانی او چیره سازد.
بختیار، در 1318 با دختری
فرانسوی ازدواج کرد و در
1319، در ارتش فرانسه
نام نویسی کرد.
اما چندی بعد در
ژوئن 1940، فرانسه به اشغال
آلمان هیتلری درآمد.
پس از
سقوط فرانسه، وی، وارد
دانشگاه سوربن شد و
تحصیلات خود را، در رشته
حقوق ادامه داد.
وی، پس از
دریافت مدرک دکترا در رشته
مذکور، در سال 1324 بدون
همسر و سه فرزندش، به تهران
بازگشت و بلافاصله، به حضور
شاه جوان بار یافت.
در سالهای
دهه 1320، محمّدرضا پهلوی،
ارتباطات وسیعی با جبهه های
سیاسی متمایل به غرب، برقرار
ساخته بود.
در این میان جوانان
از فرنگ برگشته ـ که بعدها هر
یک، در رشته ای از سیاست
نام آور شدند ـ جایگاه خاصی
داشتند.
بختیار، مدّت زمان
کوتاهی پس از ملاقات با شاه، در
اوایل سال 1325، در وزارت
جدیدالتاسیس کار، استخدام و
سه سال بعد در 1328، مدیرکل
اداره کار خوزستان شد.
وی، در
آبادان، صاحب چهارمین فرزند
خود شد.
او، برای تمامی
فرزندان خود، نامهای فرانسوی
برگزید؛ گی، پاتریک، پویال و
فرانس، به ترتیب، فرزندان وی
هستند.
بختیار، به مدّت یک سال و نیم،
تصدی اداره کل خوزستان را بر
عهده داشت.
سپس در 1329،
وارد تهران شد.
در همین سال، به
دنبال ازدواج محمّدرضا پهلوی
با یک دختر بختیاری به نام ثریا،
کمیته ای از بختیاریهای سرشناس
کشور تشکیل شد که هدف آن، به
وجود آوردن یک تیم از
سوارکاران چابک، برای
اسکورت همیشگی شاه بود.
این
تیم، فدائیان شاه لقب گرفت.
آن
کمیته، متشکل از 11 نفر از جمله
شاپور بختیار بود.
با این حال،
بختیار یک سال بعد، به دلیل
بدنامی عضویتش در کمیته از
یک سو و میل او برای عضویت
در دولت ملّی گرای مصدّق از
سوی دیگر، از کمیته مذکور
خارج شد.
بختیار، در 1329 به حزب ایران
پیوست که 7 سال قبل از آن، در
سایه آزادیهای سیاسی به وجود
آمده از سقوط دیکتاتوری
رضاخان، توسط جمعی از
تحصیلکردگان فرنگ رفته آن
روز، ایجاد شده بود.
او، با
تشکیل دولت مصدّق، ابتدا
به عنوان نماینده نامبرده، برای
رسیدگی به وضع کارگران
خوزستان، راهی آن خطه شد.
و
سپس معاون وزارت کار و در
دولت دوم مصدّق، کفیل وزارت
کار گردید.
عضویت بختیار در
دولت، با مخالفت تعدادی از
سران جبهه ملّی مواجه شد که او
را، عامل شرکت نفت انگلیس
می خواندند.
طبق اسناد به دست
آمده از لانه جاسوسی، بختیار،
در یازدهم آذر 1332، به دو تن
از مقامات سفارت آمریکا در
تهران، گفته بود: «همکاری با
انگلیسیها، فاجعه آمیز و همکاری
با شوروی، به معنای نابود کردن
کشور است.
ولی حمایت از
ایالات متحده، نمایانگر تنها امید
ایران برای استقلال است».
شاپور بختیار را پس از کودتای
بیست وهشتم مرداد، توسط
حکومت نظامی، به جرم همکاری
با سازمان نظامی حزب توده،
دستگیر کرد و تا بیست وهشتم دی
1336 در زندان ماند.
بختیار، در
دومین سازمان جبهه ملّی ـ که از
سی ام تیر 1339، به دنبال به
قدرت رسیدن کندی در امریکا و
فشار او بر شاه، برای ایجاد
اصلاحات سیاسی، اقتصادی
شکل گرفت ـ نقش فعالی داشت.
