صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش

تاریخ سند: 16 خرداد 1332


گزارش


متن سند:

تاریخ: 16 /3 /1332
گزارش

مأمور ویژه گزارش می‌دهد از ساعت ۲۰:۳۰ روز گذشته در منزل آقای کاشانی جلسه روضه‌خوانی برگزار بوده که شمس قنات‌آبادی و نادعلی کریمی و عده‌ای از اطرافیان کاشانی و اشخاص متفرقه حضور داشتند. بدواً آقای کاشانی نماز جماعت خواند سپس قنات‌آبادی به منبر رفته و درباره خلافت حضرت علی علیه‌السلام و مخالفت‌های معاویه مشغول صحبت شده پس از بیانات مفصلی در این مورد اظهار داشت شما مردم باید به تاریخ گذشتگان نگاه کنید و بعد، در امور قضاوت نمائید. آقایان مگر حضرت علی کافر بود که معاویه تبلیغ می‌کرد که علی کافر شده، على نماز نمی‌خواند حالا مگر آقای کاشانی به غیر از این که در تمام طول عمر خود با سیاست استعمارگر انگلستان مبارزه کرده و مشقات غیر‌قابل تحملی را متحمل شده، کاری بر خلاف مصالح ملت انجام داده است که اکنون دستگاه معاویه می‌خواهد وسیله تبلیغات سوء خود، ایشان را خرد نموده و بدین وسیله بزرگترین ضربت را به دین و دیانت و عالم اسلام بزند. در این موقع یک نفر از بین حضار کاغذی توسط رضا کفاش به قنات‌آبادی داد و قنات‌آبادی پس از مطالعه کاغذ اظهار داشت این آقا نوشته که روزنامه‌ها می‌نویسند شما خال دارید آیا این موضوع صحت دارد یا تهمت است به فرض اینکه من خال داشته باشم و یک عمل خلاف شرع انجام داده باشم مفسده آن فقط متوجه خودم می‌باشد و من خودم مسئولم و این عمل من به دیگران ضرر نمی‌رساند ولی می‌خواهم ببینم با پیشه‌وری هم مثل آقایانی که امروز مشاور آقای دکتر مصدق هستند، جام شراب نوشیده‌ام(1) و عهد و پیمان برای تجزیه کشور و از بین بردن استقلال مملکت بسته‌ام. آقایان مگر آقای کاشانی چه گفت که اینقدر دستگاه فعالیت خود را متوجه خرد نمودن ایشان نموده؟ مگر آقای کاشانی به غیر از اینکه گفت اختیارات بر‌خلاف قانون اساسی است، مگر ما نمایندگان چقدر به این آقای دکتر مصدق گفتیم آقای دکتر مصدق خودتان می‌گفتید که دولت‌های قبلی همه دست‌نشانده انگلیس‌ها بودند مگر سهام‌السلطان بیات که فعلاً رئیس شرکت ملی نفت شده و ماهی دوازده هزار تومان از پول این مملکت می‌گیرد، جزء دولت‌های سابق نبوده؟ من تقریباً صد برگ از نطق‌های آقای دکتر مصدق را که مخالف اختیارات، نطق کرده، جمع‌آوری نموده‌ام تا بعداً چاپ نموده و در دسترس آقایان بگذارم تا بخوانند و بدانند که ما بی‌جهت با اختیارات مخالفت نمی‌کردیم و طبق اصول و موازین قانون اساسی بوده است.(2) پس از او یک نفر شیخ نائینی، اشعاری در مدح آقای کاشانی خواند. در این موقع «محسن کوثربیگ» یکی از افراد مجمع مجاهدین اسلام اطلاع داد که آقای کاشانی می‌خواهد به منبر برود و بگوید من از این تاریخ از سیاست کناره‌گیری می‌کنم اگر چنین حرفی زد، شما داد بزنید و بگوئید ما نمی‌گذاریم شما از سیاست کناره‌گیری کنید. بعداً کاشانی به منبر رفته و اظهار داشت آقایان من زیاد متأثر و متأسفم و تأثر و تأسفم نه برای خودم است بلکه برای این است که ایران در این نهضت، کمر دولت‌های استعمارگر را شکسته و رهبر خاورمیانه محسوب می‌شد ولی اخیراً دولت انگلستان به دست و پا افتاده و کوشش دارد که این نهضت شما را بی‌نتیجه بگذارد. آقایان شما می‌دانید من چند دفعه تبعید شده‌ام و در مرتبه سوم چه اندازه به من اذیت نمودند آیا این همه زحمات برای چه بود، خدا شاهد است (به قرآنی که