تاریخ سند: 20 آذر 1350
موضوع: جواد شرافت و عبداله رحیمی پیرو: 1416/20ﻫ ک ـ 16/9/50
متن سند:
از: 20ﻫ ک
به: 20ﻫ 15 شماره: 1441 /20ﻫ ک
ساعت 1000 روز 16 /9 /50 در ساعت تفریح سید جواد شرافت دبیر انشاء دبیرستان بابک انشاء هفته قبل عبداله رحیمی را به او داد و چند نفراز دانش آموزان مانند هاشم ویسه از عبداله رحیمی خواستند که انشاء خود را بخواند وی تقریباً 5 یا 6 صفحه بزرگ نوشته بود که همه تند و ضد دولت بود بعضی از جملات را می خواند و از بعضی میگذشت در پایان انشاء وی سید جواد شرافت هم چند جملهای نوشته بود.
مشارالیه پس از جریان انشا را پاره پاره کرد و در جیبش ریخت و بعضی از جملات انشاء عبداله رحیمی چنین بود «درچند سال پیش مشروطه خواهان قیام کردند1 و دولت وقت را منحل نمودند و گفتند که ما کسانی را در تخت پادشاهی خواهیم نشاند که مردم دوست باشند و همیشه به مردم خدمت کنند اما کی این کار عملی شده علماء دین اسلام رضا شاه2 را در تخت پادشاهی نشاندند ولی رضاه شاه ریشه آنها را برکند و بعد از رضا شاه فرزند او بر تخت پادشاهی نشست ایرانی امروز افتخار میکند که پادشاهش آریامهر است کدام آریامهر؟ آریا مهری که خون مردم بیگناه را در شیشه میگیرد و از آنها طاق نصرتها را تزئین میکند تا آریامهر از زیر آنها بگذرد.
ایرانی در حالی جشن میگیرد که مردم کشورش بدترین دوران خود را میگذراند .
دولت دهکده کوروش کبیر درست میکند چادر بزرگی درست میکند که در داخل آن پول ایرانی سوزانده میشود اگر راست است بیائید از پول آنها روستاهای ایران را آباد کنید که بدبخت ترین مردم جهان در این کشور میباشند این پولها به تمام مردم تعلق دارد پس باید همه با هم آن را خرج کنند نه اینکه از ملل جهان دعوت کنید که آنها را صرف عیش و نوش خود کنند.
3
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: اظهارات منبع مورد تائید است قبلاً گزارشاتی درمورد جواد شرافت و عبداله رحیمی به عرض رسیده است.
نظریه 20 ﻫ ک ـ نظریه یکشنبه مورد تائید است.
در ساعت 1225 روز 24 /9 /50 به بخش 354 واصل گردید
توضیحات سند:
1.
درجریان نهضت مشروطیت که تحت رهبری مستقیم علما و روحانیون شکل گرفت، با وجود اختلافاتی که در بین بود و به تقابل مشروعهخواهان با مشروطه طلبان منجر شد، درآغاز راه با تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین متمم قانون اساسی که شامل اصل دوم مبنی بر حضور 5 تن از علما در مجلس برای نظارت بر نحوهی قانونگذاری و تطبیق آن با مبانی دینی بود، امید آن میرفت که کشور ایران به سوی اصلاح و ترقی گام نهد، ولی با حضور روشنفکران خودفروختهی غربی در این صحنه، ازقبیل سیدحسن تقیزاده، مشروطه راه انحراف در پیش گرفت تا اینکه از درون آن، رژیم سرتاپا وابسته و دیکتاتوری رضاخان سر برآورد.
2 .
رضا پهلوی فرزند عباسقلی خان سواد کوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 خورشیدی در قصبهی آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد.
وی در دوران کودکی فاقد سرپرست بوده و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش نیز محروم مانده بود.
رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد و هنگامی که جنبش مشروطه خواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید.
پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت.
در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرده و در سال 1294 خورشیدی رئیس آتریاد همدان شد.
در سال 1299 خورشیدی با زمینهچینی مفصل دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت.
دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به کمک دولت انگلیس اتفاق افتاد.
پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 خورشیدی فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون رسید.
هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سید سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوام السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد.
او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورد و یکی از کارهایی که انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوک الطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود.
هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد.
این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام سردار سپه در تاریخ 1302 خورشیدی فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 شمسی مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد.
در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگراف کنندگان خواستار عزل قاجاریه از سلطنت و تفویض آن به سردار سپه توسط علیاکبر داور و تیمورتاش بودند که با زور و تهدید به امضای نمایندگان و از آبان 1304 به تصویب مجلس شورای ملی رسید، در نهایت رضاشاه در اردیبهشت 1305 تاجگذاری کرد و رسماً به سلطنت رسید.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران و استعفای رضاشاه از سلطنت و واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، وی توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیره موریس ترک کرد و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت.
سرانجام رضاشاه پهلوی در روز چهارشنبه مرداد ماه سال 1323 خورشیدی در شهر ژوهانسبورگ وفات و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت.
ر.ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188.
3 .
سال 1350 ش که سال برگزاری جشن های 2500 ساله با ریخت و پاش های فراوان بود، «سال کوروش بزرگ» نام نهاده شد.
هزینههای سرسام آور برگزاری این جشنها که ازطریق فشاری که بر مردم وارد می شد، تأمین میگردید و در کنار آن دزدیهای فراوانی که صورت میگرفت، موجب عکسالعمل های تند اقشار مختلف مردم بود.
نمونهای از این عکسالعملها، به شرح زیرگزارش شده است:
«پس از اعلام سال 1350 به نام کوروش کبیر و اینکه در سال جاری جشنهای 2500 ساله در ایران برگزار خواهد شد، در بین مردم مطالبی شنیده میشود که قابل تعمق و تفکراست؛ ازجمله اینکه گفته می شود: ما بیائیم از درآمد مردم که اکثراً به زور و ازطریق عوارض نوسازی، عوارض اتومبیل و مالیاتهای دیگر گرفته شده و میشود، صرف این کار کنیم که در گذشته دارای تمدن و تاریخی درخشان بودهایم و به همین منظور، پادشاهان و رؤسای جمهور و رجال ممالک دنیا را در ایران دعوت و پذیرائی نمائیم و به آنان بگوئیم ما در 2500سال قبل اینچنین بودهایم، آن وقت حال، چیزی نداریم، در صورتی که ممالک دیگر، تمدن، ادب و همچنین صنایع و وسائل ترقی و جدید خود را به رخ دیگران کشیده و میگویند: ما در گذشته هیچ بودیم، در حالی که حالا دارای چنین عظمتی هستیم»
بزم اهریمن، ج 4، ص 14
سند شماره 25077 ـ 19 /1 /50
منبع:
کتاب
شهید سید محمد جواد شرافت به روایت اسناد ساواک صفحه 190