سازمان جدید، آلت دست و تحت
نفوذ مستقیم رژیم پهلوی بود.
بختیار، یکی از مخالفان قیام
اسلامی پانزدهم خرداد، به
رهبری حضرت امام خمینی (ره)
بود.
او، در یکی از نوشته های
خود نوشت : «...
در سال 1341،
جبهه ملّی، از جنبش خمینی
پشتیبانی نکرد.
در این
تصمیم گیری، من، نقش داشتم.
به
هیچ قیمت نمی خواستم با
سیستمی خود را مرتبط سازم که
با پیشرفت و تحولی که ما،
تحسینش می کردیم، عناد
داشت...
با چهار رای در مقابل
سه رای، تصمیم گرفتیم که اعمال
خمینی را، به هیچ عنوان تأکید و
تقویت نکنیم.
» (کتاب یکرنگی،
نوشته شاپور بختیار، ص 140)
بختیار، در سالهای دهه 1340،
به پاس خدماتش در جبهه ملّی
دوم، از مراحم خاص دربار
برخوردار شد.
او، مدیریت
تعدادی از شرکتهای بنیاد پهلوی
و واسطه گری برخی از
کارخانه های شرکتهای فرانسوی
را، بر عهده داشت.
او ـ که در
سازمان فراماسونری نیز،
عضویت داشت ـ تصدی
شرکتهای بنیاد پهلوی را، تا آغاز
انقلاب اسلامی ادامه داد.
وی،
همراه با چهره هایی چون کریم
سنجابی و داریوش فروهر، در
خرداد 1356، نامه سرگشاده ای
به شاه نوشت و در آن، خواستار
فضای باز سیاسی در کشور شد.
بختیار، یک سال بعد، پس از
پایان نخست وزیری هویدا،
آموزگار، ازهاری و
شریف امامی، به عنوان آخرین تیر
ترکش شاه، مقام نخست وزیری
را عهده دار گردید.
اما او، این
سمت را تنها 37 روز توانست
حفظ کند.
او، در طول این مدّت،
کوشید تا به کمک امپریالیسم
آمریکا، رژیم در حال مرگ
پهلوی را نجات دهد.
برای
دستیاری او هایزر، ژنرال 4
ستاره نیروی هوائی امریکا و
معاون فرهنگی ناتو، راهی تهران
شد.
یکی از ماموریتهای
هایزر، جلب حمایت ارتش ایران
از دولت بختیار و تحکیم مواضع
این آخرین امید استکبار غرب
بود.
شاپور بختیار، در دوران
کوتاه صدارتش، به طرح
توطئه هائی نیز، مبادرت ورزید
که از جمله آنها، طرح انفجار
هواپیمای حضرت امام (ره)، در
مسیر بازگشت به تهران بود.
با سقوط رژیم پهلوی، شاپور
بختیار، پس از یک دوره اختفا در
تهران، با حمایت دستهای مرموز،
به خارج گریخت و عازم فرانسه
شد.
بختیار، در فرانسه مورد
حمایت کامل سرویسهای
اطّلاعاتی غرب قرار گرفت و با
تغذیه کلان مالی محافل
صهیونیستی، نخستین فعالیّتهای
توطئه گرانه خود را علیه نظام
نوپای جمهوری اسلامی، آغاز
کرد.
از مهمترین این توطئه ها،
کودتای نافرجام نوژه و طرح
تجزیه خوزستان بود.
طبق این
طرح، ارتش عراق، می بایست در
یک حمله سریع، خوزستان را
اشغال می نمود و بختیار، دولت
آزاد خود را در آن خطه، اعلام
می کرد.
شاپور بختیار، قریب 12
سال به عملیات خیانت بار خود
علیه آرمانهای ملت و استقلال و
تمامیت ارضی ایران، ادامه داد و
سرانجام در تاریخ پانزدهم مرداد
1370 در ویلای مسکونیش در
حومه پاریس، به قتل رسید.
(مشاهیر سیاسی ایران، احمد
ساجدی، ص 72)
منبع:
کتاب
جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک صفحه 518