در دست داشت قسم خورد) من نظری جز صلاح دین و مملکت خودم نداشته و تاکنون هم حرفی، عملی و اقدامی برخلاف مصالح کشور انجام نداده‌ام. من نمی‌دانم چه شد آن اتحادی را که انگلستان را شکست داد مبدل به این نفاق نمودند. دیگر اینکه آیا سزاوار است مرا که تمام دول اسلامی به رهبری خودشان قبول دارند به وسیله چند روزنامه لجن‌مال نمایند. برای این ملت چه می‌گویند خدای من گواه است اشتباه می‌کنند و سرمایه بزرگی را از دست می‌دهند. روزنامه «نبرد ملت» را که گویا شروع به انتقاد نموده بود، توقیف نمودند ولی این روزنامه‌هایی که به وسیله یک عده دزد و خائن منتشر می‌شود و این همه بدگویی به من می‌کنند، توقیف نمی‌کنند. اگر دولت خودش دستور می‌دهد، چرا، مگر من چکار کرده‌ام، کدام حلال را حرام کرده‌ام و کدام حرام را حلال نموده‌ام و اگر خودش دستور نمی‌دهد یا این است که اطلاع دارد یا ندارد اگر اطلاع دارد، چرا مجازاتشان نمی‌کند و جلوگیری نمی‌نماید اگر اطلاع ندارد، آقای دکتر مصدق پس چطور این کشور را اداره می‌کند فقط در ایام سال با چند نفر محدود، ملاقات کردن و حرف‌ها و گفته‌های آنها را شنیدن، نمی‌شود مملکت را اداره نمود. مگر من چه گفتم، غیر از این است که گفتم یک شخص نمی‌تواند هم قوه قضایی و هم قوه مقننه و هم قوه مجریه را داشته باشد. کدام دیکتاتوری بالاتر از این است که یک شخص دارای هر سه قوه باشد و مجلس یک کشور را تحت اختیار خود بگیرد و با دادن جواز برنج یا جو یا چیز دیگر به یک عده خائن، مجلس را فلج و شئونات آن را از بین ببرند. من صراحتاً می‌گویم اگر کارآگاهی هم هست به آقای دکتر مصدق گزارش نماید و بگوید که کارهای ایشان به صلاح ایشان نیست و من این حرف را از روی دوستی به ایشان می‌گویم. آقایان، شیخ محمد تهرانی مگر چه کار کرده غیر از اینکه ترویج دین می‌نموده، این مروج دین را گرفته و با زبان روزه در زندان توقیف نمودند. سپس اظهار داشت من به هرکجا به هر مملکتی که بروم در آنجا محترم هستم و همین قدر می‌گویم کارهای این دولت بر صلاح خود و مملکت نیست و روزی خواهد آمد که مملکت بیدار خواهد شد. آقایان چرچیل در مجلس لندن گفته بود که همین روزها در ایران و مصر یک آشوبی برپا خواهد شد. از او پرسیده بودند که اتباع ما چطور می‌شوند گفته بود اتباع ما محفوظ هستند و آن آشوب آن بود که دیدید. در مصر محمد نجیب پاشا را روی کار آوردند و در ایران هم قوام‌السلطنه را، نجیب پاشا باقی ماند ولی قوام را من در اثر فداکاری، بیش از چهار روز نگذاشتم باقی باشد در آن موقع آقای دکتر درکجا تشریف داشتند مگر غیر از این است که در احمد‌آباد بودند. آقایان در آن موقع که من مقتدر بودم، انگلیسی‌ها در آبادان، کارگران را تحریک به اعتصاب نمودند ولی با یک پیام من دست از اعتصاب کشیدند لیکن حالا ببینید کشور همه‌روزه رو به آشوب و اختلاف می‌رود و هر روز نفاق در بین ملت زیادتر می‌شود. عده‌ای طرفدار من و عده‌ای طرفدار دکتر مصدق و این کمال بدبختی ملت است. بعداً مقداری دعا خوانده و ساعت ۱:۳۵ دقیقه صبح به سخنان خود خاتمه داد. ضمناً به طوری که بعضی از اطرافیان از قبیل احمدی و کامخوش می‌گفتند گویا آقای کاشانی دستور داشت بالای منبر بگوید من از سیاست کناره‌گیری می‌کنم ولی موسوی حضرت عبدالعظیمی، شمس قنات‌آبادی، نادعلی کریمی، دکتر شروین و عده‌ای دیگر مانع شده و نگذاشتند این مطلب را بیان نماید. ساعت ۱:۴۵ صبح جلسه خاتمه یافته و اشخاص متفرق شدند.

توضیحات سند:

1- دکتر مصدق بعد از واقعه ۱۹ اسفند ۱۳۳۱ با خلیل ملکی تبریزی تماس گرفت و شخص او و سی تن از فعالان حزب نیروی سوم را در بعدازظهر برای آشنائی شخصی و صرف چای به خانه خود دعوت کرد. جلال آل‌احمد در خاطرات خود به این واقعه اشاره کرده است. این سبب شد که از آن پس ملکی و حزب نیروی سوم، با مصدق مستقیماً در تماس باشند.
۲- کشمکش و اختلافات درون جبهه ملی سرانجام در دی ماه ۱۳۳۱ بر سر مسأله تمدید اختیارات نخست‌وزیر منجر به رویاروئی کامل شد. اختیاراتی که مجلس به نخست‌وزیر داده بود، از نوع اختیارات اضطراری نبود که مستلزم تعلیق بخشی از قانون اساسی باشد، مجلس به دولت مصدق اختیار داده بود به مدت شش ماه در حوزه‌های معینی قانون وضع کند و به اجرا در آورد و در پایان شش ماه پارلمان حق رد یا تأیید آن قانون را خواهد داشت. در دی ماه ۱۳۳۱ مصدق از مجلس خواست که اختیارات مزبور را برای یک سال دیگر نیز تمدید کند. مجلس در این زمان فعال بود و جلسات آن مرتباً تشکیل می‌شد. بقائی، حایری‌زاده و مکی به رغم حمایت شش ماه پیش از این لایحه، به شدت با تمدید آن مخالفت کردند. آیت‌الله کاشانی در این ضمن به ریاست مجلس برگزیده شد. اما از حضور در جلسات مجلس خودداری می‌نمود. وی نامه‌ای خطاب به هیأت رئیسه مجلس نوشت و از آنان خواست از طرح لایحه در مجلس خودداری کنند، زیرا این لایحه با قانون اساسی مخالفت دارد. اعضای هیأت رئیسه در پاسخ آیت‌الله کاشانی با بیانی مؤدبانه و بسیار احترام‌آمیز نوشتند که نمی‌توانند چنان کاری را بکنند. سرانجام از تصویب مجلس گذشت. علی‌رغم این که بقائی، مکی و حایری‌زاده سرسختانه با این لایحه مبارزه کردند.


منبع:

کتاب روحانی مبارز / آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد دوم صفحه 560





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.